پیدا شدن بقایای یك جسد در شهرری وانتساب آن به رضاخان، اگر صرفاً به گمانه درباره واقعی یا ساختگی بودن آن منحصر نماند و فرصتی برای بازخوانی چگونگی آمد و رفت و نیز شیوه كشورداری پهلوی اول مبدل شود، میتواند اتفاقی نیك قلمداد شود. در گفتوشنودی كه پیش روی شماست، چنین هدفی تعقیب شده و استاد علی اکبر رنجبر کرمانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ابعاد این موضوع را کاویده است. امید آنكه مقبول افتد.
- خبر پیدا شدن جنازه مومیایی رضاخان، گذشته از صحت یا عدم صحت آن، واكنشهای بسیاری را به همراه داشت. برخی سعی کردند از وی چهرهای خدمتگذار در تاریخ معاصر ترسیم کنند؟ تحلیل شما نسبت به این نوع واكنشها چیست؟
- به نام خدا. من نمیدانم این قضیه صحت دارد یا نه؟ فقط میدانم موجی به دنبال این خبر راه افتاد و یک مشت دروغ تبلیغاتی در فضاهای مجازی پر شد. هرچند که قضیه اصلا برایم مهم نبود که این جنازه متعلق به رضاشاه هست یا نیست، ولی حجم این دروغها به قدری زیاد شد که بر خود واجب دانستم که چند کلمهای در مورد این شایعات صحبت كنم. وقتی که اتحاد جماهیر شوروی هنوز فرونپاشیده بود، تودهایهای همکلاسی ما در دانشگاه تصور میکردند آنجا بهشت برین است. قدرت تبلیغاتی کمونیستی به قدری قوی و عجیب و غریب بود که آنها حقیقتا این مسئله را باور کرده بودند. ولی بعد از ماجرای 28 مرداد كه توده ایها مجبور شدند به شوروی فرار كنند، تازه فهمیدند که آنجا چه جهنمی است. کتابهای خاطرات زیادی هم در این باره نوشتهاند که جایی که ما فکر میکردیم بهشت است، چه جهنمی بود. البته همه آنها بعدها به آلمان و فرانسه و... که قبلاً از آنجا انتقاد میکردند، رفتند. قصه تعریف و تمجید از رضاشاه هم همین طور شده وقتی مردم نارساییهایی میبینند، مستعد شنیدن و قبول این حرفها میشوند که رضاشاه چنین و چنان کرد و چهار تا لات هم این حرف را سر زبانها میاندازند. واقعاً کدوم رضاشاه؟ این افراد واقعاً میدانند رضاشاه چه جنایتکاری بوده؟ واقعاً میدانند که این فرد ایران را 150 سال به عقب برده؟
- عدهای اینگونه وانمود میكنند كه رضاخان نماد امنیت در ایران بوده است. از این مدعا چه تحلیلی دارید و عیار آن را چقدر میبینید؟
- این عده معلوم نیست منظورشان از امنیت، امنیت شهری است یا بیرون شهری. فقط یک کلمه کلی به نام امنیت را به کار میبرند. باید از اینان پرسید آیا قبل از رضاخان اگر مردم به خیابانهای تهران میآمدند، امنیت نبود و کشته میشدند یا جیبشان را میزدند؟ یا اگر از شهری به شهر دیگری میخواستند بروند، امنیت نبود و با رضاشاه امنیت آمد؟ پیش از آنكه رضاخان كودتا كند بیست سفارتخانه غربی و غیرغربی در تهران بود ، ؛ و تعدادی از کشورهای اروپایی و نیز ایالات متحده امریکا در تبریز، مشهد، اصفهان، بوشهر، شیراز و... کنسولگری داشتند، علاوه بر این تعداد زیادی مدرسههای وابسته به گروههای میسیونری و تبشیری امریکاییها، فرانسویها و انگلیسیها در گوشه و کنار ایران دایر بود. مثلاً مدرسه آلیانس متعلق به یهودیان فرانسه علاوه براینكه در تهران فعالیت میكرد در همدان، مشهد و بسیاری از شهرهای دیگر ایران هم شعبه داشت و از لحاظ سطح آموزشی مدرسه خوبی هم بود. امریکاییها هم در تهران و چند شهر دیگر مدرسه و تأسیسات میسیونری داشتند.
از طرفی کمپانیهای خارجی بازرگانی و صنعتی در بوشهر، شیراز، سلطان آباد (اراک فعلی)، تهران، رشت، تبریز و... نمایندگی و تعدادی کارمند داشتند. اگر قبول كنیم که قبل از رضاشاه امنیت در ایران نبود، چطور این تعداد اروپایی اعم از دکتر، مهندس، میسیونر، بازرگان، دیپلمات و... حاظر بودند در یک کشور نا امن زندگی و فعالیت کنند. علاوه براین یکی از نشانههای ناامنی این است که مسافر و کالا نتواند از شهری به شهر دیگر برود. با این تفاصیل کالاهای اروپایی از بوشهر و بنادر جنوب و یا از رشت و انزلی و جلفا و تبریز چگونه در تهران و سایر شهرها توزیع میشده؟ اگر در آن دوران ناامنی بوده، چگونه آن همه فاستونی انگلیسی از بوشهر تا شیراز و بقیه شهرهای ایران میرفت. باید در راهها امنیت برقرار بوده باشد تا جا به جایی کالا صورت بگیرد. پس از انقلاب مشروطه و به توپ بسته شدن مجلس محمدعلی میرزا را از ایران خارج کردند و قدرت به دست ملت افتاد. در این دوران چندین شورش در جاهای مختلف كشور بر پا شد؛ از جمله شورش محمد علی میرزا که با پشتیبانی روسها رخ داد و سبب ورود وی به ترکمن صحرا شد. برادرش سالارالدوله هم در این دوران در غرب كشور شورش کرد. همه اینها را قوای ملی و قوای دولتی سرکوب کردند. ده سال پس از انقلاب مشروطه جنگ جهانی اول شروع شد و قحطی وسیعی در كشور اتفاق افتاد و باعث شد که کشور متشنج شود و گردنکشان و راهزنان محلی تا حدودی فرصت پیدا کنند. مثلاً در این دوران ماشاالله خان کاشی سر برآورده بود كه دولت وثوقالدوله او را گرفت و اعدام کرد. با این تفاصیل برخی طوری در مورد امنیت صحبت میکنند که انگار قبل از رضاشاه هیچ حکومت و قانونی در ایران وجود نداشته و سنگ روی سنگ بند نمیشده و این آقا آمده و مملکت را یکپارچه و امنیت برقرار کرده است. ایران هر حالتی قبل از کودتا 1299 داشته، بعد از کودتا هم داشته و این امنیت نرمال قبل از رضاشاه هم در ایران بوده است.
- نكته جالب این است كه همین عده معتقدند ارتش نوین ایران را هم رضاخان پایهگذاری کرده است؟
- رضاشاه موقعی که کودتا کرد سرتیپ بود. حال اگر بپذیریم ارتش نوین را او پایهگذاری كرده درجه سرتیپی را از کجا آورده بود؟ مگر در خیابان یا در مدرسه به آدم درجه سرهنگی یا سرتیپی میدهند. کسی که به این درجه رسیده، مدارج قبلی را در کجا طی کرده است. آیا ارتش یا قشونی وجود نداشته که رضاخان در آن سرتیپ شده بود؟ در واقع دیویزیون قزاق همان ارتش جدید در ایران بود و رضاشاه هم در همان ارتش سرتیپ شده بود و اساسا با قدرت همان ارتش کودتا کرد. بعد هم که وزیر جنگ شد، برای لشکرهای غرب و شرق و... فرمانده تعیین میکرد. ایشان فقط اسم را عوض کرد و آن را گسترش داد. آیا اگر حکومت دیگری بود، ارتش را گسترش نمیداد؟ کما اینکه ما هم امروزه هر روز ارتش را گسترش میدهیم و این اساساً از لوازم حکومت است. در واقع ارتشی وجود داشت و بعد از اینکه کشور منظم شد این ارتش گسترش پیدا کرد. این کار را وثوق الدوله و مشیرالدوله هم میخواستند انجام بدهند و اتفاقاً این دو نفر به توسعه نیروی نظامی بسیار هم توجه داشتند و وثوق ادوله قرارداد 1919 را در جهت نظم دادن به کشور با انگلستان منعقد کرد. علاوه براین توسعه ارتش توسط رضاشاه هم امری طبیعی بود. اما همین ارتش رضاشاه در جنگ جهانی دوم چنان افتضاحی به بار آورد که همین حالا هم گفتنش برای ما خوشایند نیست. چون در آن جنگ، ژنرالها و تیمسارهای ارتش رضاشاهی با لباسهای مبدل فرار کردند و سربازان خود را بدون فرمانده و سرپرست رها کردند. منظور این عده از برقراری امنیت توسط رضاشاه این است كه مثلاً وی قیام میرزا کوچک خان و کلنل محمدتقیخان پسیان را سرکوب کرد. اسم این سرکوبیها را برقراری امنیت میگذارند. هرچند سرکوب قیامهای محلی هم کار تازهای نبوده و حکومتهای قبلی هم این کار را انجام میدادند. به بدی و خوبی این مسئله، کاری نداریم اما در همان زمان دولت وقت به رضاخان دستور میدهد قیام جنگل را با نیروهایش سرکوب کند كه البته شکست خوردند. همچنین دولت مشیرالدله شیخ محمدخیابانی را هم سرکوب کرد. در مورد عشایر هم کار رضاخان قساوت و بیکفایتی بود.
- ناگفته نماند كه ما در كارنامه رضاشاه سركوبی عشایر را هم داریم...
- بله. درست است که عشایر ما مسلح بودند، اما ایلات و عشایر ایران با وجود اینکه تفنگ داشتند و دولت مرکزی ما چندان قوی نبود، هیچگاه بین اینها تمایلات گریز از مرکز و شورش وجود نداشت. سران عشایر با دولت مرکزی در تماس و تعامل بودند، مالیات پرداخت میکردند و از طرف حکومت مرکزی حاکم و ایلخان آن عشایر بودند و اتفاقاً امنیت را هم همینها در كشور برقرار میکردند. اگر هم کالایی از راههای مختلف میآمد و از مناطق عشایری عبور میکرد و گزندی به آن کالا میرسید، وقتی دولت مرکزی به رئیس عشایر دستور میداد که موضوع را حل و فصل کند، قضیه حل میشد. البته عشایر مسلح به نامردی سرکوب شده بودند. سرلشکر امیراحمدی در لرستان وقتی نیروهایش نتوانستند در برابر لرها مقاومت کنند و مکررا شکست خوردند، قرآن مهر میکند و برای سران عشایر میفرستد که با شما کاری ندارم. بیائید خرمآباد صحبت کنیم. این بیچارهها قرآن مهر کرده را که دیدند، آمدند و سرلشکر امیراحمدی آنها را به دار آویخت. این امنیت و سیاست و ارتش نوین این آقا بوده است. بر فرض که عشایر را دزدهای سرگردنه بدانیم که دروغ است و نبودند، به تعبیر صادق هدایت در رمان «حاج آقا» رضاشاه همه این دزدهای سرگردنه را برداشت و یک دزد جای آنها گذاشت که خودش بود و این واقعاً درست است. یعنی اگر دزدی هم مثلاً در لرستان بود و یک وقتی حادثهای هم روی میداد، اشخاص رئیس داشتند و میشد با آنها حرف زد و تعامل کرد و به شکلی ماجرا را فیصله داد. اما با رضاشاه چه کسی میتوانست حرف بزند و تعامل برقرار کند؟ کسی جای همه دزدها آمد که با او نمیشد حرف زد.
- شاید از این منظر نیز موضوع جذاب باشد كه كسی كه به زمین خواری گسترده شهرتی فراوان دارد، به برقرار كننده امنیت ملقب میشود...
- بله، ایشان زمینهای بسیاری از مردم را از زیر پایشان بیرون کشید. این چه جور امنیتی است که در خانه ات نشستهای و ابلاغیه میآید که آقای فلانی چون مقرر است که شما از املاک خود در فلان قریه یا منطقه، قطع علاقه نمایید، لذا در فلان روز در دادگاه یا محضر حاضر بشوید و صلح نامه بنویسید. مردم املاک خودشان را نمیتوانستند حفظ کنند. امنیت مالی نداشتند. امنیت جانی نداشتند. مکررا در دوره رضاشاه افرادی را بی گناه دستگیر و اعدام کردند. عباس اسکندری در کتاب «آرزو» چند نمونه اش را آورده است. اشخاصی که واقعاً نمیدانستند چرا اعدام میشوند. اینها امنیت است که املاک و اراضی مردم را بیحساب و کتاب تصرف کنید؟ یک وقت هست که میگویند دولت دست روی یک سری زمینهای موات گذاشته است که تازه این هم متعلق به ملت است، ولی یک وقت دست روی ملک خصوصی مردم، چیزی که میراثش بود و یا برایش زحمت کشیده میگذاری و آن را تصرف میکنی. این چه جور امنیتی است؟ رضاشاه بسیاری از اموال، املاک، باغها و خانههای سران عشایر را مصادره کرد. دزد به تمام معنا به او میگویند. در مجلس چهاردهم دکتر مصدق و دیگران بارها و بارها به پولهایی که رضاشاه در بانکهای خارجی داشت و معلوم نشد به سر آنها چه آمد، اشاره کردند. رضاشاهی که وقتی کودتا کرد، یک خانه اجارهای در چهارراه حسن آباد داشت، وقتی پایش را از ایران بیرون گذاشت، فقط 68 میلیون تومان در حساب بانک ملی و 200 میلیون دلار در بانکهای امریکا و انگلستان و کانادا پول داشت که معلوم نشد بر سر این پول چه آمد. برای اینکه بتوانید ابعاد این پولها را تصور کنید، بهتر است بدانید كه کل بودجه کشور ایران در سال 1320 چیزی حدود 400 و خردهای میلیون تومان بود. یعنی یک ششم کل بودجه کشور در حساب بانکی این آقا قرار داشت. اینها را از کجا آورده بود؟ اینهایی كه معتقدند رضاخان امنیت آورد، دروغ محض است.
- با توجه به توضیحاتی که پیشتر بیان كردید، ارتش نوین ایران در چه دورهای پایهگذاری شد؟
- نود سال قبل از رضاشاه، مرحوم عباس میرزای قاجار، سپهسالار ایران در جنگهای ایران و روس ضرورت تأسیس ارتش نوین را تشخیص داد و ارتش نوین ایران را براساس الگوهای اروپایی در زمان فتحعلی شاه تشکیل داد. ژنرال گاردان را از فرانسه به عنوان مستشار نظامی به ایران آوردند و حتی کارخانه توپ ریزی در ایران تأسیس شد و قرار بود ایران خودش اسلحه بسازد، اما سیاستهای خارجی نگذاشتند. قشونی که رضاشاه در آن عضو بود و به درجه سرتیپی رسید، بازمانده ارتش نوین قاجار بود. ارتش نوین اختصاص به رضاشاه ندارد و سابقه اش طولانی است. در واقع ارتش ایران در جنگهای ایران و روسیه با اینکه ساز و برگ درستی نداشت، ده سال جنگید و این طور نیست که دائماَ از روسها شکست خورده باشد. ارتش ایران در برابر قویترین و بزرگترین ارتش اروپا یعنی ارتش روسیه، چندین بار پیروز هم شد و در اثر شکست نهایی هم کارمان به انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمانچای کشید، مثل ارتش رضاشاهی در جنگ جهانی دوم نبود که افسرانش همین که شنیدند قوای انگلیس و روس به سمت ایران حرکت کردهاند، فرار را برقرار ترجیح داده و با لباس مبدل گریختند. این ارتش کجا، آن ارتش کجا؟
- یکی دیگر از مسائلی که این روزها بسیار در مورد آن صحبت میشود، حفظ تمامیت ارضی ایران توسط رضاخان است. خوانش شما در این موضوع، از عملكرد وی چیست؟
- این هم یکی از آن دروغهای بزرگ است. در دوره قاجار بخشهای زیادی همچون ده شهر قفقاز از ایران جدا شدند، اما جدایی این شهرها در پی دو سری جنگ بود که حدود ده سال طول کشید. اما رضاشاه کبیر بخشهای زیادی از سرزمین ایران را بدون حتی یک روز جنگ به دیگر کشورها واگذار کرده است. یک بخش مهم و استراتژیک از خاک ایران را بدون کمترین بحث به ترکیه واگذار کرد. همچنین بخش مهم دیگری از خاک ایران را که نتوانست از روسیه بگیرد به آنها واگذار کرد. علاوه براین همانطور که میدانید آن روزها ما با کشور هندوستان انگلیس همسایه بودیم و هنوز کشور پاکستان تأسیس نشده بود. رضاشاه بخش عظیمی از بلوچستان ایران را به آنها نیز واگذار کرد. در قضیه رود هیرمند، هم بخشهایی از خاک ایران و هم منافع استراتژیک مرزی و آبی را نتوانست در برابر کشوری مثل افغانستان حفظ کند و همه را به افغانها تحویل داد. امروز هم که افغانستان در مسائل استراتژیک و قراردادها نسبت به ما دست بالا را دارد، به خاطر قرارداد ننگینی بود که رضاشاه کبیر، پایهگذار ایران نوین با افغانستان بست. در کل مرزهای ایران، مقادیر زیادی از مناطق استراتژیک ایران در دوران سلطنت رضاشاه به خارجیها واگذار شده است. این اشتباه بزرگی است که مردم فکر میکنند در دوران پهلوی هیچ بخشی از خاک ایران جدا نشده است. در دوره محمدرضا هم بحرین رسماً از خاک ایران کنده شد. بعد از جنگهای ایران و روس، تنها دورهای که یک وجب از خاک ایران جدا نشد، در هشت سال جنگ نابرابر جمهوری اسلامی ظاهراً با عراق و در واقع با کل دنیا بود. تمام جهان با تمام امکانات پشت صدام حسین ایستاده بودند. تنها کشوری که یک مقدار با ما راه آمد، سوریه حافظ اسد بود که او هم خودش چیزی نداشت و تازه ما باید کمکش میکردیم تا یک وقت صدام او را جذب نکند. یک مقدار هم کرهشمالی بود که او هم بی طرف بود، نه اینکه کمکی بکند. در جمهوری اسلامی یک وجب از خاک ایران جدا نشد، اما رضاشاه بدون جنگ، خاک ایران را به ترکیه، اتحاد شوروی، ترکیه، و افغانستان واگذار کرد.
- رضاخان دقیقاً کدامین بخش از کشور را به ترکیه واگذار كرد؟
- بخشهای مهمی از منطقه آرارات را به ترکیه واگذار کرد و بدتر از همه خیانت بزرگی که کرد این بود که اذربایجان با ایران پیوند تاریخی دارد و بخشی از خاک ایران بود که کمتر از دویست سال پیش از ایران کنده شد و ما هرگز نباید اجازه میدادیم که خاک آذربایجان با جایی غیر از ایران ارتباط پیدا کند. ترکیه یک مقدار کوه و کمر بی مصرف را به ایران داد و در عوض از ایران یک دالان گرفت که از آن طریق خاک ترکیه به خاک آذربایجان وصل شد که به دالان لاچین معروف است. اگر روی نقشه دقت کنید میبینید که ترکیه با یک نوار باریک به نخجوان وصل میشود. کدام خائنی چنین کاری میکند؟ آن هم به کشوری همچون ترکیه که با شعار پان ترکیسم، نه به آذربایجان که به کل مناطق ترک نشین ایران نظر داشت. غیر از این مناطق دیگری در دره قطور در خوی، را نیز به ترکیه واگذار کرد. تردید دارم، ولی شاید به عراق هم مناطقی را واگذار کرده باشد. رضاخان در هیچ جای ایران حتی در یک مورد هم نتوانسته منافع استراتژیک ایران را در اختلافات مرزی حفظ کند.
- یکی از مسائلی که به رضاخان منسوب میشود، ترویج نوعی «ملیگرایی» است. بفرمایید مفهوم ناسیونالیسم پیش از این دوره، چه جایگاهی در میان مردم ایران داشته است؟
- ناسیونالیسم یك كلمه مبهم و چند پهلو و گل گشادی است و آدم نمیداند وقتی میگویند ملیگرایی، منظورشان چه بعدی و چه جنبهای از ملیگرایی است. اگر ملیگرایی به مفهوم ساده اش علاقه مردم به كشور و توسعه آن و وحدت بین آنها منظور نظر باشد، قیام تنباكو از كجا آمد؟ مگر یكی از وجوه ملیگرایی مقاومت در برابر بیگانگان نیست؟ با این توضیح در انقلاب مشروطیت شعار زنده باد ملت سرداده شد و مردم ایران، سلطنت 2400 ساله را برچیدند و مجلس شورای ملی درست كردند. مگر مردم معنی ملیگرایی را نمیفهمیدند و ناسیونالیست نبودند و به وطنشان علاقه نداشتند؟ مردم وطن پرست بودند و ملیت سرشان میشد. قبل از كودتای رضاشاه زمانی كه قرارداد وثوقالدوله بسته شد، مگر مردم تظاهرات نكردند و مرده باد وثوق الدوله و مرگ بر خائن و مرگ بر قرارداد نگفتند؟ مگر رهبران دینی و ملی ایران همگی با این قرارداد مخالفت نكردند؟ بر چه اساسی؟ اگر ملتی در كار نبود، اگر مفهومی از ملیت در كار نبود، این حوادث چگونه ممكن بود اتفاق بیفتند؟ اتفاقاً من میخواهم بگویم یكی از عوامل تضعیف كننده وحدت ملی همین رضاشاه بود.
چطور؟
همه ملیگرایان حتی ملیگرایان سكولار در ایران بر این موضوع وحدت نظر دارند كه دو چیز مقوم ملیت ایرانی است: زبان فارسی، دین اسلام. بعضیها بهتر تعریف میكنند و میگویند مذهب تشیع. ولی كسانی كه اعتقادات دینی ندارند میگویند اسلام. این حرف علمای دینی نیست، بلكه همه روی این دو محور متفقالقول هستند. آخرین فرد شاخص در میان ملیگرایان كه این حرف را زده، مرحوم دكتر كریم سنجابی، دبیركل جبهه ملی بود كه این را در كتاب خاطراتش اظهار كرده است كه دو چیز عامل اصلی وحدت ملی ایران است: زبان فارسی، دین اسلام. رضاخان دین اسلام - را كه عامل اصلی وحدت ملی ایران است - با دستاویز باستانگرایی تضعیف كرد و اگر در پروژهای كه برایش طراحی كرده بودند موفق میشد، ایران از هم میپاشید. رضاخان برای اینكه دین اسلام را تضعیف كند، دائماً مردم را به ایران قبل از اسلام ارجاع میداد، علائم و نمادهای زرتشتی و باستانگرایی را علم میكرد. ما البته ایرانی هستیم و به تاریخ باستانی خودمان علاقمندیم و افتخار میكنیم كه 2500 سال پیش یكی از دولتهای متمدن جهان ایران بوده است و در بین سه یا چهار تمدن آن موقع، قویترین هم بوده است. هرگز تاریخ قبل از اسلام خودمان را هم نفی نمیكنیم. اما این به این معنا نیست كه از این 2500 سال 1400 سال اش را كه در دامن اسلام پرورده شدهایم را نادیده بگیریم. چطور میشود 1400 سالی را كه به ما نزدیكتر هم هست كنار بگذاریم و به هزار سال قبل از آن برگردیم؟ خود این كار مشكوك و تاملبرانگیز است. تضعیف دین اسلام كه مهمترین عامل وحدت ملی ماست در دوره رضاشاه اتفاق افتاد. بسیاری از روشنفكران واقعی آن دوره هم با این روند مخالف بودند، اما در حكومت دیكتاتوری رضاخان كه در همه امور دخالت میكرد و احكام شداد و غلاظ صادر میكرد، چه كسی جرئت داشت حرف بزند. این هم از ملیگرایی رضاخان! آیا بعد از اینكه رضاشاه پایش را از ایران بیرون گذاشت و ارتش او از هم پاشیده شد، چه بر سر ملت ایران آمد؟ آیا عشایر و اقوام ایران همچون كردها، لرها، عربها و... از ایران كنده شدند؟ آیا رضاشاه بود كه باعث گردهمایی این اقوام در ایران شده بود؟ خیر. مردم مسلمان و فرهنگ ایرانی، اینها را در كنار هم نگه داشت، او رفت و اینها ماندند.
- یكی دیگر از اقدامات شاخص در دوره رضاخان تمدید قرارداد دارسی است. این اقدام چگونه به انجام رسید؟
- بله، قرارداد دارسی در سال 1960 به پایان میرسید و مدت 30 ساله آن تمام میشد. اما رضاخان این قرارداد را با شرایط بدتر و خائنانهتری برای 60 سال دیگر تمدید كرد. دكتر مصدق در مجلس چهارم در مورد این اقدام رضاشاه میگوید: در تاریخ جهان چنین خیانتی مشاهده نشده است كه كسی چنین خیانت بزرگی به ملت خودش بكند... حالا این آقا پایگذار ملیگرایی معرفی میشود. از جمله اقدامات ملیگرایانه این آقا تأسیس فرهنگستانی است که در برابر لغات عربی یك سری لغات خنده دار ابداع كرد و یا به کارگیری معماری دوره هخامنشی در جاهای مختلف، از جمله بانك ملی در خیابان فردوسی، ساختمان شهربانی در باغ ملی است. هدف بازگشت همه چیز به دوران قبل از اسلام به منظور تضعیف اسلام بود. من الان به عنوان یك مسلمان معتقد به تشیع با شما صحبت نمیكنم، بلكه دارم به عنوان یك جامعهشناس و مورخ كه عامل وحدت ایران را تشخیص میدهد، میگویم كه این دین اسلام عامل اصلی وحدت ملی ایران است. كسی كه اسلام را تضعیف میكند، در حقیقت وحدت ملی ایران را نشانه رفته است.
- نام رضاخان همراه شده با تأسیس دانشگاه تهران، آیا او واقعاً به ایران دانشگاه و تحصیلات عالیه آورد؟
- همه روانشناسان اجتماعی و تبلیغاتچیها این را میدانند كه دروغ برای اینكه به مردم باورانده شود، باید اولاً بسیار بزرگ باشد. دروغ هرچه بزرگتر باشد، مردم آن را بهتر باور میكنند. ثانیاً باید آن را تكرار كنید. یعنی اگر مردم در ابتدا باور نكردند، نباید مأیوس بشوید. اصلاً اعتنا نكنید و پشت سر هم آن را تكرار كنید تا بالاخره میان مردم جا بیفتد. درست شدن دانشگاه توسط رضاخان هم یكی از همین دروغهای بزرگ است كه در اثر تكرار جا افتاده است، بحث ما روی كلمه دانشگاه نیست بلكه بحث ما در مورد آموزش عالی است، چون تا سال 1313 در واژگان فارسی كلمه دانشگاه وجود نداشت. این كلمه زیبا را همراه با كلمه زیبای دیگر یعنی دانشكده ابداع کردند. اگر منظور كلمه دانشگاه است، بله این كلمه در زمان رضاشاه درست شده است. اما آیا مردم ایران قبل از رضاشاه آموزش عالی و فرهنگ نداشتند؟ در سال 1297 دو سال قبل از كودتای رضاشاه، در زمان احمدشاه دانشگاهی كه امروز به آن دانشگاه خوارزمی میگویند، تأسیس شد. دانشگاه خوارزمی در خیابان شهید مفتح، امسال صدمین سال خود را سپری میکند و چقدر خوب است که مسئولان آن دانشگاه مراسمی برای صدمین سال تأسیس دانشگاه خوارزمی برگزار کنند. مدرسه عالی طب هم از سالها قبل از رضاشاه پزشك تربیت میكرد و پزشكان فارغالتحصیل این مدرسه را با درجه متخصص و سمت استادی دانشگاه، خود من دیده بودم.
- از آن نسل دیگر كسی باقی مانده است؟
- نه، متأسفانه فوت كردهاند. دكتر ثقفی یكی از آنها بود كه پزشك مخصوص مظفرالدین شاه بود. در مدرسه عالی طب در دو رشته امراض نسوان(بیماری زنان) و چشم پزشكی(كحالی) دوره تخصصی وجود داشت. پزشكان در ایران مدرك پزشكی عمومی میگرفتند و برای دیدن دورههای تخصصی به خارج میرفتند. اینطور نبود كه از ابتدای پزشكی به خارج بروند. علاوه براین در رشته مهندسی معدن و مهندسی شیمی در دارالفنون مهندس داشتیم. در آن دوره مدرسه عالی فلاحت یعنی دانشكده كشاورزی هم بوده. كاری كه رضا شاه كرد چه بود؟ دانشگاه خوارزمی در طی این صد سال اسامی مختلفی را به خود گرفته است. آخرین اسمی كه داشت دانشگاه تربیت معلم بود كه بعد از شهادت شهید رجایی، دانشگاه شهید رجایی و بعد دانشگاه خوارزمی شد. اولین اسم آن دارالمعلمین عالی بود كه دانشگاه تربیت معلم بود. چون دولت وقت قصد داشت در ایران تعلیم و تربیت عالی را گسترش بدهد، برای اینكه دانشجو بپروراند، دولت وقت تصمیم گرفت تعداد دبیرستانها را در ایران زیاد كند. بعضیها فكر میكنند تأسیس دبیرستان هم كار رضا شاه است، در حالی كه تا قبل از كودتا در تهران 17 دبیرستان وجود داشت كه سه تا ازآنها دخترانه بودند. ایران قبل از كودتا دارالمعلمات داشته، یعنی دانشسرای تربیت معلم زن. برنامه این بود که در ابتدا یك دانشگاه تربیت معلم در ایران تأسیس شد كه دبیران لیسانسیه برای آموزش در دبیرستانها تربیت بشوند و دبیرستانها باعث شوند كه تعداد داوطلبان ورود به تحصیلات عالیه زیاد شود. یعنی دانشجوها در دانشكدهها، یعنی مدرسه عالی طب، مدرسه عالی تجارت، مدرسه عالی فلاحت و... زیاد بشود و آموزش عالی در ایران توسعه پیدا كند. یعنی آنها سنگ بنای توسعه فرهنگی را هم خوب تشخیص داده بودند. در سال 1313 دانشكده علوم و دانشكده ادبیات كه مربوط به همین دانشگاه خوارزمی بود و دانشكده فنی را در دارالفنون و مدرسه عالی طب و مدرسه عالی علوم و حقوق سیاسی كه در زمان مظفرالدین شاه تأسیس شده و چندین دوره فارغالتحصیل داشت، را تجمیع كردند و اسم آن را دانشگاه تهران گذاشتند. بنابراین این ادعا كه رضاشاه دانشگاه در ایران تأسیس کرد یك دروغ بزرگ است.
- پیش از آن مردم به جای دانشگاه، از چه کلمهای استفاده میکردند؟
- قبل از آن مردم اصولاً به دانشگاه میگفتند دارالفنون. اولین دانشگاه را امیركبیر به اسم دارالفنون در ایران تأسیس کرد. دكتر عیسی صدیق علم كه قبلاً رئیس دارالمعلمین بود و بعدا اولین رئیس دانشگاه تهران شد، در خاطراتش مینویسد من رفته بودم امریكا و از دارالفنون كلمبیا دیدن كردم. از دارالفنون پاریس و انگلیس هم دیدن كردم. هرچند این فرد خودش یكی از كسانی است كه میگوید رضاشاه در ایران دانشگاه درست كرد. مرد حسابی! تو كه خودت رئیس دارالمعلمین بودی. از این گذشته كارهای تجمیع و اداری را هم خود ایشان با همكاری دكتر محمود حسابی انجام دادند. دكتر محمود حسابی در آن موقع در رشته مهندسی معدن در دارالفنون درس میداد. همچنین همه میدانند كه اولین دارالفنون را مرحوم امیركبیر در ایران تأسیس كرد و از خارج در رشتههای مختلف استاد آورد. مدرسه عالی طب كه اشاره كردم، بقایای همان مدرسه عالی بود. بنابراین دانشگاه به مفهوم تحصیلات عالیه بعد از دبیرستان قبل از كودتای 1299 از دههها قبل در ایران بوده است.
البته با تجمیع این مراکز آموزش عالی، نظم و انضباطی در كار آمد. ما كه نمیخواهیم منكر كارهای خوب بشویم. اگر این كار ار رضاه شاه كرده باشد، كار خوبی است، اما این دروغ بزرگی است كه بگوییم دانشگاه را رضا شاه به ایران آورد. قبل از رضاشاه دانشكدههای مختلف در ایران وجود داشت و او فقط در قالب دانشگاه تهران همگی آن مدرسههای عالی را تجمیع كرد. كما اینكه دانشكدهها در همان مكانهای سابق خود به فعالیتشان ادامه دادند، چون سالها طول كشید تا دانشگاه تهران در اراضی جلالیه به مرور ساخته شود. در واقع دانشگاه تهران اول فقط جنبه حقوقی داشت و به تدریج حالت فیزیكی به خود گرفت. خیلیها كه در آن منطقه صاحب زمین بودند یا مجانی یا به قیمتهای نازل زمینهایشان را در اختیار دولت قرار دادند تا بتوانند در آنجا دانشگاه بسازد. مردم به قدری به این جور كارها علاقه داشتند كه حتی در دوره رضا شاه هم حاضر بودند برای تأسیس دانشگاه به دولت كمك كنند.
- یكی دیگر از موضوعاتی كه همیشه با نام رضاخان همراه بوده، موضوع راهآهن است. ایرانیان تا پیش از این دوره چقدر با این پدیده آشنایی داشتند؟
- جوری در مورد این مسئله صحبت میشود كه گویی پیش از آن در ایران اصلاً و ابداً راهآهن وجود نداشته است. ما قبل از رضاشاه در استانهای مازندران، گیلان، آذربایجان، تهران، سیستان و بلوچستان و فارس راهآهنهای كوتاه داشتیم. انگلیسیها در سیستان بلوچستان راهآهن میرجاوه- زاهدان و در شیراز راهآهن كازرون - شیراز را ساخته بودند. یك راهآهن هم دولت وقت به وسیله یک کمپانی اروپایی، به گمانم بلژیکی، ساخته بود كه شهرری را به تهران وصل میكرد. در مازندران و گیلان نیز بخش خصوصی راهآهن درست كرده بود. روسها نیز در آذربایجان راه آهنی ایجاد كرده بود كه تبریز را به جلفا و از آنجا به باكو وصل میکرد. فكر تأسیس راهآهن به سالها قبل از رضا شاه برمیگردد و از دوره ناصرالدین شاه، ایران به دنبال راهآهن سراسری بوده و بارها تا مرز عقد قرارداد هم رفته و حتی نقشه آن را هم كه تا حدودی شبیه به همین راهآهن سراسری فعلی بوده که به وسیله مهندسین امریكایی تنظیم شد و ایران تا پای امضای قرارداد هم رفت كه امریكا آن را بسازد. اما همان سیاستهایی كه بعدها به رضاشاه كمك كردند كه راهآهن بسازد، در آن موقع مانع عقد قرارداد شدند و نگذاشتند در ایران راهآهن سراسری ساخته شود. آخرین طرح و برنامه راهآهن به مرحوم صنیعالدوله، اولین رئیس مجلس شورای ملی و برادر حاج مخبرالسلطنه هدایت مربوط میشود. این هدایت همان كسی است كه در زمان رضاشاه شش هفت سال نخستوزیر بود و وقتی راهآهن تكمیل شد، حتی این بحث هم مطرح شد كه باید مجسمه صنیعالدوله را در میدان راهآهن نصب كنند، چون مبتكر راهآهن و آورنده پروژه راهآهن در ایران او بوده است. آنچه كه در زمان رضاشاه اتفاق افتاد، تحقق یك تلاش و آرزوی دیرینه در جریان و به كنار گذاشته شده بود، بالاخره ساختن كار خوبی است و این را هم نمیشود منكر شد كه این ساختن در زمان رضاشاه صورت گرفت. اما این تبلیغ كه او راهآهن را به ایران آورد، صحیح نیست.
- گفته میشود که کارخانجات بسیاری به دست وی در کشور تأسیس شدهاست. این مسئله چقدر صحت دارد؟
- رضا شاه دو سه كارخانه پارچهبافی و یك كارخانه قند در شاهآباد (اسلامآباد) تأسیس كرد. نساجیها یكی در شاهی (قائم شهر) و یكی در چالوس همه اینها هم ملك خودش بودند، نه اینكه پول بدهد و زمین بخرد. مأمورانش صاحبان زمینها را شلاقش میزدند تا زمینشان را به نام رضا شاه كنند. كارخانهها را هم با پول دولت میساختند، ولی مالكیتش متعلق به رضاشاه بود و پولش هر سال توی جیب این آقا میرفت. جالب است بدانید وقتی كه رضاشاه از ایران رفت، شهرداری تهران جرئت كرد و صورتحساب داد كه كامیونهای شن، آجر و مصالح و كارگر برده و کارگرانش برای این پادشاه كار كردهاند و او 35 میلیون تومان به شهرداری بدهكار است. به پسرش بگویید این پول را بدهد. در نتیجه كاخ سعدآباد را که به ملكیت خودش درآورده بود از ملكیت او درآوردند. به تازگی من كتاب سندهای امریكایی را ترجمه كردهام كه در آن اسرار حمله متفقین به ایران آمده است. در آنجا امریكاییها لابهلای گزارشهایشان نوشتهاند رضاشاه روزی یك ریال (قران) به كارگرها و كاركنانش حقوق میدهد در حالی كه با یك ریال حتی نان خالی هم نمیشود در ایران خورد. سه تا كارخانه آن هم به این شكل گسترش صنایع داخلی است؟ حال برخی دوستان طوری از ساخت کارخانجات و گسترش صنعت در آن دوره صحبت میکنند كه گویی ایران در آن روزگار آلمان شده و پر از محصولات و تولید انبوه اتومبیل و پارچه و... بوده است. واقعاً كدام صنعت؟ ما اصلاً در زمان رضا شاه صنعت داشتیم؟ آدم چنین سخنانی را وقتی از برخی دوستان میشنود بیشتر متعجب میماند كه بعضیها برای معروف شدن و برای اینكه بین نسل جوان ناآگاه گل كنند و اپوزیسیون بگویند كه این آدم روشنفكر و بیطرف و اصلاحطلب است چه حرفهایی که نمیزنند. آقای زیباكلام هم در تلویزیون گفته بود چكمه رضاشاه باعث شد كه ایران وحدت ملی پیدا كند. حرف از این مزخرفتر میشود؟ آیا سركوب ناجوانمردانه عشایر، میرزاكوچك خان، شیخ محمد خیابانی، و... اسمش وحدت ملی است؟ ایشان طوری صحبت میکند كه انگار در آن دوران ایران داشته از هم میپاشیده و این آقا آمده و آن را حفظ كرده. این یك دروغ بزرگ تاریخی است. بقیه حرفها را هم به همین شكل قیاس كنید.
- مسئله دیگری که به رضاخان منسوب میدانند، دادگستری نوین است. پیش از وی وضعیت دادگستری ما چطور بود؟
- بعد از مشروطیت یكی از ایرادهایی كه دول اروپایی برای قصه كاپیتولاسیون و قضاوت كنسولی میگرفتند این بود كه شما قوانین مدون ندارید. راست هم میگفتند ما قوانین مدون كیفری و قضایی نداشتیم. اما قبل از رضاشاه تدوین این قوانین شروع شد و ما قبل از رضاشاه عدلیه داشتیم، وزیر عدلیه و دادگاه و محكمه داشتیم و كمیسیونهای مختلفی داشتند آیینهای دادرسی برای ایران تدوین میكردند. مرحوم مدرس به عنوان یك فقیه در این نوع قضایا دخالت داشتند. این موضوع هم مثل سایر زمینههای فرهنگی، تجاری، اقتصادی و... داشت روال طبیعی خود را طی میكرد. عدلیه نوین و تدوین قوانین قضایی و جزایی و كیفری در ایران از قبل از رضاشاه شروع شده بود و افراد زیادی دستاندركار این ماجرا بودند، از جمله مشیرالدوله، مرحوم مدرس، حاج سیدنصرالله اخوی و علما و حقوقدانهای متعدد و حتی در موردی خود دکتر مصدق داشتند كار میكردند و تعداد زیادی كارمند و قاضی عدلیه داشتیم. قانون موقتی اصول محاکمات جزایی با 506 ماده پس از تصویب کمیسیون عدلیه با حضور شهید مدرس، اعلی الله مقامه، سید نصرالله اخوی، ذکاءالملک، میرزا رضاخان نائینی، با همرای ممتاز الملک و مشیرالدله و مسیو پرنی فرانسوی در شور دوم مجلس تصویب شد و ممتاز الملک، وزیر عدلیه، آن را به هیئت دولت برد و در 9 رمضان 1330 قمری جهت اجرا به وزارت عدلیه ابلاغ کرد. كسروی در عدلیه قبل از كودتا قاضی بود. داور كه در زمان رضاشاه وزیر عدلیه شد، تشكیلات عدلیه را به هم زد و تشكیلات نوینی براساس شیوههای اروپایی- عمدتا فرانسوی - در ایران بنا كرد. میگویند قوانین جزایی و... در زمان او تدوین كرد. این روند از قبل از كودتا آغاز شده بود و تا دوره رضاشاه ادامه پیدا كرد. كسروی یك یا دو سال بعد از كودتا رئیس عدلیه خوزستان شد. قطعاً قبل از كودتا عدلیهای بوده كه او رئیس محكمهاش میشده یا بازپرس بوده و انواع و اقسام مشاغل قضایی را به عهده داشته. بنابراین عدلیه در ایران بود و داور آمد و آن تشكیلات را به هم زد و و عدلیه جدیدی را بنا كرد. خیلیها به این كار او انتقادهای شدید دارند و میگویند به عدلیه ضربه زد، از جمله كسروی به كار داور- وزیر عدلیه رضاشاه- در تأسیس عدلیه جدید انتقاد دارد و میگوید كه او كار را خراب كرد. كسان دیگری هم انتقاد دارند و البته عدهای هم طرفداری میكنند.
- در ابتدای گفت وگو اشاره فرمودید که رضاخان ایران را 150 سال عقب برده است. چه شواهدی این ادعا را تقویت میكند؟
- با انقلاب مشروطه ایران قدم در راه نو شدن گذاشت. اما متأسفانه دچار هرج و مرج شد. بعد از انقلاب اسلامی هم در ایران هرج و مرج شد منتهی چون انقلاب اسلامی پشتوانه قوی مردمی داشت آن هرج و مرجها خیلی زود سركوب شد. با این همه تا سال 60 كم و بیش در گوشه و كنار شورشهایی بود و ما راه بسیار دشواری را طی كردهایم تا به آسانی و آسایش امروز رسیدهایم. بعد از انقلاب مشروطه هم یك مقدار شورشها را سركوب كرده بودند و اوضاع داشت كم و بیش شكل میگرفت كه جنگ جهانی شروع شد و قوای عثمانی، روسیه و انگلستان به داخل ایران ریختند، در حالی كه ایران اعلام بیطرفی كرده بود و این جنگ هم جنگ اروپا بود. بعد هم قحطی سراسری ایران را فراگرفت. دولت مركزی دائماَ گرفتار مشكلات روزمره بود، اما مردم واقعاً تلاش میكردند كشور را آماده كنند. آزادی، روزنامه، حزب، انتخابات و... قبل از كودتا وجود داشت. اگر كودتا نمیشد مردم به تدریج راه خودشان را به طرف مدرنیزاسیون درست پیدا میكردند. رضاخان آمد و سد راه آزادی و مدرنسازی شد و كاریكاتور مدرنیزاسیون را به جای مدرنیزاسیون واقعی در ایران پایهریزی كرد و در نتیجه ایران 150 سال عقب رفت. مشروطیت مهمترین دستاورد مدرنسازی ایران بود و رضاخان آن را متوقف كرد به جای آن همه روزنامهای كه در دوران پس از مشروطه منتشر میشدند فقط یكی دو روزنامه در دوره رضا خان منتشر شدند كه به قول وزیر مختار امریكا :«انسان حالش از عبارت چاپی بخشنامهای روزنامه به هم میخورد و انسان احساس میكند دارد بخشنامههای دولتی را میخواند.»
تصور كنید معلمی وارد كلاس میشود كه درآن سی شاگرد پر انرژی و پر جنب و جوش هستند سؤالی میپرسد و یك مرتبه هر سی نفر شروع میكنند به جواب دادن و همهمه میشود این معلم اگر صبور باشد كمی تأمل و تحمل میكند تا بالاخره سروصداها قطع میشود و پاسخ سؤالش از بین این گفتوگو بیرون میآید. ولی اگر معلم بیتحملی باشد دستش را محكم روی میز میكوبد و فریاد میزند ودیگر صدایی از كسی در نمیآید. رضا شاه این كار را با جامعه ایرانی كرد. پیش از كودتا جامعه داشت راهش را به سمت آزادی قلم و بیان و تشكیل احزاب، انتخابات آزاد، گسترش آموزش عالی و در مجموع یك مدرنیزاسیون صحیح پیدا میكرد. رضاخان آمد و به همه این آزادیها و پیشرفتها پایان داد و كاریكاتوری از مدرنیزاسیون را به جای اصل آن در ایران گذاشت.
- به نظر شما هدف از نبش قبرِتاریخی چنین فردی با این كارنامه سیاسی، فرهنگی واقتصادی چه میتواند باشد؟
- هر نظام مستقر سیاسی و هر پوزیسیونی یك اپوزیسیون دارد. مخصوصاً اگر آن نظام مستقر به یك رژیم سلطنتی پایان داده باشد. به این ترتیب طرفداران رژیم سابق هرچند اندك باشند، در كنار مخالفانی كه نظام جمهوری اسلامی پیدا كرد، آرام نمینشینند و از هر عاملی برای تضعیف این نظام استفاده میكنند و با اینكه بخشی از آنها خودشان هم به این حرفها اعتقادی ندارند، تحت عنوان مخالفت با نظام جمهوری اسلامی عنوان میگفتند كه اگر رضا خان میبود و بعد هم لابد به پسرش، محمدرضا و نوهشان كه حالاها ادعای سلطنت میكنند ایران را تبدیل به بهشت برین میكردند. هدف اصلی آنها تضعیف نظام جمهوری اسلامی و تبلیغ نظام پهلوی است و یادشان میرود كه شاید مردم از خودشان بپرسند كه اگر آن نظام، نظام خوبی بود، چه شد كه مردم با آن قیام عجیب، آن نظام را ساقط كردند؟ اگر رضا شاه آدم خوبی بود و در جهت منافع ایران كار كرده بود، چرا روزی كه رفت، مردم ایران آنقدر خوشحال بودند. اسناد گزارشهای مربوطه به این قضیه از زبان وزیر مختار امریكا و خبرنگار یونایتدپرس در كتاب شهریور 20 هست. بخوانید و ببینید خبرنگار یونایتد پرس از خوشحالی مردم ایران بعد از رفتن رضاشاه چه نوشته است. مگر میشود مردم نسبت به خادم خودشان اینقدر نمكنشناس باشند كه وقتی قوای خارجی میآید و او را میبرد، خوشحالی كنند؟ چنین چیزی محال است.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.