کد خبر: 904804
تاریخ انتشار: ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۱:۴۴
«رضاخان و روحانيت، روايت يك تضاد» در روايت آيت‌الله‌ طالقاني
عالم مجاهد مرحوم آيت‌الله سيد‌محمود طالقاني، از دوران كودكي شاهد تصميمات و رفتارهاي سياسي و اجتماعي حكومت رضاخان بوده است.

شاهد توحيدي

1- عالم مجاهد مرحوم آيت‌الله سيد‌محمود طالقاني، از دوران كودكي شاهد تصميمات و رفتارهاي سياسي و اجتماعي حكومت رضاخان بوده است. او كه در خانداني روحاني ومبارز تربيت يافته بود، فضاي اجتماعي آن دوره را درمقدمه اثر تنبيه الامه و تنزيه المله، اينگونه ترسيم كرده است: «از آن روزي كه اينجانب در اين اجتماع چشم گشودم، مردم اين سرزمين را زير تازيانه و چكمه خودخواهان ديدم. هر شامگاهان در خانه منتظر خبري بوديم كه امروز چه حوادث تازه‌اي رخ داده و كي دستگير و تبعيد يا كشته شده؟ و چه تصميمي درباره مردم گرفته‌اند؟! پدرم كه از علماي سرشناس و مجاهد بود، هر روز صبح كه از خانه بيرون مي‌رفت، اطفال خردسال و مادربيچاره‌مان تا مراجعتش در هراس و اضطراب به سر مي‌برديم. آن روزهاي خردسالي را با اين مناظر و خوف و هراس و فشار و ناراحتي به سر بردم.»
2- آنچه در پي مي‌آيد، شمه‌اي از نگاشته آيت‌الله خطاب به دادستان دادگاه نظامي درسال 1342 است كه طي آن و در مقام دفاع از خويش، به تحليل ادواري از تاريخ معاصر ايران پرداخته است. او در اين بخش وبه عنوان يك شاهد، فراز و فرودهاي ارتباط روحانيت وقت با رضاخان را تحليل كرده است. اميد مي‌بريم كه انتشار اين اثر تاريخي، در دوره‌اي كه داوري درباره كارنامه رضاخان بازاري گرم يافته است، مفيد واقع شود.

رضاخان نخست با روحانيون و مردم مي‌جوشيد!
تعامل رضاخان با روحانيت وقت، به دو دوره كاملاً مجزا تقسيم مي‌شود. وي در دوره نخست و به هردليل- كه برخي آن را به رياكاري تعبير كرده‌اند- سعي در تحبيب روحانيان و بدنه مذهبي جامعه داشت ودر دوره دوم و پس از تسلط كامل، راهي كاملاً متضاد با روش اول در پيش گرفت و با دين و متوليان آن، از در ضديت وارد شد. آيت‌الله سيد‌محمود طالقاني در نوشتار خويش و در تبيين دوره نخست، چنين نوشته است: «در ايران، پراكندگي‌ها و عقب‌ماندگي‌هايي كه معلول حوادث گذشته‌اند و فشار و استبداد احكام و دسایس بيگانگان افزايش مي‌يافت و بزرگ‌ترين سرمايه ملي و شخصيت‌هاي بزرگ در شهرها و در گوشه و كنار، به كنار مي‌رفتند كه مردم، آهسته آهسته هوشيار شدند و به حقوق خود پي بردند و به اصول قوانين و مشروطيت و انتخاب حكومت از طريق مجلس آشنا شدند. دليل اين مطلب همان چند دوره اول مجلس است. رضاشاه به هر طريقي بود قدرت را به دست گرفت و آن استبداد و فشار و كنار گذاشتن مردم از سرنوشت خود و از ميان بردن شخصيت‌هاي ملي و سياسي، ضربه شديدي به سرمايه‌هاي اجتماعي و ملي و استعدادها و شخصيت‌ها وارد آورد. شاه در گذشته داراي قدرت اراده و عمل بود و عرق ملي داشت. نخست با مردم و روحانيون مي‌جوشيد و لزوم آنان را براي تأمين ايمان و اخلاق عمومي و استقلال، تشخيص مي‌داد. عده‌اي از روحانيون معروف تهران بودند كه با تلاوت آيات و اوراد، تاج را بر سر او گذاردند و او پنداشت كه خود رابط با عامه ملت و وسيله تحكيم قدرت ملي خود است. اين روش با سياست استعمار و عمال آنها سازگار نبود.»
«غرور به قدرت»
رضاخان را از روحانيت دور كرد
طالقاني در تبيين علل ايجاد تضاد ميان رضاخان با روحانيت، غرور و نخوتِ ناشي از حاكميت در رضاخان و نيز دسيسه چيني اطرافيان او را دخيل مي‌داند و در‌اين‌باره مي‌آورد: «غرور به قدرت و دسيسه دسيسه‌كاران به‌تدريج فاصله ايجاد كرد و كساني مانند تيمورتاش پيرامونش را گرفتند و سوءظن و فاصله را بيشتر كردند تا آنجا كه مرحوم آيت‌‌الله بروجردي را كه در آن وقت گرچه مرجع كل نبود، ولي مورد احترام همه علما و مردم بود، در بازگشت از عتبات به دستور تيمورتاش در سرحد، تحت نظر گرفتند و در تهران، در زندان ژاندارمري توقيف كردند. پس از آن شاه كه در جنوب بود، مطلع شد، دستور داد آن مرحوم را آزاد كردند و تا مدتي نمي‌توانست از طهران خارج شود و اگر اين فاصله، ميان شاه و روحانيون ايجاد نشده بود و در نتيجه، شاه از ملت مسلمان فاصله نگرفته بود، هيچ قدرتي نمي‌توانست با او آن رفتاري را بكند كه دشمنان و مهاجمين به ايران در سوم شهريور كردند، زيرا قدرت‌هاي خارجي هرچه باشند، با ملت‌ها و خواست‌هاي آنان، آشكارا مخالفت نمي‌كنند و همين ملت در خانه‌هاي خود و با نثار خون خود، دسيسه بيگانگان را خنثي و او را حفظ مي‌كردند.»

درورطه خودكامگي و ديكتاتوري مطلق
بخش ديگري از تاريخ نگاشته آيت‌الله، به روايت و تحليل وي از دوران حاكميت مطلقه رضاخان و تضاد كامل وي با روحانيت اختصاص يافته است. او بر اين باور است كه رضاخان، روحانيت را مزاحم مطلق‌العناني خويش مي‌يافت و هم از اين روي، با آنان از در ستيزه درآمد: «رضاشاه با هوش فطري خود، موقعيت علما و مراجع را تشخيص مي‌داد و مي‌دانست كه نه صلاح است و نه مقدور كه اساس روحانيت را متزلزل كند، با همه اينها، چون مزاج استبداد با هر قدرتي مخالف است گرچه به صلاح خود و كشورش باشد‌، ‌‌خواه ناخواه با علما درافتاد و از قبول هر اظهارنظر و پيشنهاد اصلاحي آنان روي گرداند و كساني را به خود نزديك كرد كه با دين دشمني داشتند و داراي شخصيت و استقلال فكري نبودند. او همچنان كه اساس روحانيت و مرجعيت را با قدرت مطلق خود منافي مي‌ديد، قانون اساسي را هم كه اساس و پايه بقاي كشور است، مزاحم قدرت مطلقه خود مي‌دانست و تا آنجا كه مي‌توانست با قوانين برخورد داشت (مانند كشف حجاب) و همه قوانين را به دستور و اراده شخصي خود اجرا مي‌كرد و حتي در مجلس هم مطرح نمي‌كرد. به هر حال مجلس و انتخابات، انتصابات بود و مردم از وكيل و نماينده خود و انتخاب‌ شدنش خبر نداشتند، ولي تظاهر به مخالفت صريح با قانون اساسي نمي‌كردند.»
ميدانداري فرق ضاله
دردوران ديكتاتوري رضاخان
از جمله فصول در خور خوانش درباره سلطنت 20 ساله رضاخاني، ميدان دادن وي به پاره‌اي از فرق و مذاهب غير اسلامي براي تبليغات آزادانه است. اين فصل- كه سوگمندانه كمتر از سوي محققان تاريخ سلطنت وي مورد تبيين قرار گرفته، از سوي طالقاني اينگونه تحليل شده است: «از همان اوايل سلطنت رضاشاه، دستجات مبلغين مذاهب مختلف، به ايران سرازير شدند و در طهران و شهرستان‌ها، مبشرين و مبلغين آنها كه بعضي از غرب مأموريت داشتند و بعضي از مذاهب جديدالولاده كه در هند پيدا شده بودند و همچنين فرقه‌هاي ضاله نوظهوري كه در ايران پيدا شدند و استعمار آنها را تقويت مي‌كرد، به‌خصوص در ميان جوان‌هاي مدارس، دست به فعاليت دامنه‌داري زدند. هدف همه اينها ايجاد شكوك و شبهات نسبت به اصول و فروع اسلامي بود و اصراري هم نداشتند كه افرادي را به مذهب و داعيه خود برگردانند، بلكه تنها هدفشان متزلزل ساختن پايه‌هاي ايمان به مبادي اسلامي بود. عده‌اي از علماي تهران، از جمله مرحوم پدرم آيت‌‌الله طالقاني و عده‌اي از شخصيت‌ها مانند مرحوم محتشم‌السلطنه و فروغي و مرحوم عباسقلي بازرگان، پدر بزرگوار همين جناب آقاي مهندس بازرگان، به اين فكر افتادند كه جلساتي را تشكيل بدهند و از مبلغين و سران مذاهب دعوت كنند كه به‌طور رسمي و با ترتيب منظم، به بحث بپردازند و جوان‌هايي كه درباره اصول اسلامي دچار تحير شده‌اند، بي‌پرده شكوك و سؤالات خود را طرح نمايند، ولي اين كافي نبود مگر آنكه قدرتي هم پشتيبان باشد كه هم مبلغين و مبشرين به‌ناچار حاضر شوند و هم مصونيت داشته باشند. يادم هست كه مرحوم پدرم اين تصميم را با رضاشاه در ميان گذاشت و موافقتش را جلب نمود و او قول داد كه من درباره خواسته شما دستور مي‌دهم و اگر حاضر نشدند، لانه‌هاي آنها را مي‌بندم. در پيرو آن قسمتي از مدرسه مروي به اين كار اختصاص داده شد و ثمرات مفيدي به بار آورد؛ مجالس و محافل فرق ضاله تعطيل شد و اين جمعيت مجله‌اي هم به نام البلاغ هم منتشر كرد. پس از آن جلساتي در روزهاي جمعه در منزل مرحوم حاج عباسقلي بازرگان تشكيل گرديد، ولي تيمورتاش و دار و دسته او، هم مجله را توقيف و هم مجلس را محدود كردند. تيمورتاش آخر هم به پاداش خباثت‌هاي خود نائل شد.
به هرحال در دوره شاه سابق، ميدان براي تبليغات فرق ضد اسلام، به‌خصوص در اواخر، باز شد. نارضايتي و فشار بيش از حد و محدوديت تبليغات ديني، هسته اولي جمعيت ماترياليسم را تشكيل داد. ما در آن وقت در خانه‌ها و پشت درهاي بسته، افراد و جوان‌ها را براي بحث در اصول اسلامي و تفسير قرآن جمع مي‌كرديم. نتيجه آن فشار، گسترش ناگهاني افكار ضدديني و كمونيسم پس از شهريور 20 گشت‌ و تنها راه مقابله با اين گونه تبليغات و گسترش آنها، تبليغ و تعليم اصول اسلامي بود.»

 

آغاز تبليغات ديني پس از اختناق رضاخاني
آيت‌الله طالقاني درواپسين ساليان حاكميت رضاخان وپس از درگذشت پدرش آيت‌الله سيدابوالحسن طالقاني، از قم به تهران بازگشت و به پايه گذاري نهضت بيدارگري اسلامي در ميان جوانان و پاسخگويي به سؤالات و شبهات آنان پرداخت. او دراين باره روايت مي‌كند: «‌پس از دوره تحصيلي كه بيشتر در حوزه قم بود و مقداري هم در نجف و دريافت اجازه اجتهاد از مراجع قم و نجف و درگذشت مرحوم پدرم، به اصرار دوستان و آشنايان به طهران برگشتم (سال 17 و 18). چون احساس كردم كه جوانان ما از جهت عقايد و ايمان در معرض خطر قرار گرفته‌اند و دنباله روش مرحوم پدرم، جلساتي را براي قشر جوان درباره بحث در اصول عقايد و تفسير قرآن تشكيل دادم‌. بعد از شهريور 20‌، انجمن‌ها و كانون‌هاي اسلامي تشكيل شدند، از جمله كانون اسلام، انجمن تبليغات اسلامي، اتحاديه مسلمين كه هر كدام داراي نشريات منظم و فراخور وضع و افكار روز بودند. من براي پيشرفت تعاليم اصول اسلامي، با همه اينها همكاري مي‌كردم و قسمتي از تفسير قرآن و نهج‌البلاغه را در مجله آئين اسلام مي‌نوشتم. اين انجمن‌ها هر يك به سهم خود و با فقد امكانات مادي و مأنوس نبودن مردم با چنين اجتماعات و تبليغاتي، آثار خوبي را از خود نشان دادند. در كانون اسلام كه آقايان مهندس بازرگان و دكتر سحابي شركت مي‌كردند، كلاس‌هاي درس و انجمن خيريه تشكيل شدند و در زمان جنگ تا آنجا كه مقدور بود، به بينوايان و فقرا كمك مي‌كرد. اتحاديه مسلمين، درباره تشكيل پاكستان و جلوگيري از كشتارهايي كه از مسلمانان هند مي‌شد، نقش مؤثري داشت.»
آيت‌الله طالقاني در مقدمه خويش بر تنبيه الامه آيت‌الله نائيني نيز به فضاي تبليغات ديني جامعه ايران وچالش‌هاي آن در ساليان پيش وپس از اتمام سلطنت رضاخان اشاراتي دارد كه مروري برآن در اين مقام، مفيد به نظر مي‌رسد: «پس از دوره تحصيلي كه بيشتر در حوزه قم بود و مدتي هم در نجف و دريافت اجازه اجتهاد از مراجع قم و نجف به اصرار دوستان و آشنايان به تهران برگشتم، چون احساس كردم كه جوانان ما از جهت عقايد و ايمان در معرض خطر قرار گرفته‏اند و به پيروي از روش مرحوم پدرم جلساتي براي عده‏اي از جوانان و دانشجويان درباره بحث در اصول و تفسير قرآن تشكيل دادم و در دنباله اين جلسات بعد از شهريور ۱۳۲۰ انجمن‏ها و كانون‏هاي اسلامي تشكيل شد، مانند كانون اسلام، انجمن تبليغات اسلامي، اتحاديه مسلمين، كه هر كدام داراي نشريات منظم و فراخور افكار و وضع روز بود. من با همه آنها براي پيشرفت تعاليم اصول اسلامي همكاري مي‏كردم، قسمتي از تفسير قرآن و نهج‏البلاغه را در مجله آئين اسلام مي‏نوشتم. اين انجمن‏ها هر يك به سهم خود با فقر شرايط مادي و مأنوس نبودن مردم با چنين اجتماعات و تبليغات، آثار خوبي از خود نشان دادند. مشكل بزرگ‌تري كه دين و ملت پس از شهريور ۲۰ با آن مواجه شد، گسترش سريع اصول ماركس و تشكيل حزب توده بود. هميشه هيئت حاكمه ايران دچار اين اشتباه [بوده] است كه هر عقيده و فكري را كه با مصلحت و وضع خود مضر تشخيص داده‏اند، خواسته‏اند با فشار و زور و زندان و كشتن، از بين برده يا محدود سازند با آنكه فكر و عقيده را هيچ وقت نمي‏توان با اين طريق از بين برد و به فرض آنكه زير پرده رفت، هر وقت فرصتي به دست آيد با وضع ديگري
آشكار مي‏شود.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار