روستا از قدیم از ارکان اصلی جامعه و نظام اقتصادی ایران بهشمار میرود. از طرفی چون روستاییان با اتکا بر منابع داخلی خود به تولید میپردازند، در مقابل تهدیدات بیرونی مقاومت بالایی دارند. متاسفانه در سالهای اخیر با عدم توجه سیاستگذاران به مشکلات روستا، تا حدودی از نقش مولد و مقاوم خود فاصله گرفته است.
با گذشت سالها هنوز مهمترین کارکرد روستا، کشاورزی و مشاغل مرتبط با آن است. کاهش درآمد روستاییان که بسیاری از آن حاصل مشکلات بخش کشاورزی بهعنوان اصلیترین حرفه روستاست، باعث افزایش فقر در این نواحی شده است. در سالهای گذشته مهمترین برنامه دولت برای رونق روستاها پرداخت تسهیلات اشتغالزا بوده که البته هنوز اجرایی نشده است. این مساله و سایر مسائل روستا و کشاورزی بهعنوان مهمترین کارکرد آن ما را بر آن داشت تا به سراغ محمدحسین کریم، عضو هیاتعلمی دانشگاه خوارزمی برویم.
دکتر کریم، عضو هیاتعلمی دانشگاه خوارزمی و رئیس سابق انجمن علمی توسعه روستایی ایران و همچنین مشاور کمیسیون نظارت دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام است. کریم معتقد است: «اگر بخواهیم به امنیت غذایی پایدار و توسعه روستایی فکر کنیم باید دولت و حاکمیت بیمه محصولات کشاورزی، الگوی کشت، ارائه تسهیلات و اعتبارات به بخش کشاورزی، ماشینآلات، حملونقل محصولات، صادرات محصولات مازاد، تعیین بازارهای هدف، بازاریابی و کاهش ضایعات کشاورزی را بیش از پیش جدی بگیرند.» در ادامه این گفتوگو را از نظر میگذرانیم.
دولت برای رونق اشتغال روستایی برنامه برداشت 1.5 میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی جهت تخصیص تسهیلات ارزانقیمت را در نظر دارد. شما این برنامه را چقدر در نیل به اهدافش موفق میدانید؟
بگذارید یک نکته را شفاف بگویم؛ در بسیاری از موارد که دولت وامهای بلندمدت با بهره پایین جهت اشتغال مصوب میکند، بانکها بهطور کل زیر بار آن نمیروند. حدود پنج سال است که در معاونت توسعه روستایی نهاد ریاستجمهوری اعلام میکند ما به روستانشینان برای فعالیتهای مولد بخش کشاورزی و روستایی وام سه تا پنج درصدی میدهیم، اما آن چیزی که تا الان رصد کردهام و منطبق با بررسیهای دانشگاهی، پنج نفر را سراغ ندارم که وام 4 درصدی در روستاها گرفته باشند. از طرفی روستاییان سرمایه کلان در اختیار ندارند و انباشت سرمایههایشان بسیار پایین است، چون فرآیند دورهای باطل فقر روی آنها فشار میآورد و تمرکز سرمایههایشان را ضعیف میکند. بنابراین آنها مجبورند با یک اقتصاد معیشتی و یک اقتصاد سربهسر مواجه باشند. یعنی هرچه را درمیآورند مصرف میکنند و دیگر پساندازی ندارند که تبدیل به سرمایه و سرمایهگذاری شود. امید آنها به تسهیلات کشاورزی و روستایی با بهره کم است که آن هم عملی نمیشود.
بانک کشاورزی، بانکی تخصصی و وظایفش حمایت از کشاورز و روستایی است. چرا به وظایف خود عمل نمیکند؟
بانک کشاورزی فقط اسمش کشاورزی است، کارهایی انجام میدهد که اصلا ربطی به آن ندارد و غیرکشاورزی است. مثلا صرافی دارد، ساختوساز انجام میدهد، وام مسکن و خودرو برای شهرها پرداخت میکند و... . تمام کارهایی را که بانکهای تجاری انجام میدهند، بانک کشاورزی نیز انجام میدهد. بانکهای خصوصی و دولتی بهعنوان بازارهای مالی سازمانیافته، برای عدم تسهیلاتدهی به بخش کشاورزی و روستایی سازمانیافته هستند. این عملکرد باعث شده متاسفانه ربا در بخشهای روستایی رواج یابد، چون در این صورت حداقل پول را بهموقع دریافت میکنند.
برای جلوگیری از مهاجرت روستاییان به شهر که در سالهای اخیر شدت گرفته و ماندن آنها بهطور موثر در روستا، چه راهکارهایی را ارائه میدهید؟
مشکلاتی که روستا دارد فقط بحث سرمایه و سرمایهگذاری نیست. اگر ما هجوم روستاییان به شهرها را مشاهده میکنیم و مهاجرت معکوس از شهر به روستا نداریم، بزرگترین دلیلش شکاف طبقاتی بین جامعه شهری و جامعه روستایی است. دهک 10 جامعه روستایی درآمدش برابر با دهک پنج جامعه شهری است. این شکاف 50 درصدی درآمد، روستاییان را مجبور به مهاجرت میکند. این بحران تا حدی است که دسترسی به غذا در خانوادههای پردرآمد روستایی برابر با نصف جامعه شهری است. اگر بخواهیم به امنیت غذایی پایدار و توسعه روستایی فکر کنیم باید دولت و حاکمیت بیمه محصولات کشاورزی، الگوی کشت، ارائه تسهیلات و اعتبارات به بخش کشاورزی، ماشینآلات، حملونقل محصولات (خصوصا محصولاتی که دوره نگهداری پایین دارند مانند صیفیجات، سبزیجات و مرکبات که نیازمند سردخانه و تجهیزات هستند)، صادرات محصولات مازاد، تعیین بازارهای هدف، بازاریابی و کاهش ضایعات کشاورزی را بیش از پیش جدی بگیرند.
مهمترین دلایل کاهش درآمد عدم توجه به مواردی است که برشمردم. بنابراین دلیل اصلی شکاف طبقاتی، عدم توجه به جامعه روستایی است. دلیل اصلی شکاف طبقاتی جامعه شهری و روستایی عدم توجه به اقتصاد مقاومتی، عدم توجه به اقتصاد تابآور، عدم توجه به توانمندیهای تولید ملی و عدم توجه و تمرکز به منابع طبیعی داخلی و... است.
جای تاسف دارد که در جامعه روستایی مصرف مواد پروتئینی مانند گوشت و لبنیات در یک دهه گذشته تقریبا 30 درصد کاهش یافته و میزان مصرف خوراکیهای غیرضروری مانند نوشابه 30 درصد از شهر بیشتر شده است. یعنی علاوهبر بحث شکاف درآمدی و عدم حمایتهای درونمرزی و مرزی در روستاها، تغییر سبد غذایی هم به ضرر جامعه روستایی شده است. حمایتهای مرزی بهمعنی جلوگیری از واردات بیرویه محصولات کشاورزی است. ما حتی نتوانستهایم بازارهای هدف را برای محصولات کشاورزی مشخص کنیم. این عوامل منجر به کاهش جذابیتهای زندگی روستایی میشود و نتیجه آن افزایش مهاجرت است. دولت و حاکمیت باید جذابیتهای زندگی روستایی را افزایش دهند.
فکر میکنم بخش کشاورزی در اقتصاد مقاومتی جایگاه بالایی داشته باشد.
اگر ما واقعا بخواهیم روی پای خود بایستیم و مقابل تهدیدها و تحریمها تاب بیاوریم، اولین توجه باید به بخشهای مولد کشور صورت گیرد و اولین بخش مولد کشور، بخش کشاورزی و جامعه روستایی است. بعد از آن بخشهای صنعت و معدن و خدمات قرار میگیرند؛ بنابراین اگر میخواهیم آسیبپذیریمان کمتر و تابآوریمان بیشتر شود، باید به توانمندیهای داخلی توجه کنیم.
در چند سال گذشته برای اقتصاد مقاومتی بیش از هزار صفحه مصوبه داریم، ولی در هر سه قوه کسی به آنها عمل نمیکند و پاسخگو هم نیست. بسیار جالب است بدانید که در سالهای 91 و 92 تنها بخشی که رشد مثبت داشت، بخش کشاورزی بود. در حالی که بخشهای صنعت، خدمات و نفت رشد منفی را تجربه کردند. این دلیلی بر تابآوری بخش کشاورزی است. بخش کشاورزی میتواند این ظرفیت بالقوه را بالفعل کند.
از طرف دیگر ما اگر بخواهیم به بحث حمایت از کالای ایرانی بپردازیم بهترین مصداقش تولیدات بخش کشاورزی و توجه به جامعه روستایی است، چون تولیدات این بخش تکیه بر منابع داخلی دارد و جامعه روستایی، جامعهای مولد است. بنابراین ریشه تولید داخلی در روستاست.
از سوی دیگر حمایت از کالای ایرانی، رکن اصلی اقتصاد مقاومتی است. اگر بخواهیم اقتصادمان تابآور باشد و در مقابل تهدیدها و تحریمها مقاومتر باشیم باید از کشاورزی و جامعه روستایی حمایت شود.
چرا مشکلات بخش کشاورزی بیشتر از سایر بخشهای کشور است؟
بخش کشاورزی تنها بخشی است که تابع تولید غیرخطی دارد. یعنی فعالیت در بخش کشاورزی متاثر از تغییرات جوی، اقلیمی و طبیعی است. وقتی تابع تولید خطی داشته باشد آسیبپذیریاش بیشتر و قضیه تار عنکبوتی نیز شامل حالش میشود. قضیه تار عنکبوتی درباره شدت نوسانات عرضه و قیمت محصولات کشاورزی است. مثلا سیبزمینی کیلویی 10 هزارتومان میشود، همه هجوم میآورند و سیبزمینی میکارند، در نتیجه قیمتش به هزار تومان سقوط میکند و دیگر هیچکس سیبزمینی نمیکارد. اینها به این خاطر است که کشور ما سیاست الگو و تغییر کشت، سیاست افزایش راندمان و سیاست کاهش مخاطرات بخش کشاورزی ندارد. در بخش کشاورزی آنچه تاکنون رشد کرده براساس سنت و تجربه روستاییان بوده است. مثلا آققلای گلستان تبدیل به قطب شیر و دوغ شتر شده، رودبار و طارم قطب زیتون شدهاند، کاشان و فارس قطب گلاب شدهاند، رفسنجان و دامغان قطب پسته، قائن قطب زعفران و بم و جهرم قطب تولید خرما شدهاند و... همه براساس سابقه و تجربه اینگونه شدهاند ولی این قابلیت در خیلی از جاهای کشور نیز وجود دارد.
درباره مصرف بالای آب در بخش کشاورزی حرفهای زیادی زده میشود. برای رفع این مساله چه باید کرد؟
زمانی میگفتند بخش کشاورزی آب زیادی مصرف میکند و باید مالیات دهد. آن بخشهایی که باید مالیات بدهند، صنعت و خدمات است چون آب از ابتدا متعلق به کشاورزی بوده. بهجای اینکه از کشاورزی مالیات بگیرند باید هزینه کنند و راندمان آب را افزایش دهند. از طرفی ما مستحق این نیستیم که با راندمان آب 40 درصدی سالی چهارمیلیون تن واردات گندم داشته باشیم که آنهم دقیقا برابر با ضایعات گندم در ایران است. یعنی اگر فقط جلوی ضایعات را بگیریم نیازی به واردات گندم نداریم یا اگر راندمان آب و آبیاری را از 40 به 80 درصد برسانیم، دیگر نیازی به جشن خودکفایی گندم نداریم و هرسال خودکفا هستیم. ایران یکی از معدود کشورهایی بوده که در محصولات کشاورزی و غله نیازمند کشورهای بیگانه نبوده است. تاریخ میگوید سیستان زمانی انبار غله آسیا بوده، اما ممکن است آن جایگاه را با ادامه بحران آب از دست بدهیم. در سال 2050 میلادی سرانه آب هر ایرانی از 2000 مترمکعب به 1000 مترمکعب میرسد. در آن شرایط بحرانی ما جزء 13 کشور تشنه دنیا قرار خواهیم گرفت. کشور ما جزء پنج کشور آبیاری دنیا بعد از چین، هند، آمریکا و پاکستان است. یعنی کشاورزیمان به آبیاری بستگی دارد. بحث مدیریت آب برای ما بسیار مهم است. الان هزاره جدید و قرن جدید، قرن اصلاحات ارزی نیست بلکه قرن اصلاحات آبی است. به تعبیر برخیها این قرن، هزاره جنگ نفتی نیست و هزاره جنگ آبی است. ما باید اصلاحات منابع آبی، افزایش راندمان آب و آبیاری و درواقع آبخیزداری و کلا حفاظت و صیانت از منابع آبی و ریزشهای آسمانی را در کشور هم برای بخش کشاورزی و هم برای بخش غیرکشاورزی بسیار جدی بگیریم.
در سالهای اخیر تورم روستایی از تورم شهری پیشی گرفته است. یعنی روستاییان گرانتر از شهرنشینان زندگی میکنند؟
تورم کالاهای مصرف داخلی مانند سبزیجات و صیفیجات بالا نیست؛ اما چون در حال حاضر زندگی روستایی به زندگی شهری تکیه کرده، لذا تورم مصرفی و تورم خوراکی بالاست. الان نان، گوشت، نوشابه و... از شهر به روستا میرود.
تورم مصرفی جامعه روستایی درواقع به تورم مصرفی جامعه شهری نزدیک شده و حتی بیشتر است و این بهخاطر مصرفیشدن روستاهاست. روستاها از آن حالت مولد و تولیدی فاصله گرفتهاند. یکی از دلایلش این است که حمایت از مصرفکننده بیشتر و حمایت از تولیدکننده کمتر است. حمایت از مصرفکنندگان باعث شده مصرف جامعه شهری و روستایی بههم نزدیک شود. از آن طرف سیاستهای تولید داخلی یا سیاستهای حمایت مرزی ناچیز باعث شده که تولید در بخش کشاورزی و روستایی کم شود.
با همه سازمانهای عریض و طویلی که داریم هنوز روستاها با مشکلات پیشپاافتادهای مواجه هستند. بالاخره تکلیف روستا چه میشود و متولی اصلی آن چه سازمانی است؟
یکی از مشکلات روستا تعدد سازمانهای متولی است. جهاد کشاورزی، سازمان عشایری، سازمان تعاون روستایی، معاونت مناطق محروم و توسعه روستایی نهاد ریاستجمهوری، دهیاریهای وزارت کشور و... تنها بخشی از سازمانهای مرتبط با روستا هستند. این یکی از بزرگترین معضلات روستاست و بهطور کل مشکلات زمانی حل میشوند که تعدد متولی از بین برود. بهجای اینکه سازمانها و وزارتخانههای عریض و طویل را مدام با هم ادغام و از هم جدا کنند، همان وزارت عمران و توسعه روستایی سابق را احیا کنند که کارش عمران روستایی بود. چرا این همه دستگاه مرتبط با روستا داریم ولی سند نهایی توسعه روستایی و عشایری نداریم؟
بحث سازمانهای متولی شد؛ انحلال جهاد سازندگی و ادغام با وزارت کشاورزی را چقدر در عقبماندگی روستاها موثر میدانید؟
وزارت جهاد سازندگی و وزارت کشاورزی وقتی جدا از هم فعالیت میکردند، عملکردشان بهتر از بعد از ادغام بود. در این سالهای پس از ادغام من ندیدم جهاد کشاورزی غیر از مرغ، تخممرغ و میوه شب عید دغدغه دیگری داشته باشد که البته در آن هم توفیقی نداشت. در حالی که بزرگترین پاسخگوی کشور برای توسعه پایدار روستایی، امنیت پایدار غذایی و پیشرفت بخش کشاورزی، وزارت جهاد کشاورزی است. من معتقدم چون نیروهای وزارت کشاورزی آن همت عمران روستایی را ندارند و بیشتر پشتمیزنشین هستند، هیچوقت نمیتوانند مدیریت جهادی روستایی داشته باشند. این عافیتطلبی پرسنل و نیروهای جهاد سازندگی را نیز آلوده کرد.
اگر الان میگوییم روستاهای 20 خانوار به بالا برق دارند یا اگر شبکه آبرسانی 500 روستایی در سیستان تشکیل شده است، پیشقراول همه اینها جهاد سازندگی بود. از موقعی که جهاد کشاورزی آمد، ارومیه و هامون خشک شد. باید راهکارهای برتر یا استراتژیهای بهروز برای بخش کشاورزی ارائه کنیم. معتقدم وزارت جهاد کشاورزی در این زمینه توانمند نیست و ضعیف است. درواقع وزارت کشاورزی اصلا وجهه و عملکرد دو وزارتخانه قبل از ادغام را ندارد و عملکردش کمتر از نصف است.