حضور يك روحاني با ايمان، شجاع و باسواد در دل مناطق عملياتي باعث دلگرمي بسياري از رزمندگان ميشد. مردي كه فارغ از كسوت و عنوانش، پا به پاي ديگر رزمندگان ميجنگيد، مجروح ميشد ولي باز خستگيناپذير تا رسيدن به دروازههاي پيروزي به مبارزه ادامه ميداد. 15 مرداد ماه سالروز شهادت «مصطفي ردانيپور» شهيد مفقودالجسدي است كه ياد و خاطرات حضور عارفانهاش در جبههها همواره در دل تاريخ ثبت شده است. «حسين منصوريان» از جانبازان دوران دفاع مقدس مدتي در كنار شهيد ردانيپور حضور داشته و خاطرات و واگويههاي زيادي از اين شهيد بزرگوار دارد كه در ادامه آن را ميخوانيم.
سابقه آشنايي شما با شهيد ردانيپور به چه زماني برميگردد؟
آشنايي من با شهيد ردانيپور به بعد از عمليات فرماندهي كل قوا برميگردد. من اوايل سال 60 به جبهه رفتم و به منطقه دارخوين اعزام شدم و آنجا با اين بزرگوار آشنا شدم. شهيد ردانيپور به همراه شهيد خرازي فرماندهي منطقه دارخوين را به عهده داشت. از همانجا با توجه به لباس روحانيتي كه بر تن ايشان بود و با توجه به اخلاق و منش شيفتهشان شديم. به لطف خدا تا زماني كه در جبهه حضور داشتم از نفس مسيحايي و روش و منش اين عزيز استفاده كردم. در عملياتهاي مختلف واقعاً موارد جالبي از ايشان ميديدم كه قابل ذكر است. درباره شخصيت، خلوص نيت و شجاعت شهيد بارها در راديو و تلويزيون گفته شده. فردي بود كه جانش را در كف دستش گرفته بود و براي حمايت و دفاع از اسلام و انقلاب صادقانه و عاشقانه خدمت ميكرد. بيشتر لحظاتي كه در جبهه حضور داشت با عمامه و لباس سپاه در منطقه بود. يعني هم كسوت پاسداري را تبليغ ميكرد و هم كسوت روحانيت را.
يعني ميتوان گفت ايشان هم فعاليت رزمي انجام ميداد و هم فعاليت تبليغي؟
دقيقاً چنين هدفي داشت. با اينكه مسئوليت فرماندهي را برعهده داشت ولي در بيشتر مواقع در لشكر هم پيشنماز و سخنران بود و بچهها را ارشاد ميكرد. فردي بود كه جميع صفات مورد نياز براي يك رزمنده را دارا بود. بچهها هم واقعاً به ايشان علاقهمند بودند چون خالصانه و مخلصانه در جبهه حضور داشت. در عمليات رمضان ما در گردان زرهي بوديم و مأموريت پيدا كرديم از منطقهاي به عمق خاك عراق برويم. چند كيلومتري كه در شب جلو رفتيم ديديم ماشيني چراغ روشن به سمت ما ميآيد. ما فكر كرديم دشمن است. كمين كرديم و وقتي ماشين به جلو آمد ديديم يك جيپ فرماندهي است كه شهيد ردانيپور و خرازي در آن حضور دارند. آنها قبل از اينكه پاي ديگر نيروها به منطقه باز شود خودشان تا عمق خاك دشمن پيشروي كرده و كارهاي شناسايي را انجام داده بودند. در جاهاي ديگري هم ديده بودم بعضي مواقع كه كار سخت ميشد و احتياج به شكستن محاصره دشمن يا دفاع تن به تن با دشمن بود شهيد ردانيپور اسلحه به دست ميگرفت و با دشمن ميجنگيد. در عمليات طريقالقدس خاطرم هست كه با شهيد خرازي از نيروهاي اوليهاي بودند كه به منطقه رفتند و خطوط خودشان را پوشش دادند و با دشمن درگير شدند. در منطقه عملياتي فتحالمبين هم رزمندگان در محاصره قرار گرفته بودند. چون ايشان به منطقه اشراف داشت به دشت عباس رفت. با اينكه روي زمين دراز كشيده بود ولي چهار تير به بدنش اصابت كرد و مجروح شد. به يك موقعيت واقعاً حساسي رفته بود و البته نياز داشت به آنجا برود تا نيروها را كنترل كند و وضعيت دشمن را بررسي كند. هيچ ابايي از اينكه درگير شود نداشت، شجاعتش زبانزد خاص و عام بود.
از فعاليتهاي تبليغاتي و ارشاديشان خاطراتي داريد كه بگوييد؟
از صفات بارز ايشان مبارزه با بدعتها بود. يادم هست يك سالي مسائل اعتقادي در جبهه مطرح شده بود و يكسري افرد افراطي مسائلي را در رابطه با ديدن امامزمان(عج) مطرح ميكردند. بعضي با قصد و غرض چنين مسائلي را براي بهرهبرداريهاي خودشان طرح ميكردند. در عمليات فتحالمبين شخصي كارهاي انحرافي انجام ميداد و وقتي شهيد متوجه شد به شدت با آن شخص برخورد كرد و بعد در يك سخنراني به رزمندگان گفت كه آگاه باشيد و گول افراد شرور را نخوريد. ميگفت يك رزمنده كسي است كه از همه نظر چه نظامي، چه سياسي و ديني آگاهي داشته باشد تا بتواند با تمام وجودش در خدمت اسلام باشد و وظيفه و رسالتش را انجام دهد.
او كسي بود كه خالصانه و مخلصانه خودش را در راه اسلام ميگذاشت. ايشان يكي از طلبههاي بسيار هوشمند حوزه علميه قم بود. زماني هم مردد شد بين اينكه ادامه تحصيل بدهد يا در جبهه بماند. در آخر يكي از استادان بزرگ حوزه توصيه كرده بود كه حضور شما در جبههها مؤثرتر است و او درس را رها كرد و به جبههها رفت.
شهيد ردانيپور چه نقشي در اعزام و اتحاد بچههاي اصفهان به جبههها داشت؟
وقتي به اصفهان ميرفت در خيلي از مساجد و جاهايي كه تجمع نيرو بود سخنراني ميكرد. واقعاً نقش مؤثري در جذب نيرو به جبهه داشت. آنجا در هدايت ديني، سياسي و نظامي مردم نقش مؤثري داشت. شخص شناخته شدهاي بود و همه اصفهان او را ميشناختند. شهيد خرازي و ردانيپور نقش راهبردي در تيپ امامحسين(ع) داشتند و از افراد شاخص جبهه به شمار ميآمدند. بعدها ردانيپور به لحاظ رشادتها و درايتهاي نظامي كه داشت به واحدهاي ديگر مأمور و فرمانده سپاه صاحبالزمان(عج) شد.
شهيد ردانيپور در خارج از جبهه هم چهره محبوب و معروفي بودند؟
ايشان در شرق اصفهان از چهرههاي شناخته شده بود. شهيد رداني يك طلبه جوان و بااستعداد بود. در آن زمان حدود 24 سال سن داشت و با اينكه سن و سال زيادي نداشت در دروس حوزوي پيشرفت خوبي كسب كرده بود. مردم او را از مبارزات انقلابي، كسوت روحاني و حضور مستمرش در كردستان ميشناختند. در اصفهان و در ميان روحانيون او شاخصترين چهره بود.
روحاني بودنشان چه تأثيري در ميزان محبوبيت و مقبوليتشان بين مردم و رزمندگان داشت؟
وقتي مردم ميديدند روحانيتي كه در رأس نظام است در جبههها هم حضور پيدا ميكند خيلي تأثير ميگرفتند. شايد شهادت و حضور روحانيون در جبهه در بين رزمندگان هم تأثير بسياري داشت. هم بچهها را هدايت ديني ميكردند و هم خودشان با دلي قرص و محكم ميجنگيدند. ما روحانيون زيادي در جنگ داشتيم كه ميماندند و كار ميكردند. خيليهايشان شهيد شدند و خيليهايشان هنوز در قيد حيات هستند. اصفهان تعداد بسيار زيادي شهيد روحاني دارد. يكي از افرادي كه بيشتر از همه در جبههها تأثير ميگذاشت شهيد ردانيپور بود.
رفاقت صميمي هم با شهيد خرازي داشتند؟
هم رفاقت عجيبي داشتند هم اينكه در كار، هيچكس نميتوانست تشخيص دهد كدام فرمانده است. آخرين سمت شهيد ردانيپور فرماندهي سپاه سوم صاحبالزمان(عج) بود و با همان سمت شهيد شدند. همه ابعادي كه ميشود از لحاظ سياسي، نظامي و مذهبي متصور شد را دارا بود و حضورشان در جبهه مثل يك وزنه بود.
از آخرين ديدارتان با شهيد بگوييد؟
در عمليات والفجر 2 دو گردان در عمليات شركت كرديم. خودم زخمي شدم. به پادگان آمدم كه به عقب برگردم و آنجا شهيد ردانيپور را ديدم با چند دوست ديگر تازه از جبهههاي جنوب براي سركشي به غرب آمده بودند. همان شب هم وارد عمل شدند و در منطقه حاجعمران مفقودالجسد شدند. سال 72، 73 با تعدادي از بچههاي تفحص به منطقهاي كه شهيد شد رفتيم و متأسفانه هيچ اثري از ايشان پيدا نكرديم.