روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر یاد و خاطره شهید محراب آیتالله سید محمدباقر حکیم ریاست فقید مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق است. از این روی و در پاسداشت مجاهدات و نیز بازشناسی کارنامه فکری و عملی آن بزرگ، با حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن اختری گفتوشنودی انجام دادهایم که ماحصل آن را پیش روی دارید.
در آغاز گفتوگو مناسب است قدری درباره شرایط سیاسی حوزه علمیه نجف در دوران معاصر صحبت کنیم. رژیم طاغوت با تبعید حضرت امام به نجف، درواقع میخواست جایگاه علمی ایشان را تحت تأثیر مراجع بزرگ نجف، تضعیف کند. به نظر شما آیا در این کار توفیق پیدا کرد یا برعکس، حضور امام در حوزه علمیه نجف به آنجا تحرک بیشتری داد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بیتردید حضور حضرت امام (ره) در نجف، حرکت بسیار گستردهای را پدید آورد و اهالی حوزه نجف، بهشدت تحت تأثیر افکار ایشان قرار گرفتند. یادم است وقتی امام برای نخستین بار موضوع حکومت اسلامی را مطرح کردند، من نوار درسی ایشان را به منزل شهید آیتالله صدر بردم و آن را به ایشان دادم و گفتم: آیتالله خمینی از دیروز درس حکومت اسلامی را شروع کردهاند و این نوار درس ایشان است. شهید صدر و بعضی از دوستان ایشان که در مجلس حضور داشتند سؤال کردند چرا سایر علما موضوع حکومت اسلامی را مطرح نمیکنند؟
نگاه شهید آیتالله صدر به ولایت فقیه چگونه بود؟
ایشان هم حکومت اسلامی و هم ولایت فقیه را قبول داشتند و از اینکه امام این مسئله را مطرح کردند، بسیار خوشحال بودند. در واقع امام در این زمینه، پیشگام و خطشکن بودند. اصل ولایت فقیه چیزی بود که علما و فقهای سدههای اخیر هم قبول داشتند، ولی کسی جز امام نتوانست آن را به فعلیت برساند؛ لذا این حرکت در شهید صدر تأثیر بسزایی داشت و شاگردان ایشان از جمله شهید آیتالله سید محمدباقر حکیم هم تحت تأثیر قرار گرفتند و تفکر امام را دنبال کردند.
از چه زمانی و چگونه با شهید آیتالله سید محمدباقر حکیم آشنا شدید؟
در نجف که بودم میشنیدم ایشان در دروس شهید آیتالله صدر حضور پیدا میکند و بسیار در این دروس ساعی است، ولی از نزدیک با ایشان آشنا نبودم. من حدود شش ماه در کلاسهای شهید صدر شرکت کردم و ایشان هم حضور داشت، چون ایرانی بودم و تازه هم درس خارج فقه را شروع کرده بودم، آشنایی خاصی با ایشان نداشتم. بنابراین آشناییام با ایشان در ایران شکل گرفت، اما در نجف فعالیتهای ایشان را دنبال میکردم و میدیدم در درس بسیار روشن و آگاه و از شاگردان برجسته و درجه یک شهید صدر است.
آیا تدریس هم میکردند؟
بله، ایشان علاوه بر تحصیل علوم، در بعضی از کلاسهای حوزه تدریس میکردند، اما آنچه برایم جالب بود، فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ایشان در دوران مرجعیت پدرشان مرحوم آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم بود. فرزندان آقای حکیم، در واقع بازوی مرجعیت پدر بودند و هر کدام در بعدی از ابعاد فکری و اجرایی و اجتماعی، فعالیت میکردند. شهید سید محمدباقر حکیم در بیت پدر کار اجرایی خاصی را انجام نمیداد و با طلاب و شهریه آنها ارتباطی نداشت، اما در زمینههای فکری و سیاسی فعال و صاحبنظر بود.
از این دست فعالیتهای شهید خاطرهای دارید؟
روزی اعلام شد که آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم قصد دارند در مخالفت با صدام سخنرانی کنند. مردم از شهرهای مختلف عراق به نجف آمده بودند تا این سخنرانی را از نزدیک بشنوند و جمعیت زیادی در اطراف صحن مطهر و خیابانهای نجف جمع شده بودند. نمیدانم این خبر چقدر حقیقت داشت، ولی شنیدم که میگفتند: مردم مسلح بودند تا اگر آیتالله سید محسن حکیم دستور جهاد دادند، همه آماده باشند. من تا آن روز چنین جمعیتی را در نجف ندیده بودم. جمعیت موج میزد. داخل صحن بودم و دیدم آیتالله حکیم تشریف نیاوردند و قرار شد کس دیگری جای ایشان سخنرانی کند. در آن روز شهید سید محمدباقر حکیم بهجای پدر و به نمایندگی از ایشان صحبت کرد و در انتها، بیانیهای را به عنوان نقش مرجعیت خواند و در آن در این باره توضیحات کافی داد.
چیزی از آن بیانیه یادتان است؟
نه متأسفانه. البته باید در اسناد بیت حکیم باشد، ولی یادم است پس از آن گردهمایی، اوضاع نجف به هم ریخت و بهشدت بحرانی شد و ما مجبور شدیم خانه و زندگیمان را بگذاریم و فرار کنیم!
با توجه به حضور شما در نجف اشرف و مشاهده وضعیت آنجا از نزدیک، به نظر شما مبارزات شهید آیتالله حکیم چه سیری را طی کرد و چه آثاری را به جا گذاشت؟
شهید سید محمدباقر حکیم از همان ابتدا با یک برنامه مبارزاتی منسجم، شروع به فعالیت و تبعید، شکنجه و فشارهای حکومت بعث عراق را تحمل کرد و نهایتاً مجبور به مهاجرت شد و زندگی پر فراز و نشیب ایشان به شهادت منتهی شد. زندگی این مرد بزرگ، از ابعاد مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی و جهادی قابل مطالعه و تأمل است. ایشان واقعاً شخصیت نمونهای است.
این ویژگیها ریشه در چه عواملی داشت؟
مهمترین ویژگی، زندگی و شخصیت خانوادگی بسیار برجسته ایشان است. شهید در خانوادهای بسیار اصیل، برجسته در علم و فقاهت، ریشهدار و روحانی بزرگ شد. پدر بزرگوار ایشان آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم مرجع اعلی و نمونهای بودند که در عراق، ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی مقلد داشتند و مرجعیت ایشان طیف گستردهای داشت. بدیهی است این محیط مستعد خانوادگی، هنگامی که با استعدادهای ذاتی فراوان قرین شود، حاصل آن شخصیتی برجسته علمی و مبارزاتی خواهد شد.
عامل دوم شرایط زمانی بود. پس از سرنگونی سلطنت در عراق و روی کار آمدن عبدالکریم قاسم به عنوان اولین رئیسجمهور، رژیم جدید از همان ابتدا بر اساس تفکرات کمونیستی و الحادی، بنای مخالفت و مبارزه با مرجعیت دینی را گذاشت، لذا مرجعیت حوزه نجف تشخیص داد برای مقابله با این توطئه، باید بر فعالیت و قدرت خود بیفزاید. سردمداران این حرکت هم، شهید سید محمدباقر حکیم و برادران ایشان بودند.
جایگاه علمی ایشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
غیر از زمینههای خانوادگی و تربیتی بسیار مستعد، خود ایشان هم در تحصیل علم بسیار ساعی بود و برجستگی علمی ایشان در میان طلاب حوزه علمیه نجف آشکار بود. ایشان دروس خارج فقه را در محضر پدر و آیتالله العظمی خویی فرا گرفت و البته بنیانهای فکری و فلسفی و اصولی ایشان را، شهید آیتالله صدر بنا نهادند. شهید سید محمدباقر حکیم بسیار به حضور در درس شهید صدر مقید بود، بهطوری که اگر این درس حتی با درس پدرشان هم تقارن پیدا میکرد، قطعاً از آن کلاس به خاطر شرکت در کلاس شهید صدر منصرف میشد؛ لذا از نظر اصولی و فقهی و حتی فلسفی و حکومتی پرورشیافته مکتب شهید صدر بود.
بین مکتب فکری شهید صدر با مکتب شهید سید محمدباقر حکیم چه اشتراکات و تفاوتهایی وجود داشت؟
برای پاسخ به این سؤال، باید تحقیقی علمی، دقیق و جامع به عمل آورد و من این کار را نکردهام تا بتوانم دقیقاً مشخص کنم وجود اشتراک و افتراق این دو کدامند، ولی با مطالعه عمومی و با توجه به حرکتی که شهید صدر آغاز کرد و نیز با مطالعه مطالب چاپ شده از این دو نفر، میتوان به شکلی کلی نتیجهگیری کرد که آرا و افکار آنها بسیار به هم نزدیک هستند. به عبارت دیگر شهید حکیم هم در باب حکومت تفکرات شهید صدر را داشت و بر اساس تشکیلات حکومت اسلامی، کارش را دنبال میکرد.
ایشان در راه تشکیل حکومت اسلامی، تا چه میزان از حضرت امام تأثیر گرفت؟
میتوان گفت: توان، قدرت، اعتماد به نفس و جرئت حرکت به سوی تشکیل حکومت اسلامی را از امام گرفت، چون ایشان بهعینه میدید امام توانست حکومت اسلامی تشکیل بدهد، در حالی که پیش از آن حرکت دینی یا عمومی اسلامیای که به این شکل به نتیجه برسد و بتواند حرکتی را شکل بدهد، وجود نداشت.
نگاه شهید سید محمدباقر حکیم نسبت به ولایت فقیه را چگونه تحلیل میکنید؟
ایشان کاملاً به ولایت فقیه اعتقاد داشت و از دستورات امام اطاعت میکرد. اساساً مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق با صلاحدید و سفارش امام شکل گرفت و ایشان بودند که به شهید حکیم ضرورت ایجاد همسویی و همفکری در بین گروههای مختلف عراق را در جهت مبارزه با رژیم بعث یادآور شدند. امام همواره به گروههای عراقی توصیه میکردند: مجلسی را تشکیل بدهید و با همکاری و دوش به دوش هم، با رژیم بعث مبارزه کنید. آنها هم پذیرفتند و مجلس اعلا تشکیل شد و دورههای مختلف را هم از سر گذراند تا زمانی که ریاست آن به شهید آیتالله سید محمدباقر حکیم رسید. بنابراین ایشان به امام خمینی اعتقاد و علاقه عمیق قلبی داشت و پس از رحلت امام هم، واقعاً به مقام معظم رهبری علاقهمند و معتقد بود. مقام معظم رهبری نیز به ایشان علاقه داشتند، بهطوری که شهید آیتالله حکیم را از خود حساب میکردند و در تمام جلسات و اجتماعات مسئولان رده بالا که در خدمت ایشان برگزار میشدند یا در مناسبتها و اعیاد و جلسات مختلف، همواره از شهید دعوت میشد. البته صدام هم تا جایی که میتوانست حضور ایشان را در این جلسات بهانه قرار میداد و میگفت: مخالفان او که در ایران هستند، جزو مسئولان ایرانی هستند و عراقی نیستند! شهید آیتالله حکیم با مسئولان ایرانی رابطه صمیمانهای داشت و همواره در مراسم نماز جمعه، همایشها و کنفرانسهای بینالمللی شرکت میکرد. هنگامی که برای سفر به مناطق گوناگون میرفت، غالباً میزبان ایشان ایرانیها بودند.
در دوران حضور ایشان در ایران، روابط شما از چه زمانی نزدیکتر شد؟
دوره امامت جمعه من، همزمان با دوران جنگ تحمیلی بود. در سمنان برای اسرای عراقی اردوگاه درست کرده بودند و قرار بود شهید آیتالله حکیم برای بازدید بیایند. پس از مدتی هم مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق تشکیل شد. ایشان لطف زیادی به من داشت و من هم متقابلاً به خاطر وسعت دید و اندیشه و اخلاص و ایثار ایشان علاقه و ارادت خاصی به ایشان داشتم.
یکی از اقدامات مهم در دوران حضور ایشان در ایران، تأسیس مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی بود. علت اصلی ایجاد این مجمع چه بود و ایشان در این راستا چه اقداماتی را انجام داد؟
یکی از موضوعات مهم مورد توجه علما و شخصیتهای بزرگ اسلامی، همواره وحدت بین مذاهب گوناگون اسلامی بوده است. حضرت امام نیز از همان ابتدای امر، روی این موضوع تأکید زیادی داشتند و آن را به عنوان یکی از ضرورتهای حیاتی دنیای اسلام مطرح کردند. شهید آیتالله حکیم نیز در گردهماییهای بسیاری که در این زمینه برگزار میشد، حضور پیدا میکرد و به سخنرانی و روشنگری میپرداخت. نهایتاً با پیروی از اندیشه حضرت امام و تأکیدات مکرر مقام معظم رهبری، مجمع تقریب مذاهب اسلامی تأسیس شد و علمای مختلفی از کشورهای گوناگون به ایران آمدند و سمینارهای بزرگی برگزار شدند. از میان شخصیتهایی که برای تصدی مسئولیت مجمع تقریب و شورای عالی مجمع در نظر گرفته شدند، شهید آیتالله حکیم انتخاب و در همان جلسات اولیه، به ریاست شورای عالی منصوب شد و تا آخرین روزهای حضور در ایران نیز این مسئولیت را به عهده داشت. ایشان تفکر تقرینی و علاقه زیادی به وحدت بین جوامع اسلامی داشت و همواره بر این دیدگاه پافشاری میکرد و در کنفرانسهایی که در کشورهای مختلف برگزار میشدند، با علمای اهل سنت کشورهای سوریه، پاکستان، لبنان و... تماس میگرفت و با آنان به تبادل نظر میپرداخت و این تفکر را پیگیری میکرد.
روزی که شهید آیتالله حکیم تصمیم به بازگشت به عراق گرفت، با مقام معظم رهبری ملاقات کرد. مقام معظم رهبری چه توصیههایی به ایشان کردند؟
حضرت آقا بر لزوم وحدت و یکپارچگی تأکید و دیدگاههای خود را به ایشان ارائه کردند و فرمودند: «تمامیت ارضی عراق باید باقی بماند، دودستگی در بین شیعیان نباید وجود داشته باشد، تفرقه بین شیعه و سنی باید از بین برود، مردم باید متحد باشند تا بتوانند اشغالگران را از عراق بیرون کنند.» ملاقات بسیار پربار و ارزشمندی بود. شهید آیتالله حکیم هم انصافاً از روزی که وارد عراق شد، تمام فرمایشات ایشان را مو به مو اجرا کرد. به همین دلیل هم انگلیس و امریکا که همواره به دنبال ایجاد تفرقه و چنددستگی در عراق بودند، با اقدامات ایشان احساس خطر کردند، مخصوصاً که مردم عراق به خاندان حکیم، بهویژه پدر ایشان ارادت خاصی داشتند و لذا از احتمال اینکه مردم حول محور ایشان جمع شوند و وحدت و یکپارچگی شکل بگیرد، هراس داشتند. بهخصوص عشایر عراق علاقه زیادی به خاندان حکیم داشتند. بخش زیادی از رزمندگان سپاه بدر هم، جزو شاگردان شهید آیتالله حکیم بودند. ایشان برای این رزمندگان سخنرانی میکرد و اخلاق و دین و تفکر را به آنان میآموخت. دشمنان از این محبوبیت و مقبولیت گسترده نگران شدند و سعی کردند ایشان را از سر راه بردارند. ظاهر قضیه این بود که این جنایت به دست تکفیریها صورت گرفت، در حالی که به نظر من شهادت ایشان توطئه انگلیس و امریکا بود. آنها عوامل خود را در قالب القاعده و گروههای تکفیری تجهیز کردند و دست به این توطئه زدند. این روش همیشگی استعمار است که شخصیتهای بزرگ و محوری را از سر راهش برمیدارد که مانع انجام مقاصد شوم آنها نشوند.
نگاه شهید آیتالله سید محمدباقر حکیم نسبت به حوزه علمیه نجف و آینده آن چه بود؟
ایشان با بررسی عملکرد شخصیتهای بزرگی، چون آیتالله العظمی حکیم، آیتالله العظمی خویی، شهید آیتالله صدر، مرحوم علامه عسکری، مرحوم محمدرضا مظفر و... دریافته بود به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی در ایران، حاصل تلاش حوزه علمیه قم در مسائل اجتماعی، فرهنگی و جهانی بوده است. حوزه علمیه نجف به این شکل در این زمینهها وارد نمیشد و شهید دریافته بود که باید حرکت جدیدی را در آنجا شروع کرد و دگرگونیها را در آن به وجود آورد؛ لذا در حوزهای که در ایران داشت، این دگرگونیها را بر اساس تفکر خود آغاز کرد. ایشان در نوشتههایش بر لزوم این تحول و اصلاح حوزه تأکید و این موضوع را پیگیری کرده است.
به نظر شما آیا شهید حکیم در زمره علمای مصلح و متجدد دوره معاصر به شمار میرود؟
ایشان قطعاً شخصیتی متنفذ، روشنفکر و روشنگر و درواقع احیاگر اندیشههای شهید آیتالله صدر بود. شهید آیتالله صدر با نبوغی خارقالعاده و بینظیر، حرکت مهمی را پایهگذاری کرد و شهید آیتالله حکیم به شکلی برجسته و روشن آن مسیر را ادامه داد و نقش بسیار برجستهای را در تنویر افکار مردم عراق ایفا کرد.
جنبش اسلامی عراق که توسط شهید آیتالله حکیم و شخصیتهای بزرگی، چون شهید آیتالله صدر پایهگذاری شد، با چالشهای زیادی روبهروست. تحلیل شما از این موضوع چیست و مجلس اعلا چه نقشی در این میان دارد؟
هر حرکت فکری و مبارزاتی، ابتدا در ذات و هسته مرکزی خود، دچار چالش میشود، زیرا ممکن است در هسته مرکزی اختلافهایی به وجود بیاید. تا زمانی که رهبران یک جنبش در قید حیات هستند، دیگران آنها را به عنوان بزرگتر و باسابقهتر قبول دارند، ولی وقتی از دنیا میروند یا جای آنها را کسان دیگری میگیرند، عدهای احساس میکنند با فرد جدید همسطح هستند. مثلاً پس از رحلت امام خمینی دیدیم دشمنان خارجی و داخلی احساس میکردند همه چیز به هم خواهد ریخت و کسی تصورش را هم نمیکرد که مجلس خبرگان ظرف چند ساعت، تشکیل جلسه بدهد و رهبر را تعیین کند و همگی حول محور رهبر جدید، به دفاع از انقلاب بپردازند. بنابراین همیشه احتمال پدید آمدن اختلاف و چالشهای مختلف وجود دارد و دشمن نیز سعی میکند با استفاده از این موقعیتها اهداف خود را محقق کند.
با بررسی اوضاع عراق حس میکنم مجلس اعلای عراق با وجود همه چالشها و دشواریها، حرکت رو به جلوی خوبی داشته است و احزاب اسلامی در مجلس اعلای عراق توانستهاند با ائتلاف، اهدافشان را محقق کنند. مردم عراق اعم از شیعه و سنی، تاکنون خوب مقاومت کردهاند. با اینکه صدام طی ۳۵ سال سعی کرد نوعی فرهنگ متعصبانه و جاهلی را بر مردم تحمیل کند، اما آنان با آگاهی تمام در کنار مرجعیت ایستادهاند و از آن اطاعت میکنند و این یعنی اطاعت از رسولالله (ص) و ائمه (ع) و اسلام. دشمنان اسلام، بهویژه امریکا و انگلیس ۱۰۰ سال است که برای خاورمیانه، مخصوصاً ایران و عراق، نقشههای توطئهآمیزی را طراحی میکنند تا بر ثروتهای منطقه تسلط یابند. آنان هرگز از پیگیری این هدف دست نخواهند کشید، اما موضوع امیدوارکننده این است که اسلام و مکتب اهل بیت (ع) به برکت وجود علما و روشنفکران آگاه، همچنان در حال بالندگی است. آرای مرجع بزرگ آیتاللهالعظمی سیستانی در عراق، همواره در مواقع خطیر و بحرانی، سرنوشتساز و تعیینکننده بود و مردم عراق یکدل و یک جهت از ایشان اطاعت میکنند. این نشانه پیوند عمیق مردم به مرجعیت و مکتب اسلام است و تا چنین باشد، دشمنان هرگز کاری از پیش نمیبرند.