کد خبر: 906963
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۱:۱۳
خاطره‌ها و تحلیل‌هایی درباره سرشت و سرنوشت رضاخان
اكنون به نظر می‌رسد «هياهوي مجازي» كالبدِ شهرري رو به افول نهاده است اما بازخواني نكات مربوط به سرشت و سرنوشت رضاخان نبايد به چنين پاياني منتهي شود. از اين رو، موضوع قزاق سوادكوهي و کارکرد او، همچنان در دستور کار صفحه تاريخ «جوان» قرار خواهد داشت

احمدرضا صدري

اكنون به نظر می‌رسد «هياهوي مجازي» كالبدِ شهرري رو به افول نهاده است اما بازخواني نكات مربوط به سرشت و سرنوشت رضاخان نبايد به چنين پاياني منتهي شود. از اين رو، موضوع قزاق سوادكوهي و کارکرد او، همچنان در دستور کار صفحه تاريخ «جوان» قرار خواهد داشت. آنچه پيش رو داريد، برگي ديگر از كارنامه و فرجام رضاخان است كه با وام گرفتن از خاطرات و تحلیل‌های نزدیکان وي يا تاریخ‌نگاران دوره پهلوي اول فراهم آمده است. اميد آنكه مقبول افتد.

تاریخ‌گویان شبانه رضاخان!
تاج‌الملوک آيرملو، سوگلي رضاخان و مادر وليعهد و تعدادی از فرزندان وي بود كه بعدها تمامي آنان، در سياست ايران، دستي بازیافتند. او پس از سقوط پهلوي و در ساليان پاياني عمر، به بازگويي خاطرات خود پرداخت. متن اين خاطرات در ايران و به اشكال گوناگون نشر یافته و مطالعه آن، از فرايض تاریخ‌نگاران دوران پهلوي به شمار می‌رود. تاج‌الملوک در بخشي از خاطرات خود درباره استحاله‌گران فكر شوهرش آن‌هم در ساعات شبانه، چنين روايت كرده است: «مرحوم آقای محمدعلی‌خان فروغی بود که خیلی باسواد بود و علاوه بر آنکه طرف مشورت رضا قرار می‌گرفت. ساعت‌ها می‌نشست و برای رضا از تاریخ گذشته ایران تعریف می‌کرد و حتی او را تعلیم خط می‌داد و سواد می‌آموخت. ما هم در آن موقع می‌نشستیم و صحبت‌های محمدعلی‌خان را گوش می‌کردیم. واقعاً تاریخ را خوب می‌دانست و وقتی صحبت می‌کرد چنان قشنگ حرف می‌زد که ما صدای چکاچک شمشیر نادرشاه را می‌شنیدیم! فروغی علت همه بدبختی ایرانیان را اعراب پیرامون ایران می‌دانست و با آنکه خودش را مسلمان می‌دانست اما می‌گفت چندان به اسلام اطمینان ندارد، و بلکه مادر همه ادیان الهی و وحدانی آيین زرتشت است و بقیه ادیان به ترتیب از روی آيین باستانی ایرانیان تقلید شده‌اند. رضا از این حرف‌ها خوشش می‌آمد و فروغی مرتباً از مجد و عظمت گذشته ایران صحبت می‌کرد. کار به ‌جایی رسیده بود که رضا می‌گفت شب‌ها خواب کوروش هخامنشی و داریوش را می‌بیند! آقای قائم‌مقام رفیع هم‌ داستان‌های تاریخی پرشوری تعریف می‌کرد و تا زمانی که رضا در ایران بود، برنامه داستان‌های تاریخی شبانه ما به راه بود».(1)

رضا هرهري مذهب بود!
همسر رضاخان در موضعي ديگر از خاطرات خويش، شکل‌گیری ذهنیت‌های نوين شوي خويش را نيز، در اثر القائات شبانه فروغي و امثال او می‌داند و در اين باره نقل می‌کند: «بنده باید عرض کنم که مرحوم محمدعلی‌خان فروغی که مدت‌ها وزیر فرهنگ و معارف بود و خیلی خدمات به فرهنگ مملکت ما کرد به تاریخ بسیار وارد بود و همین روایت‌های تاریخی او به‌کلی ضمیر رضا را عوض کرد. البته رضا اهل نماز و روزه و این قبیل امور نبود. به‌اصطلاح هرهری مذهب بود. اما اعتقادات سنتی داشت و مثل همه مردم که از مرگ و دنیای دیگری که باید به آن برویم وحشت داریم یک نوع خوف از مرگ و مطالب مربوط به پس از مرگ داشت. به نظر من خیلی از مرگ می‌ترسید. به همین خاطر حرف‌های مربوط به بهشت و جهنم را اوایل ازدواج‌مان قبول داشت و در روزهای عزاداری لب به کنیاک، که مشروب مورد علاقه‌اش بود، نمی‌زد. حتی قبل از رسیدن به پادشاهی دنبال دسته سینه‌زني راه می‌افتاد و یکی دو بار هم در جوانی قمه زده بود اما کم‌کم حرف‌های فروغی در او اثر کرد و کار به ‌جایی رسید که به‌کلی منکر بهشت و جهنم شد و می‌گفت در آن دنیا آتشی وجود ندارد بلکه این آتش را ما از این دنیا با خودمان می‌بریم. بهشت و جهنم را خود انسان در این دنیا برای خودش می‌سازد!... و از این قبیل حرف‌ها. حسینقلی‌خان اسفندیاری شوهر خواهرم هم که پزشک مخصوص رضا بود اعتقادی به حرف‌های مذهبی نداشت و حتی با عزاداری امام حسین(ع) هم مخالف بود و می‌گفت در هیچ جای دنیا مردم برای دشمنان خودشان عزاداری نمی‌کنند(!) این عرب‌ها دشمن ملت ایران بوده‌اند و از این قبیل حرف‌ها می‌زد. رضا این حرف‌ها را می‌پسندید و می‌گفت من نمی‌فهمم چرا مردم برای عرب‌ها عزاداری می‌کنند؟! این افراد فکر رضا را در مورد اسلام عوض کردند و رضا مصمم شد دست متعصبین را کوتاه کند و به همین خاطر دستور داد ازدواج‌ها و طلاق‌ها در دفاتر اسناد رسمی ثبت شود. تا آن موقع عقد ازدواج و طلاق مردم ثبت نمی‌شد و فقط صیغه عقد و یا خطبه طلاق توسط آخوند محل خوانده می‌‌شد و تمام! بعد هم که رضا به ترکیه رفت و اوضاع آنجا را دید، دستور داد در ایران ‌هم کشف حجاب شود و زن‌ها چادر سیاه سر نکنند. البته آخوندها با رضا از در مخالفت درآمدند و رضا هم دستور ضرب و شتم آنها را صادر کرد تا آنها گوشمالی ببینند و در کارهای حکومتی دخالت نکنند. رضا خیلی به تاریخ و گذشته ایران علاقه پیدا کرده بود و مرتب می‌گفت پس چرا کار این مملکت و این ملت به اینجا کشیده شد؟ و بعد خودش جواب می‌داد که به‌واسطۀ رهبران بی‌عرضه!»(2)

«رحیم‌علی فقیه یعسوبی» با نام جديدِ «هيراد»!
پرده ديگري از مغزشويي قزاق سوادكوهي درباره مذهب و روحانیت، مربوط است به فردي به نام «رحیم‌علی فقیه یعسوبی» كه بعدها «رحيم هيراد» نام گرفت و بعدها در دوران محمدرضا پهلوي، رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي شد. همسر رضاخان، ذهنيت‌سازي او براي قزاق سوادكوهي را این‌گونه روايت می‌کند: «از بازی‌های جالب روزگار یکی هم این بود که یک آخوند، در واقع آخوند سابق، رئیس امور دفتر رضا شده بود و او هم صد پله بدتر از اطرافیان رضا از هم‌صنف‌های سابقش انتقاد می‌کرد و نسبت‌های بد به آنها می‌داد! این شخص از اهالی چالوس بود و اسم عجیب و غریبی داشت. یک روز رضا رفته بود چالوس برای سرکشی به عملیات احداث کارخانه حریربافی که فرانسوی‌ها می‌ساختند، در آنجا چشمش به یک ملای جوان می‌افتد و او را صدا می‌زند و صحبت می‌کند. این ملای جوان خط بسیار خوبی داشته است. رضا او را به تهران آورد و در دفتر به کار گماشت. ملای جوان ‌هم لباس آخوندی را درآورد و کت و شلواری شد. رضا اسم او را هم عوض کرد و گذاشت: هیراد! این آقای هیراد بعدها ترقی کرد و رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی شد. بعضی اوقات هم پیش رضا می‌آمد و به او سواد می‌آموخت. آها یادم آمد. اسمش رحیم‌علی فقیه یعسوبی بود(!) که رضا اسمش را عوض کرد و گذاشت رحیم هیراد! هیراد که رگ خواب رضا را به دست آورده بود، مرتباً از هم‌لباس‌های خودش بدگویی می‌کرد و داستان‌های شگرف می‌گفت و رضا را آموزش بی‌دینی می‌داد! خلاصه این جمع مغز رضا را عوض کردند و رضا تصمیم گرفت تاریخ گذشته ایران را احیا کند».(3)
رضا فاقد پدر بود!
تاج‌الملوک در بخشي ديگر از خاطرات خويش، نتيجه و برون‌دادِ ذهنيت‌سازي‌هاي شبانه را، در رفتار اجتماعي و سیاسی رضاخان، بدين شكل تحليل كرده است: «رضا در داخل باغ ملی، ساختمان شهربانی کل را از روی نقشه کاخ پاسارگاد پیاده کرد. از آن به بعد دستور داد ساختمان‌های دولتی با توجه به نقشه بناهای تخت جمشید ساخته شوند، که مجموعه ساختمان‌های بانک ملی در خیابان فردوسی از آن جمله است. بعضی وقت‌ها هیراد حرف‌هایی می‌زد که خیلی باب طبع رضا بود، اما من با آن عقل خودم این حرف‌ها را قبول نداشتم. مثلاً می‌گفت آلمانی‌ها اصلاً ایرانی و نژاد آنها از اهالی کرمان است و به همین خاطر به آنها می‌گویند جرمنی(!) که معرب کرمانی خودمان است! من و رضا اصلاً آذربایجانی بودیم. البته من در باکو متولد شده بودم. اما رضا در ایران به دنیا آمده بود. رضا با آنکه فاقد پدر بود و مادرش هم از اهالی سوادکوه بود زبان آذری را خوب صحبت می‌کرد. فروغی با توجه به علاقه رضا به آذربایجان مداوم توی گوش رضا می‌کرد که آذربایجانی‌ها اصیل‌ترین قوم ایرانی هستند و زرتشت هم آذری بوده و دین زرتشت از آذربایجان برخاسته است. این چند نفر آدم از بس از این حرف‌ها زدند که در طول دو، سه سال همه‌مان تبدیل به آدم‌های تاریخ‌دان شدیم!»(4)

حکم مهکمح عجراع شود!
خاطره‌ای كه در پی می‌آید، علاوه بر نشان دادن مراتب سواد رضاخان، به نحوه رفتار او در مواجهه با متهمان نيز اشاره دارد. سرهنگ غلامرضا مصوررحماني راوي اين داستان، اين صفت را ارث پهلوي اول براي پهلوي دوم نيز می‌داند و می‌نویسد: «وقتی رئیس دفتر دادرسی ارتش بودم، منشی دفتر با تبسم وارد دفترم شد و گفت می‌خواهم توجه شما را به دستوری جلب کنم که در چهار کلمه، چهار غلط املایی دارد. او پرونده‌های «حئیم»، نماینده سابق کلیمیان و سرهنگ احمد پولادین، فرمانده هنگ پهلوی را که به دستش رسیده بود روی میز من گذاشت. پرونده مربوط بود به داستان «ترور» کردن تصوری رضاشاه، که پس از بررسی به نظرم کاملاً مجعول رسید، زیرا تمام محتویات پرونده از «نقل قول» و «نقل قول از نقل قول» تشکیل شده بود؛ و اساس آن را اظهارات شخصی به نام «آقامیر قفقازی» از دوستان رئیس شهربانی وقت، «سرتیپ محمد درگاهی» تشکیل می‌داد. حال آنکه همین سرتیپ درگاهی که سابقاً زیردست «سرهنگ پولادین» بود به مناسبت سوءاستفاده‌های مالی به‌وسیله وی تسلیم دادگاه شده بود. رئیس محکمه، سرهنگ جعفرقلی آقای بیگلری بود که شخصاً «طبق دستور» مقامات بالا! حئیم و سرهنگ پولادین را محکوم به اعدام کرده بود. رئیس ستاد ارتش، «سرتیپ شیبانی»، به همین علت از جاری ساختن حکم خودداری کرد. رضاشاه با داشتن سمت فرماندهی کل قوا، سرتیپ شیبانی را بلافاصله از مقام خود عزل کرد و شخصاً دستور اجرای حکم را صادر کرد. آن دو نفر به دستور مستقیم شاه فوراً اعدام شدند. متن دستور رضاشاه، که تازه فارسی نوشتن یاد گرفته بود، اگر حافظه‌ام صحیح یاری کند، به این نحو بود: حکم مهکمح عجراع شود! جالب است که محمدرضاشاه در اعراض از رویه جوانمردی، همان روال پدر را دنبال کرد».(5)

نتايج جلسه هيأت دولت در حضور رضاخان در روز سوم شهريور 1320
بازخواني داستان «رفتن» و به عبارت ديگر «چگونه رفتن»ِ رضاخان، از ديگر سرفصل‌های مهم تاريخي در دوران حاكميت اوست. شايد بتوان ميراث و رهاورد امنيتي رضاخان براي ايران را، در همان مواردي خلاصه كرد كه در مذاكرات سوم شهريور هيئت دولت و در حضور خود وي مورد اشاره قرار گرفت. عباسقلی گلشاییان، که از خودی‌های حکومت پهلوی بود، در یادداشت‌های خويش، به نيكي بضاعت امنيتي حكومت متبوع خود را برملا كرده است: «در جلسه هیئت وزرا که همان روز سوم شهریور با حضور رضاشاه تشکیل شد، معلوم گردید:
الف- برای مصرف تهران بیش از سه روز گندم موجود نبود.
ب- پیش‌بینی برای برقراری سیستم آگاهی مردم (آژیر) مطلقاً به عمل نیامده بود.
ج- روز بعد معلوم شد بنزین کافی هم وجود نداشت.
ح- علاوه بر آن پناهگاه ضد هوایی هم احداث نشده بود.
از لحاظ نفس عمل دفاعی، روز سوم شهریور رضاشاه در مقابل پاره‌ای اظهارات وزرا فرمودند: اگر من صد بمباردیه (هواپیمای بمباران) داشتم، خودم می‌دانستم چطور به تعرض روس‌ها و انگلیسی‌ها جواب بدهم.
د- در روز دوم جنگ نامه ستاد جنگ از این حکایت می‌کند که استفاده از 50هزار نفر ابواب‌جمعی نیروهای پادگان تهران به علت فقد کامیون و بنزین امکان‌پذیر نبوده است!
هـ- پس با این کیفیت، درواقع هدف سازمان ارتش، دفاع نبود، و آن سازمان هدفی جز همان پیاده کردن نظر لرد کرزن نداشت؛ یعنی سیلی زدن به ملت ایران که چرا قرارداد تحت‌الحمایگی 1919 را امضا نکرد».(6)
سربازاني با سلاح «گوشت بدن خويش»!
به اقرار اطرافيان، رضاخان در واپسين روزهاي حاكميت، اقرارهاي جالبي درباره توانایی‌های خويش داشته است. او در يكي از اين موارد، اعتراف می‌کند در تمام سال‌های مباهات به ارتش نوين خويش، سلاح و جنگ‌افزار كافي براي آنان فراهم نياورده و آنان ناچارند تنها با گوشت بدن خويش در برابر دشمن مقاومت كنند. سرهنگ غلامرضا مصوررحماني در اين باره، در خاطرات خود آورده است: «عین صحبت‌های رضاشاه در چهارم شهریور 20 از این قرار است: سربازهای ما بسیار خوب هستند، و خوب می‌جنگند، ولی گوشت بدن جلو تانک و هواپیما چطور می‌تواند طاقت بیاورد؟... مدرکی بالاتر از این اقرار برای نشان دادن اینکه بزرگ ارتشتاران فرمانده، وسایل لازم برای سربازان خوب و جنگنده آماده نکرده بود، می‌توان تصور کرد؟ این اقرار صریح، بدون شک پرده از روی حقایق تلخ وقایع شهریور 20، که ماحصل و نتیجه مستقیم سلطه مشقت‌انگیز رضاشاه بر ملت رنجیده ایران بود، برمی‌دارد چراکه ملت باستانی ایران، فرزندان خود را که به اقرار شاه: سربازان بسیار خوبی بودند و خوب می‌جنگیدند...، با کمال بردباری برای حفظ آب و خاک در اختیار او گذاشت، هر مالیاتی که بر آن ملت پرحوصله تحمیل شد، با کمال سخاوت پرداخت کرد و تمام ارز حاصل از نفت را یکجا در اختیار وی گذاشت. آن وقت شاه، که می‌بایست حقاً و متقابلاً با نهایت قدردانی و قدرشناسی، شب و روزش را صرف کند که چگونه آن موجبات را به مصرف برساند که در روز مبادا، آن سربازان خوب و جنگنده فقط با گوشت بدنشان جلوی تانک و هواپیمای حریف ظاهر نشوند، و تعداد یکصد هواپیمای بمباران، که طبق گفته شخص او، می‌دانست چگونه با استفاده از آن با تعرض روس و انگلیس معارضه کنند، برای روز مبادا آماده داشته باشد، نه فقط به انجام کوچک‌ترین عمل مثبت نپرداخت، درست برعکس به فکر فرار افتاد! کجای این وضع شایسته صفت قدرت چنان فرمانده است؟ او، که خوب می‌دانست گوشت بدن جلو تانک و هواپیما نمی‌تواند طاقت بیاورد، چگونه پذیرفت در تمام ایران، پناهگاهی برای حفاظت مردم در قبال بمباران هواپیما، بنا نکند؟ ساختن پناهگاه‌های اولیه به هیچ وسیله‌ای که از خارج وارد شود محتاج نبود، و به‌وسیله همان سربازان به خدمت احضار شده، با کمی صرفه‌جویی از برنامه رژه و سان قابل ساختن بود».(7)

پول‌های رضاخان در بانک‌های خارجي
«علی‌قلی مجد» از جمله پژوهندگاني است كه در دو دهه اخير، آثار تاريخي گرانسنگي درباره دوران رضاخان، به‌ویژه مقطع خلع او از حكومت توسط انگلستان، به رشته تحرير درآورده است. او بعدها و طی يك گفت و شنود درباره دو شایعه تاريخي درباره رضاخان می‌گوید: «این اسناد امریکایی [اسناد علنی شده وزارت خارجه امریکا در مورد تاریخ ایران در دوره رضاشاه، از سال 1941-1921] به‌ویژه از این زاویه ارزشمند و بااهمیت هستند که چشم‌انداز و روایتی به‌کلی متفاوت را از حوادث ایران در سال‌های صعود و سـلطنت رضـاشاه عرضه می‌کنند. مثلاً اسناد امریکایی این تصور را که سالیان مدید در میان ایرانـیان وجود داشت تأیید و مستند می‌کنند که رضاشاه را انگلیسی‌ها بـه قـدرت رسـاندند، انگلیسی‌ها حکومت او را حفظ کردند و زمانی که تداوم قدرت او را غیرمفید تشخیص دادند در سال ١٩٤١ رضاشاه را صحیح و سالم از ایران خـارج کـردند و پسـرش را جایگزین او کردند. درباره رضاشاه دروغ بزرگی رواج یافته که گویا او هوادار آلمان بود. چنین نیست. اسناد امریکایی ثابت می‌کند که رضاخان میرپنج را انگلیسی‌ها به قدرت رساندند و از حکومت او حفاظت کردند و قطعاً او هیچ‌گاه در برابر انگلیسی‌ها سرکشی نکرده و هوادار آلمان نشـده است. دروغ بـزرگ دیگـر ایـن است کـه گـویا رضاشاه برخلاف پسرش، اهل انتقال پول به خارج از کشور نبود و ثروت مـهمی در خارج نیندوخت. اسناد امریکایی نشان می‌دهد رضاشاه نزدیک به ٢٠٠ میلیون دلار در بانک‌های خارج و معادل ٥٠ میلیون دلار در ایران ذخیره پولی شخصی داشت. توجه کنید که این رقم مربوط به سال ١٩٤١ میلادی است و به پول امروز ثروت فوق را باید با ارقام میلیاردی محاسبه کرد. به‌علاوه ما می‌دانیم که اعلیحضرت پهلوی در سال ١٩٤١ به هیئت نمایندگی انگلیس در تهران پناهنده شد، به‌وسیله یک کشـتی انگلیسی از ایران خارج شد و تا پایان عمر در مناطق تحت سلطه انگلیس زندگی کرد. به‌علاوه ما می‌‌دانیم که انگلیسی‌ها قـصد داشـتند رضـاشاه را در اواخـر عـمرش از ژوهانسبورگ به کانادا انتقال دهند که به دلیل بیماری‌اش میسر نشد».(8)
پی‌نوشت‌ها
4/3/2/1- خاطرات ملکه پهلوی (تاج‌الملوک پهلوی)، مصاحبه‌کنندگان ملیحه خسروداد، تورج انصاری و محمودعلی باتمانقلیج، بنیاد تاریخ شفاهی (معاصر)، تهران: به‌آفرین، نیویورک: نیما، چاپ اول
7/6/5- خاطرات سرهنگ غلامرضا مصور رحماني (كهنه سرباز) از انتشارات شركت سهامي انتشار
8- بخش‌هایی از گفت و شنود عبدالله شهبازي با عليقلي مجد، منتشر شده در سايت مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

غیر قابل انتشار: ۲
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۷
ناشناس
|
United Kingdom
|
۰۴:۰۵ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۷
5
6
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
قلعه سری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۷ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۸
2
5
بفرمائید که اکنون این همه دوکتور و مهندیز از کالج های من در آوردی گلاسکو و هاوائی برای ایران چه کاری انجام داده اند.
رضاعلی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۲۸ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۸
6
5
سلام.ولی در عوض زیرساختهای مهم ایران راساخت.یک ریال دزدی واختلاس های میلیارددلاری در کارنبود.شایسته سالاری بود نه دکترهای قلابی ... که دست چپ وراستشان رابلدنیستند!!آره داداش تاریخ را نمیشه گول زد.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۰۳ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۹
2
2
با سلام . هر کسی که مسئولیت یک مدیر را بعده می گیرد . معمولا برای انجام دادن بهتر کارش از مشاوران استفاده می کند . این شامل حال رهبران کشورها نیز می باشد . رضا شاه ی فرد بیسواد و نظامی بود . برای اینکه بتواند حکومت داری کند از مشاوان انگلیسی برای اداره کشور استفاده کرد . مانند احداث راه اهن سراسری . دانشگاهها . دانش سرا ها. ایجاد وزارت خانه ها و غیره
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۵۸ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۹
4
3
به هر حال رضاخان دارای اشتباهاتی هم بود ولی کارهای بزرگی در زمان مملکت گذر از قاجار انجام داد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of
۱۲:۴۶ - ۱۳۹۷/۰۲/۳۰
به نظربنده هرکدام ازحکمرانان وپادشاهان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هرکدام دردوره خود اشتباهات فاحش وگناهان بزرگی را رقم زدند وسیئاتی را ازخود باقی گذاشتند که صدتا دولتمردبعداز آنها نتوانستند آن را پاک کنند نمونه مهمی که رضاخان ازخود به جای گذاشت ومسئولان ما نتوانستند آنچنان که باید ،آن را جمع کنند پدیده فساد فرهنگی وخودباختگی غربی وبدحجابی زنان است که ازعصرپهلوی باقی بود واکنون هم نتوانستند آنرا جمع کنند دومین مشکل اعتیاد جوانان بود که دردوره قاجارخصوصا دوره ناصرالدین شاه با قرارداد ننگین تالبوت ما هرروزشاهد افزایش مصرف سیگاردربین جوانان ومرگ ومیرآنها هستیم .به نظربنده تا ما دربین دولتمردان قبل از پیروزی انقلاب ،شخصی چون میرزا تقی خان فراهانی (امیرکبیر)واستا دوی قائم مقام فراهانی را داشتیم که دردوره کوتاه صدارت خود خدمات قابل توجهی به اسلام وایران کردند سخن گفتن از رضا شاه وفرزندانش وشاهان قاجارظلمی آشکار به حقانیت تاریخ است.دولتمرد اگر خدمتی هم به جامعه می کند بایدفکرش هم درست باشد.رضاخان شاید خدمت کرده است لیکن چون غربزده بود ما نباید وی را الگوی دولتمردان قراردهیم بلکه ما باید افرادی را نظیر امیرکبیررا الگوی دولتمردان قرار دهیم که خودباخته نبوده وبه فکراستقلال ملت ها باشند.
ناشناس
|
Germany
|
۱۸:۱۲ - ۱۳۹۸/۱۲/۰۹
4
4
دروغ محض است !
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار