کد خبر: 923882
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۲:۴۰
«نقاط پیوند اسلام وایران در عرصه سیاست وفرهنگ، در دوره آغازین» در گفت وشنود با محمدحسن رجبی(دوانی)
پیوند ایرانیان با اسلام وآثار وثمرات فرهنگی وسیاسی آن، از دیرباز در زمره مقولات قابل بررسی بوده ودامنه گفت: وگو وچالش درباره آن، تا هم اینک تداوم یافته است. درگفت وشنودی که هم اینک پیش روی شماست، پژوهشگر ارجمند جناب محمدحسن رجبی (دوانی) به خوانش جنبه‌هایی از این موضوع پرداخته است. امید آنکه مقبول افتد.

سرویس تاریخ جوان آنلاین: پيوند ايرانيان با اسلام وآثار وثمرات فرهنگي وسياسي آن،از ديرباز در زمره مقولات قابل بررسي بوده ودامنه گفت وگو وچالش درباره آن،تا هم اينك تداوم يافته است.درگفت وشنودي كه هم اينك پيش روي شماست،پژوهشگر ارجمند جناب محمدحسن رجبي(دواني)به خوانش جنبه هايي از اين موضوع پرداخته است.اميد آنكه مقبول افتد.

 

پس از برانداختن حاكميت ساسانيان در ايران،نحوه رفتار فرستادگان خلفاي وقت با مردم كشورمان چگونه بود؟شيوه آنان با منش وتوصيه هاي ائمه اهل بيت(ع)،چه تفاوت هايي داشت؟

بسم الله الرحمن الرحيم.بايد عرض كنم وقتی اسلام در زمان عمر خطاب وارد ایران شد، حاکمان منصوب خليفه دوم وسوم بر مسند قدرت بودند و رفتار اين خلفا، همراه با نوعي تفاخر عربی و نژادی بود. اما آنچه که مسلم است، مردم بسیاری از شهرهای ایران، در همان بدو ورود اسلام،آن را با طيب خاطر پذیرفتند. اين پذيرش تاحد زيادي به خاطر شعارهای عدالت خواهانه اسلام بود و اینکه پس ازآن، دیگر نظام طبقاتی ساسانی در کار نبود. لذا علاوه بر مردم عادی، برخی از نخبگان و طبقات اعیان جامعه هم برای آن‌که جایگاه خودشان را حفظ کنند، به اسلام روی آوردند. به همين دليل، به سرعت اسلام در ایران پیشرفت کرد.بعدها که حکام عرب با تفاخر به نژاد خود، شروع به تخطئه ایرانی‌ها کردند، یک واکنش اجتماعی سیاسی در طرف مقابل ايجاد شد که در تاریخ به شعوبیه معروف است. شعوبیه طوایف و اقوام مسلمانی بودند که به نسب و اجداد و اقوام ما قبل اسلامِ خودشان، افتخار می‌کردند در مقابل عرب هایی که به عربیت خود تفاخر داشتند. لذا خیلی از این شعوبی ها سعی می‌کردند که اجداد خودشان را برسانند به یکی از پادشاهان عصر ساسانی مثل بهرام گور یا خسرو پرویز، که درواقع این رفتار،نوعي تفاخر به یک هویت گمگشته در برابر هویت عربي وتاحدي دینی بود.

اختلاف بین عرب و عجم را چه کسی یا چه کسانی دامن زدند؟

از همان آغاز اسلام،اعراب به هر غیر عرب می گفتند: عجم و گنگ، چون زبانشان را نمی‌فهمیدند! منتها چون ایرانی ها با اعراب هم مرز بودند، بيشتر به آن ها اطلاق شد. اما معناي اين اصطلاح، عام تر از اینهاست و همانطور که عرض کردم این مسئله برمی گشت به نوع رفتار فاتحانِ عرب در مقابل ایراني‌ها. چون اعراب خود را مبلغ اسلام و ايرانيان را شهروند درجه دو قلمداد مي كردند. در صورتی که حضرت امیر(ع)دردوران خلافت خود،مطلقا این مسائل را قبول نداشتند و با این نوع تبعیضات اجتماعی مبارزه می‌کردند، منتهی عمرشاحكومتشان کوتاه بود.به هرحال و با اين تفاصيل، خلفای وقت اموی و  به خصوص عباسیان، برای اداره امور این امپراطوری وسیع، به دولتمردان ایرانی احتیاج داشتند. چون آن‌ها تجربه و پیشینه ای برای اداره امور نداشتند وطبعا وجود ایرانی‌ها بخاطر آشنا بودن به مسائل کشور، مي توانست به آنها كمك كند. اما از طرفی نگران بودند که مبادا ایرانی‌ها قدرت بگیرند و حکومت خلفا را سرنگون کنند. به همين خاطر از خاندان های ایرانی که دارای این قابلیت بودند، مثل خاندان نوبختی و خاندان برمکیان دعوت کردند که به دستگاه عباسی وارد شوند. آنهاهم به تبع فكر وذوق خود،سایر کارمندان و مدیران خود را از ایرانی ها انتخاب می‌کردند که این سبب نگرانی خلفای عباسی شد و به یکباره اینها را مقاماتشان عزل کردند و به قتل رساندند! خلفا به جای اینها،از ترک های آسیای میانه استفاده کردند که جنگجو بودند و سابقه اداره کشوری را نداشتند. اعراب برای اینکه عنصر ایرانی را از خلافت طرد کنند و اجازه ندهند که ایرانی ها در حکومت ریشه بگیرند، به ترک ها پر و بال دادند. ترک ها هم ارتش عباسی را تشکیل دادند و  تا آن جایي  قدرت گرفتند که خودشان در مقام عزل و نصب خلفای عباسی برآمدند! با این وجود خلفاي عباسي ترجیح دادند ترک‌ها بر سر كار باشند تا ایرانیان.

ریشه اختلاف خلفاي عباسي با ايرانيان چه بود؟ به چه دليل از توسعه نفوذايرانيان واهمه داشتند؟

 خلفاي عباسي می دانستند که ایرانی ها مغز متفکر هستند و اگر آنها در دربار خلفای عباسی نفوذ پیدا کنند، به تدریج می‌توانند تمام مناسب را بگیرند و یکباره عباسيان را از حکومت عزل کنند. اما چون می دانستند ترک ها دارای چنین قابلیتی نیستند، در نتیجه اختیار حکومت همیشه با خودشان خواهد بود. ترک ها برای آنها ابزار بودند و عباسيان می دانستند كه ایرانی ها، هیچگاه برای آنها ابزار نخواهند بود. البته بعدها، همین تصور هم برای عباسيان مشکل ساز شد. خلفای عباسی پيش خود راضی بودند که این حکومت ها ترک و اهل سنت هستند و فارس و شیعه نیستند. خلفا به ترك ها لقب می دادند و دلخوش بودند که انها حکومت هایی هستند که خلفای عباسي را خلفای پیامبر خدا می دانند. در حالي كه ایرانی ها به خاطر تعلق خاطری که به اسلام و پیامبر و اهل بیت(ع) داشتند، حاکمیت سیاسی آنها را نمی پذیرفتند،هرچند كه دین اسلام را پذیرفته بودند.درآن دوره خیلی از ایرانی ها با برخی از قبایل عرب پیوند می بستند و نام آن قبیله را- که در عربستان بود- به‌صورت عاریتی روی خودشان می گذاشتند! ایرانیان حتي بعدها که علویان در زمان حضرت رضا(ع) به ایران آمدند، به دلیل اصطکاکی که با عباسیان داشتند، پذیرای مقدم آنان شدند. چون هم علويان تحت ظلم عباسیان بودند و هم ایرانیها. به همین خاطر با یکدیگر احساس اشتراک می کردند. ازهمين روست که شما در اکثر نقاط ايران، امامزاده هایی از تبار علويان می بینید. یکی از این علويان به نام امامزاده محمد محروق، از بستگان حضرت رضا بود كه در نیشابور مدفون است. ایشان وقتی به نیشابور رسید که حضرت رضا(ع) مسموم و شهید شده بودند، در نتيجه با ایشان جنگیدند و در نهایت آتششان زدند و در نیشابور دفنشان کردند. حضرت فاطمه معصومه(س) هم كه به ايران آمدند، در ساوه مریض شدند و در قم درگذشتند. حضرت عبدالعظیم الحسني و حضرت حمزه هم، از جمله علویانی بودند که به ایران آمدند. برخلاف عباسیان، ایرانی ها مقدم اینان را گرامی می داشتند و آنها را مخفی می کردند و بعد از فوت، برایشان مرقد می ساختند.

از منظر شما،علت مغفول ماندن فعالیت علماي عصر صفوی در تاريخ نگاري هاي معمول ومتعارف چیست؟چه چيز موجب اين پديده شده است؟

 نخستين دليل براي اين پديده اين است كه علما هیچگاه براي پذيرش مسئولیتی، تفاخر نمی‌کردند بلکه از سر ناچاری و به درخواست پادشاهان می پذیرفتند. آنها حتی دون شأن خودشان می دانستند که به کار های اداری و اجرایی کلان در سطح کشور بپردازند. در واقع شأن خود را در تبلیغ و ترویج دین و آیین و تدریس شعاير مذهبی می دانستند. علاوه بر اينكه خیلی از هم صنف های خودشان به این ها ایراد می گرفتند که: چرا به دربار رفتید و مسئولیت پذیرفتید؟ چون چنين فعاليت‌هايي، برای علما کسر شأن محسوب می شد. البته این طيف از علما بنا به استدلالی هايي، گاهی اوقات فعالیت‌شان را برای حکومت ها موجه می دانستند.گذشته از اين،چون معمولا پادشاهان همیشه در صدر بودند، بسیاری از اقدامات علما به نام آنان تمام مي‌شد. وقتی نام پادشاهان را مطرح می کردند، دیگر مشخص نبود که در پشت پرده، چه کسانی دستور داده و امور را سامان می دهند و تلقی این بود که پادشاهان این اقدامات را انجام داده‌اند. وگرنه فرض بفرمایید: شاه عباس از کجا می دانست که شیخ بهایی دارای چه مهارت هایی است؟ در واقع علما بودند که قاضی القضات ها و حکام شرع و امام جمعه های سراسر اصفهان و ایران را تعیین مي‌کردند و پادشاه، از جزئیات امور خبر نداشت.

علماي شيعه در اين زمان اندك، چطور توانستتند ايرانيان را با مذهب تشیع همراه کنند و از اقلیت به اکثریت ارتقا دهند؟

کم بودن پیروان تشیع در ادوار قبل از صفويه، به این معنا نبود که شیعه ای در ايران وجود نداشته است. بلكه شيعيان تعدادشان کمتر بود و به صورت مخفیانه زندگی می کردند. البته برخی مناطق هم به کلی شیعه نشین بودند مثل قم، کاشان و سبزوار،اما در ساير نقاط كشور،معمولا شيعيان عقايد خود راابراز نمی کردند و طبيعتااکثریت با اهل سنت بود. لذا در دوره صفويه، با همت علمای شیعه و فرستادن مبلغان به شهرهای مختلف و ترجمه آثار شیعه از عربی به فارسی، توانستند جمع كثيري را با خود همراه كنند. جایی می‌خواندم که وقتی شاه اسماعیل آمد، هیچ کتاب فارسی در معرفی شیعه و احکام شیعه در ايران نبود!. تنها یک کتاب فارسی از شخصی به نام مقدس اردبیلی بوده، البته نه آن مقدس اردبیلی مشهور. در نتيجه علما تلاش وسیعی مي‌كنند در فارسی نوشتن و فارسی صحبت کردن. احتمالا مطلعيد كه تا آن موقع روضه ها به عربی خوانده می اولین بار در عصر صفوی، شخصی به نام ملا حسین کاشفی، مرثیه ها و مقتل معروف امام حسین(ع) و واقعه روز عاشورا را به فارسی نوشت و نامش را روضه الشهدا گذاشت. بعد به تدریج وعاظ که بالای منبر می‌رفتند، روضه الشهدا می‌خواندند و روضه خوانی یعنی کتاب روضه الشهدا را خواندن. چون کتاب ها تا آن موقع عربی بود و طبیعی است وقتی عموم مردم این مطالب را بصورت فارسی خواندند، متوجه معارف شیعه شدند و آنهایی که شیعه نبودند، به مذهب تشیع روی آوردند. البته در برخی نقاط اصطکاک بین تشیع و تسنن زیاد بود ولی در نقاطی هم، تفاهم وجود داشت. بعد از صفویه با تلاش پادشاهان و همت علما، در مدتي کمتراز یکصد سال، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران به تشیع روی آوردند.

آيا تا پیش از صفویه، شیعیان در ایران مهجور بودند و با آنها بد رفتاری صورت می گرفت؟

 ما تا قبل از حمله مغول، در ایران حاکمیت های اهل سنت داشتیم. البته  غیر از دیلمیان که ۴۰ - ۵۰ سال در بخش هایی از ایران حکومت می کردند و آزادی عمل داشتند. البته در تاریخ آمده که در همین دوره دیلمیان، اینها در بغداد فعلی -که همین الان هم بخش عمده ای از ساکنانش شیعه هستند- در محل چرخ بغداد که مرکز عباسیان بود، شیعیان در روز عاشورا عزاداری می کردند و برخی از پادشاهان به ایشان چنین مجالی را می دادند.در شهر هایی که شیعیان اکثریت داشتند، در برگزاری مراسم،نيازي به مراعات احتياط نبود، ولی در شهر هایی که اکثریت با اهل سنت بود،پيروان اهل بيت(ع) با تقیه رفتار می کردند.

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار