کد خبر: 905767
تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰
يادکردي از فرماندهان گردان‌هاي عمار و مالک‌اشتر که 20 ارديبهشت 1361 به شهادت رسيدند
عمليات الي‌بيت‌المقدس مهم‌ترين و حساس‌ترين عمليات تاريخ دفاع مقدس است. حتي بايد از اين عنوان پا را فراتر نهاد و اين عمليات را که منجر به آزادسازي خرمشهر شد، يکي از بزرگ‌ترين و مهم‌ترين وقايع در تاريخ معاصر ايران دانست.

احمد محمد تبريزي
عمليات الي‌بيت‌المقدس مهم‌ترين و حساس‌ترين عمليات تاريخ دفاع مقدس است. حتي بايد از اين عنوان پا را فراتر نهاد و اين عمليات را که منجر به آزادسازي خرمشهر شد، يکي از بزرگ‌ترين و مهم‌ترين وقايع در تاريخ معاصر ايران دانست. عملياتي که دست دشمن متجاوز بعثي را از خاک کشورمان کوتاه کرد و اجازه نداد ذره‌اي از خاك ايران به دست دشمن بيفتد؛ اتفاقي كه در تاريخ 200 ساله کشورمان هم بي‌سابقه بود. چنين افتخاري در تاريخ به واسطه ايثار و رشادت‌ رزمندگاني به دست آمد که با دست‌هاي خالي و ايماني قوي مقابل دشمن ايستادند. آنها با گوش سپردن به نداي رهبرشان و با توکل به خدا تکليفشان را انجام دادند. عمليات الي‌بيت‌المقدس برگ زريني است که به دست شهدايي همچون احمد بابايي، فرمانده گردان مالک‌اشتر و علي اصغر بشکيده فرمانده گردان عمار ياسر به وقوع پيوست. دو فرمانده گردان از لشکر27 محمدرسول‌الله(ص) بودند که هر دو در بيستم ارديبهشت ماه 1361 به شهادت رسيدند.

کلکسيون گلوله

شهيد بابايي در گفت‌و‌گويي که با يکي از رسانه‌ها در زمان جنگ داشته چنين مي‌گويد: «من پاسدار احمد بابايي هستم. قبل از اينکه به غرب بروم در جبهه‌هاي جنوب آبادان و سوسنگرد بودم. در سوسنگرد به وسيله‌ گلوله زخمي شدم (که در حال حاضر نيز تير در پايم هست.) بعد از بهبودي سطحي به غرب اعزام شدم. عمليات تسخير ارتفاعات بازي‌دراز که در دست نيروهاي رژيم بعث بود و توسط آن تمام منطقه‌ سرپل ذهاب را زير نظر داشتند، در تاريخ دوم فروردين شروع شد و با کمک و همياري تمامي برادران ارتشي، پاسدار و هوانيروز و با لطف خدا پيش مي‌رفتيم و قله‌ها را يکي پس از ديگري تسخير مي‌کرديم.
من تا روز پنجم عمليات يعني هفتم فروردين سالم بودم و صبح آن روز بعد از تسخير قله 1150 در حال پاکسازي بوديم که من از ناحيه‌ شکم تير خوردم، به طوري که گلوله از کمرم بيرون آمد اما اميدوارم هر چه زودتر خوب شوم و به جبهه برگردم. باشد که دين خودم را به مردم مسلمان کشورم و به انقلاب اسلامي ادا کرده باشم.»
فرمانده رشيد گردان مالک‌اشتر، در چند خط معرفي خودش در کمال سادگي و بدون هيچ ادعايي دو بار از مجروحيتش صحبت مي‌کند؛ يک بار در پا و يک بار در شکم. با اين حال باز از خودش ناراضي است و مي‌خواهد زودتر خوب شود و به جبهه بازگردد تا دين خودش را به کشور و انقلاب ادا کند.
در کجاي تاريخ چنين مرداني را سراغ داريد؟ اين حجم از خلوص، صفا و معرفت در وجود يک انسان بي‌نظير است. اينکه کسي اينگونه از خودش بگذرد و همه چيزش، حتي جانش را در طبق اخلاص بگذارد، نشان از بزرگي سربازان خميني کبير دارد. براي حفظ اين مرز و بوم چنين انسان‌هاي بزرگي جانشان را مقابل گلوله‌هاي دشمن قرار دادند و اجازه ندادند ايرانمان به دست دشمنان بيفتد.
اما شهيد بابايي در کنار اين دو مجروحيت چندين و چند بار ديگر هم بدنش را آماج گلوله‌هاي بعثي‌ها قرار داده بود. هنگامي که حاج احمد متوسليان به همراه حاج همت مي‌خواست او را به عنوان فرمانده به ديگر نيروها معرفي کند، چنين گفت: «يکي از عزيزترين بچه‌ها را که کلکسيون تير و ترکش است، به عنوان فرمانده گردان مالک تعيين کرده‌ايم، اميدواريم با همکاري شما گردان مالک بدرخشد.»
بابايي خيلي زود عزيز دل و محبوب نيروها شد. جاذبه، مهرباني، هوشمندي و درايت را توأمان با هم داشت و مجموع اين صفات تصوير يک فرمانده کامل را در نزد نيروها مي‌ساخت. هنگامي که شهيد عباس کريمي، چند نفر از بچه‌هاي گردان را براي واحد اطلاعات عمليات انتخاب کرد تا در شناسايي‌ها به او کمک کنند، اما فقط دو شب با او بودند و براي شب سوم به گردان بازگشتند چون طاقت دوري از گردان و فرمانده خود را نداشتند. احمد از آنها قول گرفت بعد از عمليات به کمک عباس کريمي بروند.
عمليات بيت‌المقدس اوج شجاعت و هنرنمايي شهيد بابايي است. براي نجات وطنش جان مي‌داد و تا آخرين لحظه پاي کار بود. بعد از ناکامي تيپ 8 نجف و تيپ ولي‌عصر (عج) در عبور در جاده اهواز- خرمشهر، گردان مالک وارد کار شد و به فرماندهي احمد بابايي توانست از جاده عبور کند. حتي خود فرمانده هم آر پي جي به دست گرفته بود و تانک‌هاي عراقي را مي‌زد.
فرمانده مدام به نيروهايش تذکر مي‌داد که ما مأموريت سختي در پيش رو داريم. آزادي خرمشهر مهم‌ترين هدف فرمانده بود. عمليات آزادسازي خوب پيش مي‌رفت. شهيد بابايي نيروهاي گردان را جمع کرد و درباره وضعيت عمليات با آنها سخن گفت: يک مرحله ديگر مانده تا خرمشهر را از محاصره نجات بدهيم. نيروها حرف‌هايش را که مي‌شنيدند از شدت احساس گريه مي‌کردند.
مرحله سوم عمليات بيت‌المقدس شروع شد. تمام بچه‌هاي مالک، يک بازوبند يا زهرا (س) را به همراه داشتند. آتشي در منطقه عملياتي به پا شده بود و نيروها با تمام قوا مي‌جنگيدند. فرمانده هم پا به پاي نيروهايش مشغول نبرد بود که گلوله‌اي به پيشاني‌اش اصابت کرد. هشتمين جانبازي‌اش براي شهادت را به ارمغان آورد. گلوله پيشاني‌اش را بوسيد و احمد را به آنچه لايقش بود، رساند.

سردار بي‌نام و نشان

شهيد علي‌اصغر بشکيده را گمنام‌ترين فرمانده گردان عمار مي‌دانند. همانند ديگر فرماندهان دفاع مقدس در اوج جواني وارد جبهه و جنگ شد و خيلي زود توانايي‌هايش را نشان داد. پيش از جنگ عضو حزب جمهوري شده بود و در کنار جنگ، در جلسات سياسي حضور پيدا مي‌کرد و به مشورت با ديگر اعضاي حزب مي‌پرداخت اما نمي‌خواست انساني تک‌بعدي باشد و هدفش اين بود در کنار آموختن علوم نظامي، از کسب دانش جا نماند.
پدر با اينکه از فعاليت‌هاي پسرش در آن برهه حساس خبر داشت، هيچ‌گاه با او مخالفت نکرد و ساير پسرانش را نيز تشويق به حضور در اين مراسمات و فعاليت‌ها مي‌کرد. روزي که استاد مطهري به شهادت رسيد، يکي از تلخ‌ترين روزهاي عمرش بود. الگوي مبارزاتي و فعاليت انقلابي خود را بر مبناي کتاب‌هاي دکتر شريعتي و استاد مطهري گذاشته بود. پس از شهادت استاد، وضعيت روحي خوبي نداشت.
قبل از آغاز جنگ به فرماندهي سپاه منطقه يک تهران منصوب شد و در ناآرامي‌هاي کردستان وارد کار نظامي شد. جنگيدن با ضد انقلاب تجربه‌اي بود که بعدها در جنگ تحميلي به کارش آمد. خواهر شهيد درباره فعاليت‌هاي برادرش مي‌گويد: « در سال 58 به عضويت رسمي سپاه درآمد و با اينکه هنوز جنگ شروع نشده بود در پادگان وليعصر(عج) مشغول آموزش نيروهاي سپاه بود و به همين خاطر خيلي کم به منزل ‌مي‌آمد و شايد هفته‌ها مي‌شد که ما از حضور او در خانه بي‌بهره بوديم و تنها براي ديدار مادرم و رفع دلتنگي او يکي دو ساعتي به خانه مي‌آمد و در تمام اين مدت و اين دوران پدرم به مادرم بسيار دلداري مي‌داد که الان کشور به حضور اين جوان‌ها نياز دارد و وظيفه ما در اين دوران اين‌ است که در صحنه حاضر باشيم. بسيار انسان رازدار و توداري بود و گاهي اوقات از برخي از افراد مي‌شنيديم که علي‌اصغر مسئوليت سپاه منطقه يک را به عهده دارد و در درگيري‌هاي شمال تهران در مواجهه با منافقين و هواداران آنها هم شرکت مي‌کند.»
با شروع رسمي جنگ همراه ديگر رزمندگان براي دفاع از ميهن به جنوب کشور رفت. عمليات بيت‌المقدس به مراحل حساسي رسيده بود و رزمندگان اميد زيادي به آزادکردن شهر از دست دشمن داشتند. در گرماي جنگ، زير آتش توپ و خمپاره، جنگيدن سخت‌ترين کار ممکن بود ولي علي‌اصغر و ديگر رزمندگان اين ناممکن را ممکن کرده بودند. سربازان و افسران بعثي از اين قدرت جنگاوري و شجاعت نيروهاي ايراني شوکه شده بودند و سنگر به سنگر در حال عقب‌نشيني بودند.
فرمانده گردان عمار، همانند ديگر فرماندهان در صحنه حضور داشت و با تمام قوا مشغول نبرد بود. در بحبوحه جنگ، در حالي که چند روز بيشتر تا آزادسازي خرمشهر باقي نمانده بود، اصابت ترکش به شهيد بشکيده، او را غرق به خون روي زمين مي‌اندازد. عماريون با خونشان راه را بر دشمنان مي‌بستند و مسير را براي رزمندگان باز مي‌كردند. حالا فرمانده‌شان با بدني غرق به خون شهيد شده بود.
پيکر مطهرش 14 روز در خرمشهر مي‌ماند و خانواده‌اش در اين مدت هيچ اطلاعي از او نداشتند. ابتدا فکر مي‌کردند علي‌اصغر را به خاطر جراحت به يکي از شهرستان‌هاي اطراف انتقال داده‌اند ولي پس از گذشت دو هفته از طريق آشنايان مي‌فهمند پيکر جوان رشيدشان در سردخانه است. فرمانده را 14 خرداد ماه در سن 23 سالگي (روز دوازدهم شعبان‌المعظم) به زادگاهش در هريرز شهرستان شبستر استان آذربايجان شرقي انتقال مي‌دهند و در بهشت زهرا قطعه 26 به خاک مي‌سپرند. پيش از شهادتش گفته بود: «صحبت زياد داشتم ولى همين راز و نياز شهيد چمران را که مطالعه کردم خيلى چيزها درونش نهفته بود و ما هم از سوز دلمان و آن چيزى که بر دلمان نشست، گفتيم.»
پس از شهادت علي‌اصغر، برادرش محمد مسير رزمندگي را ادامه مي‌دهد و چهار سال را در اسارت بعثي‌ها مي‌گذراند. پدر شهيد، حاج هاشم بشکيده نيز در سال 1393 به فرزند شهيدش پيوست؛ پدري که با علاقه‌اي وصف نشدني فرزندانش را تشويق به پوشيدن لباس مقدس پاسداري کرد و در تمام مراحل جنگ پشتيبان و حامي‌شان بود. پدري که در روزهاي نبود پسران، به همسرش بسيار دلداري مي‌داد و مي‌گفت الان کشور به حضور اين جوان‌ها نياز دارد و وظيفه ما در اين دوران اين‌ است که در صحنه حاضر باشيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار