احمد محمدتبريزي
با رشد كمي و كيفي كتابهاي خاطرهنگاري در حوزه ادبيات دفاع مقدس شاهد انتشار آثاري شاخص و خواندني از زندگي شهدا در چند سال اخير بودهايم. كتابهايي كه با محور قرار دادن زندگي شهدا و همسرانشان، ارزشهاي فراموش شده سالهاي نه چندان دور را برايمان بازگو ميكنند. جوانان نسلهاي پس از جنگ در هياهوي چهرههاي مشهور و در ميان زرق و برق دنياي سرمايهداري بيش از هر زمان ديگري به شناخت قهرمانهاي دفاع مقدس نياز دارند. فرهنگ دفاع مقدس با مرور سبك زندگي شهدا زنده ميشود و با رجعت به آن دوره تاريخي طلايي، بايد زندگيهايمان را بيمه كنيم. زندگيهاي ساده آدمهايي پاك و باصفا كه از هر گوشه زندگيشان طراوت عشق سر ميزند و اعتقادشان چنان از ته دل و ايمانشان از خلوص نيت است كه خللي به آن وارد نميشود. به مناسبت برگزاري نمايشگاه كتاب، چند اثر شاخص دفاع مقدس را معرفي خواهيم كرد كه تأثير خواندشان را بر زندگيتان حس خواهيد كرد. كتابهايي كه بهسادگي از كنارشان عبور نخواهيد كرد و توانايي ايجاد تغيير در زندگيتان را دارند.
چمران به روايت همسر شهيد
در مورد مهارتهاي نظامي، قدرت فرماندهي، تبحر در جنگهاي چريكي و پارتيزاني شهيد مصطفي چمران صحبت زياد شده ولي كمتر از زندگي عاشقانه و احساسياش سخن به ميان آمده است. كتاب «چمران به روايت همسر شهيد» به خوبي و زيبايي هرچه تمامتر اين بخش پنهان و مغفول از شخصيت شهيد چمران را بازگو ميكند و تازه آنجاست ميفهميم كه با چه انسان بااحساس، مهربان و لطيفي روبهرو هستيم.
در دنيايي كه ارزش آدمها به مدل ماشين و قيمت خانهشان است، غاده روح والاي مصطفي را ديد. امام موسيصدر به او ميگفت: «شما با مرد بزرگي ازدواج كردهايد. خدا بزرگترين چيز عالم را به شما داده.» خودش هم همينطور فكر ميكرد و ميدانست بزرگترين سعادت براي يك انسان آشنايي با يك روح بزرگ در زندگياش است. هرچند كه رسم خلقت اين است كه بزرگترين سعادتها را با رنجهاي زيادي همراه ميكند. رنجهايي كه روح آدمي را صيقل ميدهد و بزرگ ميكند. غاده در كنار مصطفي قد ميكشيد و صيقل ميخورد.
همسر شهيد، غاده چمران در اين كتاب از شخصيت پيچيده اين انسان منحصربهفرد رمزگشايي ميكند. كتاب در ظاهر كمحجم است ولي در باطنش و در هر صفحهاش هزاران حرف و صدها درس براي گفتن وجود دارد. تازه با خوانش اين كتاب به تصويري درست و دقيق از شهيد چمران ميرسيم و بدون مطالعه آن انگار يك بخش از وجود آن ناگفته مانده است.
غاده در ترسيم درست اين شخصيت بزرگ نقش زيادي دارد. او از اولين لحظه ديدن نقاشيهاي چمران بر يك تقويم عاشقش ميشود و به دنبال او هفت شهر عشق را ميگردد. زندگي متمولش را رها ميكند و همراه مصطفي براي كمك به يتيمان لبناني به مناطق فقيرنشين شهر ميرود يا با پيروزي انقلاب به كردستان ميرود و زندگي عاشقانهاش را هرچند سخت ادامه ميدهد. همراهي يك اصل مهم در زندگي همسران شهدا بوده است.
مهريه غاده قرآن كريم بود و تعهد از داماد كه او را در راه تكامل و اهل بيت(ع) و اسلام هدايت كند. اولين عقد در شهر صور بود كه عروس چنين مهريهاي داشت، يعني در واقع هيچ وجهي در مهريهاش نداشت. روح غاده با چمران بيدار شده بوده و همين ارزش هر چيزي را داشت: «او ميتوانست دست مرا بگيرد و از اين ظلمات، از روزمرگي بكشد بيرون. قانع نميشدم كه مثل ميليونها مردم ازدواج كنم، زندگي كنم و... دنبال مردي بزرگ مثل مصطفي ميگشتم، يك روح بزرگ، آزاد از دنيا و متعلقاتش.»
چمران چيزي از دنيا نداشت اما آنچه كه به غاده داد يك دنيا بود. غاده با تمام وجودش اين نعمت را احساس كرد و ميگفت اگر همه عمرم را چه گذشته، چه مانده، در سجده گذاشتم نميتوانم شكر خدا را كنم. با مصطفي يك عالم بزرگ را گذراندهام از ماده تا معنا، از مجاز تا حقيقت و از خدا ميخواهم كه متوقف نشوم در مصطفي.
اين كتاب بيشتر از آنكه سرگذشت چمران و غاده باشد، يك كلاس درس است. وقتي كتاب تمام شود، گويي يك دوره فشرده درس زندگي را گذراندهايد و جلوههايي تازه پيش چشمانتان گشوده خواهد شد. كتاب تمام معادلات پيشين و محاسباتتان را به هم خواهد ريخت و اگر اهلش باشيد پس از آن طور ديگري به زندگيتان نگاه خواهيد كرد. اگر با چشم دل كتاب را بخوانيد قطعاً با پايان رساندن كتاب از اين دنياي مادي دلزده خواهيد شد و از خود خواهيد پرسيد آيا اين همه تقلا براي جمع كردن ماديات ارزشش را دارد؟ آيا از اينكه عمرگرانبها را به لذتهاي كوتاه مدت دنيوي پيوند بزنم، ارزشش را دارد؟ آيا ميتوان طور ديگري زندگي كرد و دنيا را جور ديگري ديد؟
گلستان يازدهم
همسران رزمندگان دفاع مقدس در وجودشان چه داشتهاند كه تمام نبودنها، رفتنها و سختيهاي زندگي را به جان ميخريدند و در هر قدم استوارتر از قبل، از اين همراهي جا نميزدند. زندگي براي آنها در ايستادگي و وفاداري خلاصه ميشد و آنها زندگي مشترك را با تمام سختي و خوشيها و تلخ و شيرينياش ميخواستند. آنگونه نبود كه از زندگي فقط خوشيهايش را بخواهند و به وقت سختي، رفتن به ماندن را ترجيح دهند.
زهرا پناهي روا، همسر شهيد علي چيتسازيان يكي از همان همسران است؛ با تمام سختيها، شوهرش را عاشقانه دوست دارد و هر روز بر شدت اين مهر و علاقه افزوده ميشود. همسرش فرمانده نامي استان همدان بود و مسئوليتهاي زيادي بر دوش داشت.
براي درك بهتر ازدواجهاي آن زمان به ديالوگهاي جلسه خواستگاري علي چيتسازيان توجه كنيد: «من بسيجيام. يه بسيجي پيرو خط امام. فاصلهام با مرگ يه ثانيهست. دعا كنيد شهادت نصيبم بشه. هر لحظه ممكنه شهيد يا مجروح يا اسير بشم. خيلي وقتا ماه به ماه به همدان نميام... از مال دنيا هيچي ندارم: نه خانه، نه ماشين، نه پول، هيچي.» پس از صحبتهاي اوليه و موافقت هر دو طرف براي ازدواج، زماني كه مادر شهيد چيتسازيان ميگويد به نيابت 14 معصوم، 14 سكه مهر عروس خانم ميكنيم، پناهيروا در گوش مادر ميگويد كه «چه خبره! خيلي زياده!»
وقتي چنين نگاهها و انديشههاي غيرمادياي براي ازدواج با هم تركيب شوند، قطعاً زندگي حال و هواي معنوي و زيبايي به خود خواهد گرفت. زندگي مشترك شهيد چيتسازيان و پناهيروا خيلي به درازا نكشيد. يك سال و هشت ماه عاشقانه در كنار هم زندگي كردند و لحظاتش پر از حرفهاي بسيار است. شهيد چيتسازيان در عملياتهاي مختلف چندين بار مجروح شد و هر بار همسرش در كنارش بود تا او بار ديگر با قدرتي بيشتر به جبهه بازگردد: «من پرستار اختصاصي عليآقا بودم؛ خودم خواسته بودم. سر ساعت به او آبميوه و فالوده و كمپوت ميدادم و ظهرها مينشستم كنارش و با اجبار من چلومرغ يا ماهيچهاش را ميخورد. اگر ميل نداشت يا نميخورد، غذا را 10 بار ميبردم و برميگرداندم تا عاقبت پيروزمندانه ظرف خالي را به آشپزخانه برميگرداندم.»
علي چيتسازيان در پاييز سرد سال 66 به شهادت رسيد و يك ماه بعد فرزندش به دنيا آمد. بهناز ضرابيزاده، نويسنده كتاب «دختر شينا» با هنرمندي هرچه تمامتر «گلستان يازدهم» را به نگارش درآورده تا بار ديگر يكي از كتابهاي ماندگار و خواندني اين حوزه را بنويسد.
روزهاي بيآينه
سرگذشت يك زن جوان 20 ساله كه دو سال پس از ازدواج، شوهرش به اسارت دشمن درميآيد و او 18 سال انتظار ميكشد، بدون اينكه بداند آينده چه سرنوشتي برايش رقم زده خواندني و جذاب است. منيژه لشكري، همسر آزاده خلبان «حسين لشكري» در كتاب «روزهاي بدون آينه» درس صبوري و استقامت ميدهد. اينكه در سختترين روزها با تكيه بر خدا بايد دست روي زانوان گذاشت و زندگي را ادامه داد. شايد اين روايتِ زندگي، تلنگري باشد به آنان كه از برابر حقايق تلخ ميگريزند و با اندك باد ناموافق در پي نجات جان و مال خويشند.
حسين لشكري با شروع رسمي جنگ تحميلي در اولين روزهاي جنگ پس از انجام 12 مأموريت، هواپيمايش مورد اصابت موشك دشمن قرار گرفت و در خاك دشمن به اسارت نيروي بعث عراق درآمد. او 18 سال در عراق اسير بود و تا 14 سال كسي خبري از او نداشت. اين يعني همسرش 14 سال را در بيخبري محض به سر برد و هر روزِ اين سالها را با اميد و عشق بازگشت شوهر سر كرد. زندگي شيرين و عاشقانهشان بناگاه فرو ريخت و جايش را به دلتنگي، تعليق و بلاتكليفي داد.
منيژه لشكري در اين كتاب از تك تك لحظات سختي كه بر او و فرزندش گذشته سخن گفته و گلستان جعفريان به زيبايي آن را نگارش كرده است. نويسنده با تيزهوشي و مهارت همسر آزاده شهيد حسين لشكري را سوژه قرار داده و عمق لايههاي شخصيت اين زن را واكاوي و يافتههاي خود را با جسارتي كمنظير به قلم تحرير درميآورد. چيزي كه امتياز اين اثر محسوب ميشود و از ساير كارها در اين حوزه متمايزش ميكند.
حسين لشكري پس از 18 سال با بدني زخمي و ضعيف به ميهن بازگشت. از صلابت و قدرت جوانياش خبري نبود. پسرش كه حالا جواني رعنا و رشيد شده، با او غريبگي ميكرد.
نيمه دوم كتاب كه شرحي بر بازگشت شهيد لشكري به خانه است، جذابيتهاي خودش را دارد. كتابي كمحجم، روان و خواندني كه خوانندهاش را وارد دنيايي ديگر ميكند. خواننده در تمام روزهاي سختي و دشواري، همراه او ميشود و ميفهمد در زندگي نبايد به راحتي جا زد. بايد ايستاد و مقاومت كرد. زني كه حتي طاقت يك روز دوري از شوهرش را نداشت، با صبوري بسيار 18 سال منتظر ماند. تصور اين همه صبوري كاري مشكل است.
«روزهاي بيآينه» به ظاهر كمحجم به نظر ميرسد، اما اين كمحجمي حاصل يك پختگي و مصداق كمگوي و گزيده گوي است. مؤلف بدون اينكه خواننده را در پيچ و خم قلمفرساييهاي بيهوده معطل كند و او را سرگرم حاشيههاي تودرتو آنچنان كه مرسوم است بنمايد سرراست به سوي هدف و نتيجه هدايت ميكند. شايد همين ويژگي موجب شده تا از همان سطرهاي اول ميان واژهها و خواننده ارتباطي عاطفي برقرار شود و ذهن و جان مخاطب را سرشار از احساسات پاك كند تا آنجا كه خواننده در حالي كه با چشمان خيس از اشك كتاب را تمام ميكند هنوز ذهنش درگير ماجراهاي شخصيت كتاب است و نسبت به كساني با وضعيت مشابه با ديده ديگري مينگرد.