کد خبر: 924356
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۱:۲۰
نگاهی به تمایزات و تشابهات ماهیت تفکر اعتزالی و شیعه
معتزله می‌گویند ما توحید افعالی را فدای عدل الهی نموده‌ایم و اشاعره در مقابل می‌گویند عدل الهی را فدای توحید افعالی کرده‌ایم، اما هر دوی این گروه‌ها از نظر امامیه دچار افراط و تفریط شده‌اند و نتوانسته‌اند به حقیقت نسبت توحید به عدل الهی دست یابند
احسان محمدی

معتزله و امامیه از نظر خردورزی دو مکتب مشابه در میان اعتقادات جهان اسلام است. اهالی اعتزال همچون شیعه به عقل‌گرایی معروفند و همین وجه شباهت و چند مورد دیگر سبب شده برخی گمان کنند شیعیان گروهی از معتزله هستند در حالی که بسیاری از معتزلیان که در حال حاضر نیز بخشی از روشنفکران دینی جهان اسلام را شامل می‌شوند از قدیم در مواردی کلیدی با تفکر شیعه اختلاف داشته‌اند که عدم توجه به این موارد و یکسان‌انگاری این دو تفکر باعث کمرنگ شدن مرز‌های اعتقادی بین شیعیان به عنوان پیروان مذهب حقه و سایر مذاهب می‌گردد. در ادامه به مهم‌ترین وجوه افتراق میان دو تفکر نامبرده اشاره می‌شود.

شکل‌گیری اعتزال
مکتب فکری معتزله در جهان اسلام، یکی از نخستین مکاتب فکری است که عقاید منسجمی پیرامون برخی از قواعد اصول دین ابراز نموده‌است. این مکتب با رویکرد عقلی در برابر تفکر اشعری‌گری که تعقل را در عبودیت و احکام روا نمی‌دانست پیدایش یافت.

گرچه عقاید معتزله از همان اوایل اسلام توسط افرادی مورد بحث قرار می‌گرفت، اما در واقع اعتزال از قرن دوم هجری قمری، به صورت مکتبی منسجم مطرح شد و پایه‌گذار آن را واصل بن عطا می‌دانند. وی که از شاگردان حسن بصری است، پس از چندی از مکتب وی جدا شده و به همراه تنی چند از همراهان خود، چون عمروبن‌عبید، تفکر معتزله را بنا نهاد. مکتبی که با گذشت زمان تبدیل به یکی از قوی‌ترین جریان‌های استدلالی اسلام شد که در مناظرات و مکاتبات دینی با ملحدین و مشرکین آنان را شکست می‌داد.

بسیاری از مورخین چنین عنوان می‌کنند که واصل‌بن عطا دو اصل کلیدی خود در این مکتب را از مشرب فکری اهل‌بیت و خصوصاً امیرالمؤمنین (ع) به عاریه گرفته است. کعبی از شیوخ معتزله قرن چهارم، معتقد است ریشه تفکر معتزله به ابوحنیفه، فرزند علی بن ابی‌طالب و به واسطه ایشان به پیامبر اکرم (ص) می‌رسد.

اصالت با معتزله یا امامیه
این که معتزله افکار خود را از شیعیان گرفته یا شیعیان تحت تأثیر تفکرات معتزلی بوده‌اند، موضوعی است که تاریخ‌شناسان را به ارائه نظرات گوناگون واداشته است. برخی از طرفداران معتزله، تشیع را در واقع معتزلی‌های معتقد به امامت می‌دانند، در حالی که برخی از عالمان شیعه امامت را منشأ تفکرات و اعتقادات‌شان می‌دانند و می‌گویند معتزله نیز چنانچه خود اقرار دارد اصول عقلی و رویکرد عقل‌گرایانه خود را از ائمه اطهار و خصوصاً حضرت علی (ع) اتخاذ کرده است.

در حالی که می‌توان این‌گونه استنباط نمود که هر دو مکتب، ریشه و مشرب خود را از یک منبع واحد دریافت می‌کنند و با توجه به این که اهمیت دادن به عقل‌گرایی پس از پیامبر به اقرار همه اهل علم، به حضرت امیر برمی‌گردد؛ لذا هر دو تفکر از کوثر خردگرایی باب‌العلم بهره برده‌اند.

با وجود این قرابت، اما در ادامه علمای شیعه که در تلمذ مکتب اهل بیت بودند در تفسیر پدیده‌ها و نوع نگاه اصولی زوایایی با معتزله -که عمدتاً به علمای عقل‌گرای اهل سنت اطلاق می‌شود- پیدا کردند.
مهم‌ترین قرابت نظر میان معتزله و شیعه را می‌توان در زمینه عدل الهی دانست که در ادامه توضیح داده خواهد شد؛ این قرابت به گونه‌ای است که برخی اساساً هر دو مکتب را یکی دانسته و در برخی متون شیعه را با عنوان معتزله نام برده‌اند. در حالی که به‌رغم برخی شباهات تفاوت‌های جوهری در اعتقادات دو گروه وجود دارد که در ادامه بررسی می‌شود.

برخی وجوه افتراق دو مکتب
یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های امامیه با معتزله همان‌گونه که از نامش پیداست اعتقاد به اصل امامت است. معتزلیان گرچه بسیاری‌شان شاگرد امامان بوده‌اند، اما محوریت ولایت و اعتقاد به آن را به عنوان اصل اعتقادی برای خود نپذیرفته‌اند. معتزله معتقد به شورایی بودن حکومت بعد از پیامبر است و معصوم بودن امام جامعه را لازم نمی‌داند.

از موضوعات کلامی و فلسفی دیگری که مورد اختلاف بین معتزله و شیعه است؛ اعتقاد به وجود واسط میان عدم و وجود است. شیعیان معتقدند همه چیز وجود است و هرچه وجود نباشد عدم است؛ در حالی که معتزله با پیش کشیدن موضوع «احوال» معتقدند «حال» چیزی واسط بین وجود و عدم است و به تعبیری یک رشته اوصافی داریم که نه موجود هستند و نه معدوم بلکه میانه این دو قرار دارند. فلاسفه و متکلمان شیعه با براهین مختلف درصدد پاسخگویی به این موضوع برآمده و می‌کوشند عقلا محال بودن واسطی میان وجود و عدم را اثبات کنند.

تأویل‌گرایی بیش از حد متعارف از دیگر شاخص‌های تفکر معتزلی است به گونه‌ای که آنان در بسیاری از موارد که آیات به صورت ضمنی در موضوعی فقهی نظر داده‌اند، با توجه اندک به سیره نبی (ع) و اقوال صرفاً به حکم عقل آن را تعبیر می‌کنند. در حالی که شیعیان بسیار از علم حدیث برای رسیدن به احکام استفاده می‌کنند. البته تعقل در آیات و روایات در استنباط موضوعات در تفکر امامیه اصلی محوری است و همین اختلاف میان امامیه و اشاعره است که صرفاً بنا به ظاهر آیات و روایات حتی حکم به مواردی می‌دهند که خلاف مسلم عقل است.

تفاوت در نوع جبر و اختیارگرایی نیز از مؤلفه‌های اختلاف میان این دو است. عقیده امامیه در خصوص تفویض اختیار، آن است که افعال انسان حدی میانه جبر و تفویض است و در این راه به امام صادق (ع) و روایت معتبر ایشان اشاره می‌کنند که می‌فرمایند: «نه تفویض کامل صحیح است و نه اختیار تام؛ بلکه امر بین این دو امر است». اما معتزله معتقدند تفویض کامل در امر الهی به انسان صورت گرفته است و بشر در همه امور خود مختار و مستقل است و جبر خداوند تأثیری در معیشت امور ندارد. تأکید بر همین اصل به توحید افعالی خداوند نیز خدشه وارد می‌سازد که در ادامه اشاره خواهد شد.
از موارد دیگری که می‌توان به عنوان اختلاف میان معتزله و شیعیان اشاره کرد عبارتند از: : افضل دانستن فرشتگان بر انبیا توسط معتزله بر خلاف تفکر شیعه، اعتقاد به عصمت دائم انبیا توسط شیعیان و رد آن توسط معتزله، موجود بودن بهشت و دوزخ در حال حاضر در تفکر شیعه، تجویز بدا برای خدا توسط امامیه به‌رغم معتزله، اعتقاد شیعه به رجعت برخلاف پیروان تفکر اعتزالی و مواردی دیگر.

عدل، تفاوت محوری دو مکتب جایگاه عدل در عقاید معتزله
معتزله معتقد است بعضی امور ظلم و بعضی دیگر از اقدامات، عدل هستند. از آن‌جا که ظلم فعلی قبیح است و فعل قبیح بر خدا راه ندارد، خداوند رفتاری جز عدل ندارد و رفتاری، چون پاداش خداوند به نیکوکاران و کیفر افراد گناهکار در واقع ظهور عدل خداست و محال است خداوند خلاف آن عمل کند.

از همین‌جا می‌توان نتیجه گرفت معتزله اعتقاد کامل به ذاتی بودن حسن و قبح اعمال دارد.
شهید مطهرى این اعتقاد معتزله را چنین تشریح می‌کند: «اینان معتقدند که اصل حسن و قبح اشیا همان‌گونه که معیار و مقیاس کارهاى بشرى است، مى‌تواند معیار و مقیاس افعال ربوبى قرار گیرد... مى‌گویند عدل ذاتاً نیک است و ظلم ذاتاً زشت است، خداوند که عقل غیرمتناهى است بلکه فیض‌بخش همه عقل‌ها است، هرگز کارى را که عقل نیک مى‌شناسد ترک نمى‌کند و کارى را که عقل زشت مى‌شمارد انجام نمى‌دهد.»
ملاک تشخیص حسن و قبح اعمال در تفکر اعتزالی، عقل انسان است و از نظر ایشان عقل می‌تواند فارغ از کمک شارع خود به قبح اعمال از جمله دروغ، خیانت، فحشا و... پی‌ببرد.

با توجه به بحث فوق، می‌توان جایگاه اصل عدل را در نگرش معتزله ملاحظه کرد. از این نظر هم معتزله و هم تشیع، به‌رغم سایر مذاهب اهل سنت عدالت را جزو اصول اعتقادى و حتی اصل دوم از اصول پنج گانه خود قرار داده‌اند.
آنچه معتزله عدل الهی را در آن نافذ می‌دانند، مربوط به صفات خداوند است و لذا همه صفات خداوند عین عدل برشمرده می‌شود و از این رو معتزله به توحید صفاتی معتقد است.

اما وجه تمایز تفکر شیعیان و پیروان اعتزال، موضوع توحید افعالی است. معتزله معتقد است با توجه به اینکه انسان‌ها آزاد و مختار هستند، لذا فعل آنان باید از خودشان نشئت بگیرد؛ پس نمی‌توان افعال را به خداوند نسبت داد چراکه توحید افعالى از نظر ایشان مستلزم آن است که انسان آفریننده افعال خود نباشد، بلکه خداوند آفریننده افعال او باشد و این را بر خلاف عدل الهى می‌دانند.
معتزله می‌گویند ما توحید افعالی را فدای عدل الهی نموده‌ایم و اشاعره در مقابل می‌گویند عدل الهی را فدای توحید افعالی کرده‌ایم. اما هر دوی این گروه‌ها از نظر امامیه دچار افراط و تفریط شده‌اند و نتوانسته‌اند به حقیقت نسبت توحید به عدل الهی دست یابند.

عدل در نگاه امامیه
علمای شیعه با بهره‌گیری از آیات قرآن و فرمایشات رسول اکرم و اهل بیت پیامبر مسئله عدل را به عنوان یکی از کلیدی‌ترین اعتقادات خود پذیرفته و در نتیجه قائل به این هستند که حسن و قبح افعال ذاتی و عقلی است. به عبارتی عقل انسان فارغ از حکم شارع می‌تواند به صورت مستقل تشخیص دهد که موضوعاتی مانند عدالت و راستگویی حسن ذاتی دارند و موضوعاتی مانند خیانت و دروغگویی به صورت ذاتی قبیح هستند. عدالت خداوند نیز اقتضا می‌کند که ذات خدا به جز افعال دارای حسن مرتکب نشود و امر به فعل قبیح نیز ننماید و این را پایه‌ای‌ترین مبنای عدل الهی برمی‌شمارند.

در اصل این موضوع مشاهده می‌شود که شیعیان نزدیکی زیادی با تفکر معتزله دارند، اما با این وجود تفاوت‌هایی نیز در خصوص عدل الهی در نگرش اعتزالی و شیعی وجود دارد. مهم‌ترین تفاوت که به آن اشاره شد آن است که در نگاه شیعه پذیرش توحید افعالی مستلزم نفی عدل الهی نیست.

این مسئله را شیعیان این‌گونه حل کرده‌اند که اختیار برای انسان قابل پذیرش است بدون آن‌که تزاحمی با اختیار خداوند در بروز افعال داشته باشد. در واقع انسان‌ها شریک خداوند در تحقق افعال محسوب نمی‌شوند بلکه هر آنچه انجام می‌دهند در واقع مشمول اراده الهی بوده است. بدین سان به قول شهید مطهری شیعه مسئله قضا و قدر الهی را می‌پذیرد بی آنکه نتیجه این مسئله اعتراف به مجبور بودن انسان مقابل قضا و قدر باشد.
در واقع توحید افعالى در نگاه تشیع به این معنی است که نظام اسباب و مسببات مسئله‌ای دارای اصالت است و هر اثرى در عین اینکه قائم به نزدیک‌ترین سبب خودش است؛ قائم به حق نیز هست و این دو در طول یکدیگرند نه در عرض یکدیگر.

تفکر شیعه همچنین صفت عدالت را در تمام صفات خداوند متجلی و همه این صفات را عین عدل می‌دانند و معتقد به توحید در صفات خداوند هستند با این تفاوت که شیعه توحید در صفات را عین توحید در ذات و فعل خدا می‌داند و برای آن دوگانگی قائل نیست، اما معتزله توحید در فعل را غیر از توحید در صفات دانسته و در آن تشکیک می‌کند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر