در بین آثاری که به مسأله هوش مصنوعی پرداختهاند، کتاب «تنها کنار هم» (2011) اثر شری تورکل (استاد جامعهشناسی علم و فناوری در دانشگاه امآیتی) یک متن درخشان است. فارغ از ابعاد فناورانه، فانتزی یا فلسفی این پدیده که سوژه بسیاری از نوشتههایند، تورکل بهویژه در بخش نخست این کتاب که به تحول روباتیک با محوریّت روباتهای اجتماعی میپردازد، ایدههای ناب و اصیلی بر اساس چندین دهه پژوهش میدانی خود درباره ابعاد روانشناسی و روانشناختی اجتماعی ارتباط انسان با هوش مصنوعی مطرح کرده است. در اینجا، برخی از ایدههای تورکل را برای مطالعه آوردهام.
هوش مصنوعی برای مصاحبت و همدمی با انسان راه درازی را طی کرده است اما نشانههای اثرگذاری این پدیده از آغاز واضح بودهاند. در نیمه دهه 1970 که یک برنامه سخنگوی ابتدایی با نام الیزا در امآیتی عرضه شد که یک رشته کلمات را میگرفت و با تحلیلی ساده یک پاسخ عادی به آنها میداد، دانشجویان با علاقه پای صحبت با آن مینشستند و حتی میل به خلوت با آن داشتند تا محرم اسرارشان شود. آنها به گونهای حرف میزدند که انگار کسی به حرفهایشان گوش میدهد اما میدانستند که خودشان مخاطب آن حرفهایند. ژوزف ویزنبائوم، خالق الیزا، نگران فریبکاری برنامهاش بود اما به اعتقاد تورکل، آدمها خوب میدانستند الیزا قدرت شناخت ندارد ولی باز هم با او همدستی میکردند تا مصاحبتی فناورانه داشته باشند. و اکنون، نزدیک به چهار دهه بعد، روباتهای سخنگویی هم به آزمایشگاه یا بازار آمدهاند که بدنی مشابه انسان دارند و حتی برخی از آنها برای ارتباط جنسی یعنی نزدیکترین رابطه دو انسان ساخته شدهاند.
نکته آنجاست که بههنگام تأمل درباره مخلوقاتی که احساس و هوش مصنوعی دارند، برداشتمان از خودمان هم تغییر میکند. مسأله این نیست که آیا میتوان ماشینها را واداشت که شبیه انسانها فکر کنند؛ مسأله این است که آیا انسانها همواره مثل ماشینها فکر میکردهاند؟ پاسخ به این سؤال که «چه تفکری در پس ساخت این روباتهای انساننما وجود دارد؟» نیز از همین نکته شروع میشود. به قول تورکل، یک ایده آن است که انسانها هم چندان متفاوت از روباتها نیستند، یعنی آدمها هم از اطلاعات ساخته شدهاند. ایده دوم آن است که روباتها هم چندان متفاوت از آدمها نیستند، یعنی یک روبات هم چیزی بیش از مجموعه قطعات مکانیکی خود برای عرضه به ما دارد. هوش مصنوعی از همان ابتدا در این فضای مابین دید مکانیکی به آدمها و دید روانشناختی یا حتی معنوی به ماشینها عمل کرده است. نوربرت واینر، بنیانگذار حوزه فرمانش، در دهه 1960 این رؤیا را مطرح کرد که «از لحاظ مفهومی، ارسال یک آدم از طریق خط تلفن امکانپذیر است»؛ و در نیمه دهه 1980، یکی از دانشجویان امآیتی به کنایه درباره استادش ماروین مینسکی (یکی از طلایهداران هوش مصنوعی) میگفت که میخواهد «رایانهای آنقدر زیبا بسازد که روح مایل به زندگی در آن باشد.» خواه روح آماده سکنی در ماشینهای فعلیمان باشد یا نه، واکنشها به روباتهای اجتماعی همین فانتزی را به یاد میآورند. یکی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی که شبها را تنها در کنار یکی از آن روباتهای آزمایشی در آزمایشگاه میگذراند، میگوید «به خودم میگویم این یک ماشین است، ولی وقتی از آنجا بیرون میآیم، شب میخواهم به او سر بزنم تا مطمئن شوم حالش خوب است.» همانطور که حتی در نسخههای اولیه مثل برنامه الیزا هم دیدهایم، جای تعجب نیست که هم بزرگسالان و هم خردسالان هر کاری میکنند تا همچنان این روباتها را صاحب احساس یا حتی غمخوار ببینند. این همدستی است که به روباتها جان میبخشد و حتی انسانها نیز در حضور روباتها جان میگیرند چون احساس میکنند وارد یک رابطه شدهاند.
با این اوصاف، آیا ارتباط با روباتها یک ارتباط مکانیکی محض میشود؟ در واقع، روبات توان غمخواری ندارد اما دقیقاً به همین دلیل، روبات توان ظاهرسازی هم ندارد چون تنها کارش ظاهرسازی است. روباتشناسها اصرار دارند که میتوان هوش مصنوعی را غیرقابلپیشبینی ساخت تا ارتباط با روباتها هیچگاه روتین یا مکانیکی به نظر نرسد. اما به ادعای یک کارشناس هوش مصنوعی، «گونه » انسانها یاد گرفته است با «عواطف ساختگی» (نمایش عاطفه توسط اشیاء دستساز) کنار بیاید. به نظر او، تولید عواطف ساختگی گریزناپذیر است و لذا باید راهی برای وفق یافتن با آنها بیابیم. این چرخه کامل شده است. به قول تورکل، «تنها راه شکستن این چرخه، قاببندی دوباره از صورتمسأله است.»
* دانشجوی دکترای مدیریت رسانه
منبع: صبح نو