اگر زنان در یک جامعه نادیده گرفته شوند نه تنها نیمی از اعضای آن جامعه نادیده گرفته شدهاند بلکه میتوان گفت که آینده آن جامعه مورد فراموشی و غفلت واقع شده است؛ لذا لازم است که جامعهشناسان و مصلحین اجتماعی و افراد دلسوز، اگر طالب سعادت جامعه خود هستند، به سلامت زنان خصوصاً نسل آینده دختران بیندیشند و بدانند که با تربیت درست آنان کل جامعه را میتوان تربیت کرد و با افساد آنان کل جامعه به نابهنجاری و انحطاط و آشفتگی دچار خواهد شد.
این مطلبی که ذکر شد همواره مد نظر دیگران قرار داشته است و از نوشتههای اشخاصی چون: قاسم امین مصری که از منادیان رفع حجاب و آزادی زنان به سبک و شیوه غربی بود و ترجمههایی که از آثار وی در ایران منتشر شد چنین برمیآید که همه تحولات در درجه اول منوط به تحصیل و تعلیم زنان بود. بیگانگان خصوصاً کشورهای استعمارگر که همواره چشم طمع به منابع مالی و انسانی کشورهای دیگر دوختهاند، بهخوبی میدانند که تا زمینه پذیرش از جانب ملتی برایشان فراهم نباشد حکومت کردن بر آن مردم تقریباً غیرممکن است؛ لذا میبینیم که استعمار انگلیس با فراهم کردن زمینههای لازم، توانست حدود ۲۰۰ سال در کشوری مثل هند حکومت کند. در ایران نیز استعمارگران از این نکته غافل نبودند و برای اینکه بتوانند زمینه سلطه خود را فراهم کنند میبایست فرهنگ و عقاید مردم را دگرگون سازند. در این کار از وسایل متعددی استفاده کردند که از آن جمله میتوان از اعزام مبلغها و مبلغههای مسیحی به کشورهای مسلمان، تأسیس مراکز خیریه از قبیل: درمانگاه و یتیمخانه، تأسیس مدارس ابتدایی و تربیت نسلی که بتوان در آینده روی آن سرمایهگذاری کرد و... نام برد. یکی از کارهایی که برای آنها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود سرمایهگذاری به منظور تربیت دختران و زنان ایرانی به شیوه آداب و رسوم اروپایی بود چراکه میدانستند اگر یک دختر را بتوان با فرهنگ و آداب غرب تربیت کرد در حقیقت خواهند توانست یک فامیل را به خود متمایل کنند. بنابراین، ما از سالهای اواخر دوره محمدشاه قاجار با فعالیتهای مدارس دخترانه کشورهای بیگانه و توسعه آنها در ایران مواجه هستیم؛ یعنی زمانی که اولین گامهای آموزش جدید در کشور از سوی میسیونرهای خارجی برداشته شد؛ هیئتهای مبلغین
مذهبی - مسیحی اعزامی از کشورهای اروپایی به ایران میآمدند. محمدشاه قاجار اجازه رسمی فعالیت این مدارس را صادر کرد. مدارس به سبک جدید دارای کلاسهای دخترانه و پسرانه بود. آنگاه اجازه تأسیس یک باب مدرسه دخترانه [مخصوص ارامنه و اتباع کشورهای اروپایی]در تهران از ناصرالدین شاه گرفته شد فقط به شرط آنکه دختران مسلمان در آن راه نداشته باشند.
سرانجام، در دوران ناصرالدین شاه، به خواهش بنجامین وزیر مختار امریکا، اجازه ورود دختران مسلمان به مدرسه امریکاییها صادر شد. ازجمله مهمترین مدارس دخترانه امریکایی در ایران باید از مدرسه متوسطه فرانکوپرسان نام برد. شمار مدارس خارجی در سراسر کشور با تأسیس تدریجی آنها رو به افزایش گذارد و در سال ۱۲۱۷ شمسی نخستین مدرسه دخترانه امریکایی در ارومیه تأسیس شد. در سال ۱۲۴۰ ش. فرقه لازاریستها در تهران مدرسهای به نام سنلویی دایر کردند و در ۱۲۸۲ ق/۱۲۴۵ ش. مدارس دخترانهای در تبریز، ارومیه، سلماس و اصفهان از طرف جمعیت خواهران سنونسان دوپل تأسیس شد. این جمعیت در سال ۱۲۹۲ ق/۱۲۵۴ ش. مدرسه دخترانه سنژوزف را در تهران ایجاد کرد و در سال ۱۳۱۶ ق. یک جمعیت مسیحی فرانسوی مدرسه الیانس را در تهران تأسیس کرد. همان طور که قبلاً ذکر شد، هدف اصلی تأسیس این مدارس جذب دختران مسلمان به فرهنگ اروپایی بود و برای این کار از هیچ چیزی فروگذاری نمیکردند. هرچند در ابتدا مجبور بودند بپذیرند که تنها دختران غیرمسلمان در این مدارس تحصیل کنند، اما از وقتی که اجازه شاه گرفته شد تلاش برای تشویق مسلمانان به فرستادن دخترانشان به این مدارس فزونی یافت بهطوری که حتی بعضی از این معلمین مسیحی-اروپایی برای اینکه اعتماد مسلمانان را جلب کنند با چادر و نقاب در سر کلاس حاضر میشدند. شاهد بر این مدعا آن است که در عصری که درس خواندن در مکتبخانهها و مراکز آموزشی مستلزم پرداخت هزینه بود اکثر این مدارس خارجی معمولاً به صورت مجانی به دختران آموزش میدادند چنانچه در مدرسهای که ریاست آن را همسر ماطاوس خان ملکیانس ارمنی به عهده داشت یکصد دختر به صورت رایگان درس میخواندند و با توجه به اینکه کشورهای استعمارگر هیچ جا بیهوده خرج نمیکردند، روشن بود که هدف دیگری بهجز باسواد شدن دختران ایرانی مدنظر گردانندگان اصلی آن بوده است؛ چنانچه در سالهای بعد، خصوصاً در برنامه کشف حجاب رضاشاه، همین تحصیلکردگان مدارس امریکایی بودند که گام نخست را برداشتند؛ به عنوان نمونه، فارغالتحصیلان مدرسه امریکایی، مجله عالم نسوان به سرپرستی میسزپویس را تأسیس کردند. این مجله تجددطلبی و غربدوستی را ترویج میکرد و یکی از نویسندگان مشهور آن هما محمودی است یا میتوان از شمسالملوک که بازرس و مأمور کشف حجاب در مدارس دولتی کشور بود، نام برد. آنها برای اینکه بتوانند به نتایج زودهنگامتری برسند مدرسه اکابر را زیر نظر میس دو لیتل گشودند. شاهد دیگر اینکه، بسیاری از این مدارس اختصاصاً به آموزش زبان انگلیسی یا فرانسوی اشتغال داشتند که به عنوان نمونه میتوان از مدرسه امریکایی بیتییل، مدرسه دخترانه خواهران سنتزیتا (شیل) و مدرسه خواهران نیکوکار ژندارک نام برد و، چون بین فرهنگ و زبان ارتباط تنگاتنگی وجود دارد فراگیری زبان بدون تأثیرپذیری فرهنگی چیزی تقریباً نزدیک به محال میباشد؛ لذا در اکثر این مدارس فراگیری زبان اروپایی در رأس برنامههای درسی آنها قرار داشت. حاصل این تلاش گسترده تربیت نسلی از زنان تجددطلب میباشد که از اولین دسته فعالان سیاسی زن در کشور نیز محسوب میشوند. مطالعه تعامل این دسته از زنان در مواجهه با فرهنگ سنتی و دینی از یک طرف و فرهنگ غرب و مدرنیته از طرف دیگر چیزی است که تاکنون مورد غفلت قرار گرفته است. بنابراین، جا دارد که تحقیقی در مورد عملکرد این گونه زنان، خصوصاً زنانی که تحصیلکردههای این نوع مدارس بودند، در فرهنگ و سیاست این مرز و بوم انجام گیرد. در تحقیقی که هماینک در معرفی آن سخن میرود، سعی شده تا ابتدا عملکرد یک زن سنتی مذهبی ولی فعّال سیاسی که سهم مهمی در سیاست و امور اجتماعی این مرز و بوم داشت، در تعامل او با تمدن جدید و رویدادهای حاصل از آن به تصویر کشیده شود و سپس عملکرد چند تن از زنهایی که تربیتیافته مدارس غربی هستند نیز مورد بررسی قرار گیرد و در انتها، در بخش خلاصه و نتیجهگیری، بین این دو یک مقایسه اجمالی انجام شود. مسئله اساسی در این تحقیق این است که عملکرد زنان در تاریخ سیاسی ایران معاصر چگونه بوده و اینان در برخورد با تمدن غرب از یک سو و تمدن خودی از سوی دیگر چه کنش و واکنشی از خود بروز دادند. به عبارت دیگر، در این تحقیق سعی شده تا بر زندگی و اندیشه بعضی از زنان تحصیلکرده و فعالان سیاسی در یکصد سال اخیر، در مواجهه با غرب و فرهنگ ایران، پرتوی افکنده شود و در مورد بعضی از مطالبی که تا به امروز بدون توجه به صحت و سقم آنها مورد پذیرش همگان بوده مطالعه دقیقتری انجام گیرد.