کد خبر: 715941
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۳
به بهانه برگزاري كنگره 3 هزار شهيد استان سمنان در 17 ارديبهشت ماه 1394
برگزاري كنگره 3هزار شهيد استان سمنان در تاريخ 9 ارديبهشت و آغاز اجلاسيه اصلي كنگره در 17 ارديبهشت‌ماه، فرصتي را فراهم آورد تا...
برگزاري كنگره 3هزار شهيد استان سمنان در تاريخ 9 ارديبهشت و آغاز اجلاسيه اصلي كنگره در 17 ارديبهشت‌ماه، فرصتي را فراهم آورد تا به مرور زندگي چند شهيد اين استان بپردازيم.كنگره بزرگداشت شهدا كه با حضور خانواده‌هاي گرانقدر ايثارگران و رزمندگان و مسئولان لشكري و كشوري برگزار مي‌شود، فرصتي خواهد بود براي انتقال فرهنگ ايثار و شهادت به نسل جواني كه انقلاب و جنگ را نديده و از نزديك با شهدا مأنوس نبوده‌اند...
در اين بخش به زندگي تا شهادت شهيد محمود اخلاقي وشهيد غلامحسين بسطامي مي پردازيم خواندنش خالي از لطف نيست .
شهيد محمود اخلاقي 
محمود اخلاقي در سال 1335 از پدر و مادري متدين و مذهبي در سمنان متولد شد. فوق ديپلم گرفت و در روستاي چاشم به شغل معلمي مشغول شد.
در سال 52 فعاليت هاي سياسي را آغاز کرد. و در راهپيمايي ها و اقدامات ضد رژيم نقش فعالي داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي عضو بسيج شد و زماني که ضدانقلاب در کردستان لانه کرد، حاج محمود به منظور مقابله با آنان به آنجا رفت. سال 59 ازدواج کرد، يک دختر و دو پسر از او به يادگار ماند. بعدها عضو سپاه شد. ارتفاعات قلاويزان و مقر دهکده چنگوله در مهران به اين فرمانده دلاور گردان موسي‌بن جعفر(ع) افتخار مي کرد و ياران او از نزديک شاهد رشادت هاي وي بودند.با لياقتي كه از خود نشان داد، از فرماندهي گردان به فرماندهي تيپ ارتقا يافت. در کارهاي نظامي استعداد فوق العاده اي داشت. به بازگرداندن پيكر‌هاي به جا مانده از شهيدان در مناطق عملياتي اهميت زيادي قايل بود و تا جايي که امکان داشت پيکرهاي شهدا را به خاك ميهن مي‌آورد. در عمليات کربلاي يک چشمش را از دست داد. در عمليات بدر از ناحيه پا مجروح شد. در عمليات بستان پايش مجروح شد. در کربلاي پنج بدنش سوخت. در عمليات ديگر ترکش تنش را آبكش کرد، اما آرزو به دل دشمنانش گذاشت که در اين همه سختي‌ها يک آخ بگوید.
 
قبل از شهادت به خاطر ترکش‌هاي زيادي که در بدنش بود، توان حرکت نداشت.سرانجام در هفتم مرداد 67 در عمليات مرصاد به شهادت رسيد.
غلامحسین بسطامی، شهيدي با دست هاي ميله اي
شهید غلامحسین بسطامی در 23 اردیبهشت ماه سال 1338 در شهرستان شاهرود متولد شد. دوران تحصیل را با موفقیت سپري كرد  و همواره جزو شاگردان ممتاز به حساب می آمد.
 سال آخر دبیرستان نیز رتبه اول را در بین دانش آموزان رشته ریاضی استان به دست آورد و پس از شرکت در کنکور سراسری به عنوان دانشجوی رشته مهندسی راه و ساختمان وارد دانشگاه پلی تکنیک تهران شد. تحصیل غلامحسین در تهران مصادف بود بادوران پیروزی انقلاب اسلامی و این امر عاملی شد تا او بیش از پیش در فعالیت های انقلابی شركت كند.
پس از تشکیل سپاه پاسداران غلامحسین به لباس مقدس پاسداری ملبس شد. با شروع غائله پاوه و صدور فرمان حضرت امام برای پاکسازی آن منطقه او نیز همراه دیگر داوطلبان به پاوه رفت و چهار ماه در کردستان بود و سپس در تسخیر لانه جاسوسی امریکا در سیزده آبان ماه سال 1358 از محافظین گروگانها بود و چندی پس از پايان ماجراي گروگان ها به سوسنگرد رفت و مسئولیت های متعدد از جمله مسئول تدارکات سپاه را بر عهده گرفت.
این فعالیت ها باعث شد تا مدتی نتواند به تحصیل ادامه دهد.غلامحسین از آذر ماه سال 1360 فرماندهی سپاه سوسنگرد را بر عهده داشت.
 
او در عملیات فتح بستان نیز از ناحیه سینه مجروح شد اما به گواهی همرزمانش جراحتش را پنهان کرد تا اینکه پس از شرکت در عملیات رمضان مجددا زخمی و به ناچار بستری شد و در مدت استراحت به زیارت حج مشرف شد. پس از آن نیز به علت آنکه هنوز باید تحت نظر پزشک می ماند با صلاح دید مسئولان به دانشگاه برگشت مشروط بر آنکه دوستانش او را اززمان انجام عملیات های جدید با خبر کنند. با آغاز عملیات والفجر مقدماتی غلامحسین دیگر ماندن در تهران را جایز ندانست و راهی منطقه شد. اوبا قبول مسئولیت واحد مهندسی رزمی تیپ سید الشهدا(ع) به انجام وظیفه پرداخت.
 
شهید غلامحسین بسطامی سر انجام در روز میلاد حضرت علی (ع) همراه دیگر رزمنده ها مشغول احداث جاده استراتژيك در منطقه تپه دوقلو واقع در جنوب فکه بود كه بر اثر اصابت ترکش خمپاره در 8 اردیبهشت سال 62 به شهادت رسید . پیکر مطهرش در گلزار شهدای شاهرود به خاک سپرده شد.
 
*خاطره ای از شهید
 
او از دانشجویان پیرو خط امام و مسئول مهندسی قرارگاه سپاه بود. مسئولیت هایی را که بر عهده داشت از اغلب دوستان و حتی خانواده خود پنهان می کرد. هنگامی که دست راستش مجروح شده بود و درون آن میله ای کار گذاشته بودند که دو سر آن بیرون بود ، به زیارت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) مشرف می شود که در شلوغی حرم مطهر مادرش به او می گوید : چون حرم شلوغ است ممکن است میله ها به بدن یا لباس مردم گیر کند و دستت درد بیاید دستت را بالا بگیر. حسین در پاسخ می گوید: " دستم را بالا نگه دارم که بگویند مجروح جنگی است ؟ نه من این کار را نمی کنم ."او اغلب دست مجروحش را زیر لباس پنهان می کرد تا کسی متوجه نشود.

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار