کد خبر: 926321
تاریخ انتشار: ۲۱ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۲:۳۲
اشیا و سرگرمی‌ها نشانه‌ای بیرونی از حال درون ماست
هیچ کس به اندازه ما نمی‌داند که چرا تا این اندازه به تعویض خودروی خود گرایش داریم یا برای به دست آوردن خانه‌ای که مدنظرمان است، دست به هر کاری می‌زنیم! با پیدا کردن دلیل این علاقه‌مندی‌ها شاید تا جایی پیش برویم که روش زندگی‌مان عوض شود یا حتی دیگر دلمان نخواهد آن چیز را داشته باشیم. خیلی‌ها با اینگونه خودکاوی‌ها در زندگی شخصی خود دچار تغییرات بزرگی شده‌اند
لیلا جعفری
وقتی واژه سرگرمی را می‌شنویم، شاید بسیاری از ما اسبابی برای بازی را به یاد بیاوریم. بسیاری از ما نخست بازی کودکان را به یاد می‌آوریم یا چیزی که بتوان اوقات فراغت کودکان و نوجوانان را پر کرد. آیا سرگرمی همان چیزی است که ما با آن روحیه می‌گیریم و احساس بهتری پیدا می‌کنیم؟ آیا سرگرمی حال ما را بهتر نمی‌کند؟ به عبارت دیگر، آیا سرگرمی نشانه‌ای بیرونی از آنچه درون ما می‌گذرد نیست؟

همه ما برای خود یک‌جور سرگرمی داریم. ممکن است با شستن ظرف‌های داخل بوفه که گوشه سالن پذیرایی است سرگرم شویم. ممکن است سرگرمی اصلی ما کتاب باشد یا گوشی تلفن همراهمان. ممکن است سرگرمی اصلی ما تماشای تلویزیون باشد. ممکن است سرگرمی ما تجسس در کار همسایه واحد کناری ساختمان باشد یا گشتن دنبال موضوعات مختلف در دنیای اینترنت. سرگرمی ما هر چه هست بی‌اهمیت نیست.
شاید نوع سرگرمی که برای خود انتخاب کرده باشیم، بی‌ارزش و بی‌محتوا باشد، ولی به خودی خود اهمیتش زیاد است، چون نشانه علاقه‌مندی ماست. اینکه به چه چیزی علاقه داریم و سرگرمی‌مان چیست، کمک بزرگی به ما می‌کند. بسیاری از ما دلمان می‌خواهد بدانیم چگونه آدمی هستیم. ممکن است برای این منظور به دنبال تست‌ها و پرسشنامه‌های روانشناسی که در بسیاری از کتاب‌ها و منابع دیگر پیدا می‌شود برویم. ممکن است عضو برخی کانال‌های موجود در شبکه‌های مجازی شویم. ممکن است سراغ روانشناس برویم و به این منظور حتی هزینه‌های بالایی پرداخت کنیم. ممکن است دراینباره چنان نگران شویم که اعتماد به نفسمان پایین بیاید و سراغ فالگیر‌ها و رمال‌ها برویم فقط برای اینکه بدانیم کیستیم و چگونه‌ایم! پس برای بسیاری از مردم مهم است که بدانند که هستند و چگونه شخصیتی دارند. شاید تا به حال کمتر حواسمان به این بود که به راستی سرگرمی مورد علاقه ما چیست و چرا برای ما مهم است؟ شاید حواسمان نبود که توجه به علاقه‌مندی ما درباره سرگرمی‌ها، یکی از ساده‌ترین راه‌ها و ارزان‌ترین و نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به برخی ویژگی‌های شخصیتی‌مان است. با ابزار‌ها و سرگرمی‌ها، دلمشغولی‌ها و داشته‌های مادی‌مان می‌توانیم بفهمیم کیستیم.

ابزار‌ها و سرگرمی‌ها، نشانه‌هایی برای تشخیص درون ما

ابزار‌ها و سرگرمی‌ها شاید در ظاهر تنها اشیایی باشند که در زندگی ما وجود دارند و مورد استفاده قرار می‌گیرند، ولی همین اشیا می‌توانند شخصیت درونی ما را تا اندازه زیادی نشان دهند. اینکه ابزار‌های نوشتاری مورد علاقه ماست یا ابزار آرایشی یا نجاری و... همگی برای ما حرفی برای گفتن دارند. این حرف‌ها همان‌هایی است که درون ما از همان ابتدای کودکی برای گفتنش شاید بار‌ها فریاد هم کشیده باشد ولی حواسمان هیچ‌گاه به آن‌ها نبوده است. این ابزار‌ها و اشیا، اعم از اسباب بازی کودکان، دوچرخه نوجوانان یا خانه و خودروی بزرگسالان برای ما می‌گویند که ما کیستیم و در این زندگی چه کاره هستیم. برای ما می‌گویند که خود واقعی ما کیست و چگونه است.

سرگرمی‌ها گرایش ما را به آنچه درون ما می‌پسندد نشان می‌دهد، برای همین درباره کودکان اهمیت بیشتری هم پیدا می‌کند. اینکه کودک به چه سرگرمی علاقه دارد، می‌تواند حتی نشان دهنده شغل آینده او نیز باشد. اگر هم‌اکنون کودکی خود را به یاد بیاوریم و از خود بپرسیم که آن وقت‌ها آرزو می‌کردیم که می‌خواهیم در آینده چه شغلی داشته باشیم، شاید برایمان جالب باشد. چون در این یادآوری می‌توانیم تشخیص دهیم که به راستی از آنچه هستیم خوشحال هستیم یا نه؟!

این خودکاوی‌ها برای خیلی‌ها جالب نیست، چون ممکن است آن‌ها را درگیر خود کند. فکرمشغولی ناشی از این خودکاوی برای بسیاری از ما می‌تواند خسته‌کننده باشد. وقتی چیزی را نمی‌دانیم، درباره‌اش نگرانی هم نداریم، اما به محض اینکه آن را دانستیم، احساس مسئولیت در ما به خروش درمی‌آید. خیلی‌ها با جوشش این احساس، دست به عمل می‌زنند و رفتار‌هایی که برای آن مسئولیت لازم است را انجام می‌دهند. بسیاری نیز سعی می‌کنند آن را کتمان یا انکار کنند تا جلوی احساس مسئولیت خود را بگیرند و از سختی ناشی از آن رها شوند. تنها عده‌ای ممکن است با این احساس مسئولیت، محترمانه برخورد کرده و آن را بپذیرند و نه تنها پذیرفته که برایش در عمل کاری انجام دهند، بنابراین طبیعی است که خیلی‌ها با خود بگویند که این حرف‌ها نادرست یا دست‌کم بی‌ارزش است. ما با احترم، در این نوشته با نظریات این اشخاص کاری نداریم. برای همین دوباره سراغ سرگرمی‌های خود می‌رویم و به آن‌ها فکر می‌کنیم.

خواسته‌ها و تمنا‌هایی که نشان می‌دهد کجای زندگی‌مان ایستاده‌ایم

ماه گذشته تمام پس‌انداز خود را صرف خرید فرشی کردیم که از مدت‌ها پیش آرزوی داشتنش را می‌کردیم. دیشب تمام مدل‌های ساز مورد نظرمان را در اینترنت پیدا کردیم تا هفته آینده از معتبرترین فروشگاه آن را بخریم یا... این‌ها همگی نشانه‌ای از آن چیزی است که درون ما برایش انتظار می‌کشد و دلتنگ است، ولی به راستی این خواسته‌ها از درون ماست یا از گفت‌وگو‌های ذهنی‌مان؟ درون ما آن را می‌طلبد یا خواسته‌هایی که ذهن ما آن‌ها را ساخته است؟ چشم و همچشمی‌های خانوادگی، ما را به سمت برخی سرگرمی‌ها کشانده است یا خواسته قلبی ما؟ هیچ‌کس نمی‌تواند تشخیص دهد که آن‌ها خواسته‌های واقعی ما هستند یا خواسته‌های ذهنی؟ کسی چه می‌داند برای چه به ورزشگاه نزدیک خانه رفته و در کلاس بدنسازی نام‌نویسی کرده‌ایم! آیا کسی می‌داند چرا خانه یکی از بستگانمان همیشه با ظروف ساده سفالی تزئین شده است؟ ولی ما خودمان می‌دانیم که چرا هر ماه رومیزی ناهارخوری را عوض می‌کنیم یا یک مدل کفش تازه می‌خریم. هیچ کس به اندازه ما نمی‌داند که چرا تا این اندازه به تعویض خودروی خود گرایش داریم یا برای به دست آوردن خانه‌ای که مدنظرمان است، دست به هر کاری می‌زنیم!

با پیدا کردن دلیل این علاقه‌مندی‌ها شاید تا جایی پیش برویم که روش زندگی‌مان عوض شود یا حتی دیگر دلمان نخواهد آن چیز را داشته باشیم. خیلی‌ها با اینگونه خودکاوی‌ها در زندگی شخصی خود دچار تغییرات بزرگی شده‌اند. شخصی را می‌شناسم که همیشه دلش می‌خواست پول زیادی برای خرج کردن داشته باشد و به معنی واقعی کلمه، پولدار و ثروتمند باشد. این شخص هر بار که خود را انسانی ثروتمند تجسم می‌کرد، نخستین چیزی که در خاطرش نقش می‌بست، زندگی در یک ویلای بزرگ در شمال شهر و نشستن پشت فرمان خودروی مدل‌بالا و رفتن به سفر‌های خارج از کشور بود. این شخص هر بار که خودش را در آن موقعیت تصور می‌کرد خودش را برتر از دیگران می‌دید. هربار از این برتری چنان احساس پیروزمندانه‌ای به دست می‌آورد که او را سرشار از شادمانی می‌کرد. سرخوش می‌شد و از این احساس، انگیزه بیشتری برای به دست آوردن پول پیدا می‌کرد. این شخصی که من می‌شناسم هر بار با رؤیای شیرین این آرزو‌ها خیالبافی می‌کرد و از آن لذت زیادی می‌برد. موقعیت او در اداره‌ای که در آن کار می‌کرد، به گونه‌ای بود که می‌توانست از مردم رشوه بگیرد یا محاسبات را طوری جابه‌جا کند که پول بیشتری برای خودش به دست آورد. یکی دو سالی گذشت و او با پولی که برای خود جمع کرد، به آرزوهایش بسیار نزدیک شده بود. در واقع چیزی نمانده بود به آرزویش برسد که به طور ناگهانی محاسباتش به هم ریخت. اوضاع اقتصادی کشور دچار نوسان شدیدی شد، بازار مسکن، خودرو و... دچار تغییرات شدید قیمت شد و قدرت خرید او به نصف و حتی یک سوم کاهش پیدا کرد. باورش نمی‌شد که دیگر نمی‌توانست با آن پولی که به دست آورده به آرزوهایش برسد. با این تغییر ناگهانی خودش را مانند کسی می‌دید که از بالای بلندی به پایین پرتاب شده است. مدتی طول کشید تا توانست شرایط پیش آمده را بپذیرد، ولی وقتی آن را پذیرفت فرصتی پیش آمد تا به گذشته فکر کند. انگار این ضرب‌المثل که می‌گویند دلت را به مال نبند که به یک تار بند است، برای او مفهوم بزرگی پیدا کرده بود. انگار توانسته بود دریابد چیزی که برای به دست آوردنش تا آن اندازه تلاش کرده و حتی دست به تخلف زده بود، می‌توانست به سرعت از بین برود، با یک تغییر کوچک دچار تغییرات بزرگ شود و او را کاملاً ناامید کند. انگار او چیزی را که به دست آورده بود بی‌ارزش و ناپایدار می‌دید. تا مدتی افسرده و ناراحت به نظر می‌رسید و شاید هم ما اینطور فکر می‌کردیم، چون یک روز به من گفت که دلش می‌خواهد پول‌هایی را که از راه‌های نادرست به دست آورده است، به صاحبانش برگرداند. خودش هم می‌دانست که این شدنی نیست. برای همین درصدد جبران برآمد. او در هر جایی به دنبال راه مناسبی می‌گشت تا برای جبران خسارتی که به مردم و اطرافیانش وارد کرده بود دست به کار شود. حتی با آدم متدین و اهل معرفتی که من سراغ داشتم حرف زد تا بلکه راهکاری پیدا کند. مدتی مانند یک جست‌وجوگر دنبال راه بود. مانند کسی که خانه‌اش را گم کرده باشد، به دنبال نشانی بود. تا اینکه خانه، خودش پیدا شد. او در جست‌و‌جوهایش بیشتر از گذشته مراقب رفتارهایش بود. بیشتر به روابطی که با دیگران داشت فکر می‌کرد و بیشتر از گذشته مراقب بود که باعث آزار و ناراحتی دیگران نشود. حتی در برخی موارد که نیازمندی را می‌دید، به او کمک می‌کرد تا جایی که حاضر می‌شد از پس‌اندازش در این راه صرف کند. حتی چند باری اتفاقاتی پیش آمد که او برای کمک به دیگران دچار سختی و زحمت شد، ولی دست از کمک و تلاش برنداشت. رفته رفته احساس کرد که آرامش پیدا کرده است. یک روز به خودش آمد و دید که در جست‌وجوی راهی نیست، آن روز احساس کرد در راه، قرار گرفته است. احساس کرد در حال انجام دادن کار‌هایی است که باید انجام دهد و وقتش را در حالی صرف می‌کند که باید صرف کند. او دیگر برای به دست آوردن پول نگران نبود و فکر نمی‌کرد از هر راهی که شده است باید پول بیشتری به دست بیاورد. به نظر من او درسش را از تغییرات ناگهانی اقتصادی گرفته بود. این تغییرات ناخوشایند به عاملی برای رشد او تبدیل شده بود. دوستم همچنان سوار بر خودروی قدیمی خود بود و در خانه کوچکش در ارزان‌ترین نقطه شهر زندگی می‌کرد، ولی دیگر از این‌ها رنج نمی‌برد. اصلاً به این چیز‌ها فکر نمی‌کرد که بخواهد آزاری ببیند. او در راهی که درونش قرار گرفته بود آنقدر دلمشغولی‌های عمیق‌تر، مهم‌تر و شادمان‌کننده‌تری به دست آورده بود که وقتی برای فکر کردن به آنچه نداشت یا حتی داشت را پیدا نمی‌کرد.

چند سالی گذشت. دوستم در این چند سال با شرایط محدود مالی که داشت، ازدواج کرد و زندگی مستقلی تشکیل داد. او همچنان در راهی که قرار گرفته بود پیش می‌رفت و از کردار گذشته‌اش پشیمان بود. آرامش نیز در زندگی او جریان داشت. رفته رفته موقعیت شغلی و در پی آن مالی او تغییر کرد و درواقع زندگی‌اش از راهی درست و خدایی، از این رو به آن رو شد. چیزی نگذشت که توانست خودش را در خودرو و خانه‌ای که سال‌ها پیش آرزویش را داشت ببیند، ولی دیگر برای داشتن آن‌ها حرص و آزی نداشت. آرامشی درونی، در وجود او رخنه کرده بود که با داشتن آن خانه و خودرو، کم و زیاد نمی‌شد. این شخص به طور ناخودآگاه سرگرمی و دلمشغولی بهتری برای آرامش در خود پیدا کرده بود و آن کمک به دیگران بود. تغییراتی که در زندگی و نگاه این شخص پیش آمد مثال خوبی برای ماست، بنابراین ما می‌توانیم با تغییر نگاه، سرگرمی‌ها و تمایلاتمان را نسبت به آن‌ها تغییر دهیم.

پیام سرگرمی‌ها و دلمشغولی‌های زندگی برای ما چیست؟

ابزار‌ها، اشیا و دلمشغولی‌هایی که ما برای سرگرمی خود انتخاب می‌کنیم، شاید پیام مهم‌تری برای ما دارند؛ اینکه چگونه باشیم تا آرامش داشته باشیم؟ چه روشی در زندگی داشته باشیم که رضایت قلبی در ما بالا برود و خوشحال باشیم؟ این‌ها دستاورد‌های بزرگی است که خیلی‌ها حاضرند هزاران سکه برای به دست آوردنش خرج کنند. هرچه باشد ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که بسیاری از ما از نگرانی‌ها و استرس‌های مختلف رنج می‌بریم. پس این خودکاوی‌ها در شرایط کنونی می‌تواند کمک بزرگی برایمان باشد. با این بررسی‌ها شاید به یاد بیاوریم که هرگز دلمان آن فرش یا تغییر مداوم رومیزی ناهارخوری را نمی‌خواسته است. ما به دنبال آرامشی بوده‌ایم که بتوانیم با تغییر آن‌ها را به دست بیاوریم، ولی حواسمان نبوده است که این آرامش شاید چند روز یا حتی چند ساعت بیشتر دوام نمی‌آورد. این آگاهی در این مواقع نخستین چیزی است که به ما آرامش می‌دهد و باعث می‌شود هشیار باشیم و حواسمان به کار یا کار‌هایی باشد که نه تنها به ما آرامش نمی‌دهد که باعث می‌شود آرامش دیرتر سراغمان بیاید یا هرگز نیاید. این آگاهی یک نوع معجزه است که می‌تواند مثل هر معجزه دیگری کار‌های خارق‌العاده و دور از تصوری برای ما انجام دهد، بنابراین شاید بهتر باشد به گوشی موبایلی که مرتب در دستمان داریم یا ملاقه‌ای که برای آشپزی از دستمان نمی‌افتد یا کفش‌هایی که مرتب برای دیدن اجناس جدید مغازه‌ها به پا داریم یا کار‌های تکراری دیگری که فکر می‌کنیم برای ما بهترین هستند و برای ما به یک نوع سرگرمی تبدیل شده‌اند بیشتر توجه کنیم. این ابزار‌ها و سرگرمی‌ها یا رفتار‌ها و دلمشغولی‌ها برای ما پیام مهمی دارد که اگر از کنارشان سرسری بگذریم، زندگی خود را هدر داده‌ایم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار