کل هستی دایر مدار بر وحدت میباشد. وحدت جوهره کون و مکان بوده و همه اجزای عالم به دنبال ثقل عظیم هستی در تلاطم و حرکت هستند. هیچ ذرهای از ذرات عالم بیجهت و بیهدف خلق نشده است. حرکت و تحول نشان از تکثر در عالم دارد، اما این امر برآمده از ذات و خلق هستی نیست. هدف در هستی وصل به «او» شدن و جهت نیز به سوی «او» حرکت کردن است. کل هستی به واسطه حرارت عشق، موحّد بوده، اما به واسطه عقل مادی و طبیعتزده که به دنبال کثرت در هستی است، مشرک و کافر میباشد. عشق، عامل وحدت و عقل مادی عامل کثرت است. عشق، معنا و ذات عالم بوده و عقل ابزار، ظرف و عاملی برای تشخیص اجزای هستی است. شاید هم برای حفظ شئون عقل در نزد علما، باید به طریقی دیگر به تقسیمبندی و معنادهی آن اقدام کرد.
اولین نتیجه عقل الهی، وحدت است
عقل در معنای اولی، عقل الهی و برآمده از عالم وحدت است که میل به بالا و باقی دارد. عقل در معنای اُخری، عقل مادی و طبیعی که برآمده از عالم کثرت بوده و میل به امور دانی و فانی دارد و بین این دو عقل باید تفاوت قائل شد. عقل در نظام هستی تعیین میزان و تشخیص حدود میکند. عقل دارای دو هویت است، ۱) عقلی که مؤدب بوده و با ایجاد و تعیین حدود موجب نظم در عالم هستی است؛ ۲) عقلی که بیادب بوده به ایجاد حدود به نفع خود و برای خود، که موجب آشوب و آشفتگی اجزای هستی میشود. عقل در معنای اول در برابر «او» زانو میزند و عقل در معنای اُخری در برابر نفس «من» به استخدام گرفته میشود. عقل اول به فقر ذاتی خود اقرار داشته و خود را ذرهای در اجزای هستی در مسیر رسیدن به «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» تعریف میکند و عقل دیگر به داشتههای عاریتی خود نازیده و به استقلال ذاتیاش در عالم مینگرد و روی از فرمان حضرتش میکشد و در کبر و خودخواهی محو میشود. اولین موجودی که دم از دوئیت در هستی و وجود زد، ابلیس بود. موجودی که با عقل بلاادب به قیاس بین داشتههای خود و بهاصطلاح نداشتههای انسان پرداخت و در نهایت در انانیتش محو شد و نتیجه این بیادبی جز کبر و غرور در برابر خالق هستی نبوده است.
انسان ممزوجی از معنا و ماده با هم است. انسانها در بین کوثر معنا و تکاثر ماده در تلاطم و رفت و آمد هستند و عقل که امانت الهی است یا به این رو میکند یا به آن. عقلی که به معنا رو کند به «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ» نایل میشود و اگر میل به ماده پیدا نماید به أَلْهَیکُمُ التَّکَاثُرُ میرسد. عقلی که در دیگری محو و هضم شود، عاشق است و عقلی که در خود فرورود، بوی کبر و منیت و... قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ... میگیرد.
وحدت، هویت ذاتی اجزای هستی
عالم فیزیک و کالبدی هستی که در سه هویت، اتمی، مولکولی و سلولی در سه سطح فیزیکی، شیمیایی و زیستی قابل تشخیص و تمییز میباشند بر پایه اصل حرکت و تغییر، هویتی عَرَضی به نام کثرت دارند، اما هویت ذاتی این اجزای هستی بر وحدت و انسجام بنا نهاده شده است. عقل انسانی به تشخیص این اجزا پرداخته و با بهرهگیری از علوم واسطی، چون هندسه و اعداد به تشخیص نظم بین اجزای هستی و نیز دخل و تصرف و دادن نظمی نوین بین آنها اقدام میکند. عقل در یک پروسه تفکری با بهرهگیری از ابزار حسی اقدام به تشکیل گزارههایی در عرصه منطق برای شناخت پدیدهها مادی میکند. گاه به صورت تفکیکی و گاه به صورت ترکیبی به توصیف، تبیین و پیشبینی پدیدهها اقدام میکند. در نگاه تلفیقی به نحوی که در مباحث امروز و در مرز دانش! مطرح میباشد، به ترکیب این پدیدهها، به شیوهای انطباقی و در هم تنیده مانند ترکیب قواعد حاکم بر فیزیک و زیست با یکدیگر یا زیست، فیزیک و شیمی با هم دست زده و به قواعد جدیدی برای نظمبخشی نوین بین اجزای هستی میرسد که نتایج آن را میتوان در علوم و فناوریهای مختلف مشاهده کرد.
انسانها با عقل خویش در تعامل با طبیعت چنین هویتی مییابند، حال باید دید در رابطه با همنوعان چگونه عمل خواهند کرد. انسانها از یک امت واحده خلق شدهاند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً...»، اما باید پرسید چه عاملی باعث تکثر و تفرقه بین آنها میشود؟
علت ایجاد کثرت در مفهوم امت واحده
انسان بر اساس آنچه به صورت عرضی و تَبَعی الحاق میشود، تعریف جدیدی به خود میدهد. آن چیزها شاید و به عبارتی برآمده از مادیت و هویت تکثری که بر این عالم کالبدی بنا نهاده شده است، باشد. چیزهایی از جنس رنگ، زبان، خون، ژن، خانواده، قوم، نژاد، مکان، مرز، اعتبار، جایگاه، ثروت و... که نشان از جدایی و تعیین رابطه بین «من» با دیگری یا دیگران دارد. وجه یا وجوه ممیزه انسان با انسانی دیگر اینگونه تعریف میشود. کثرت و رابطهای عَرَضی که در آن داشتههای مادی موجب تشخیص فرد با افراد دیگر میشود، اما آیا این داشتهها که به قول حضرت حق» یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا...» برای شناخت و تمییز بین افراد مطرح شده است، مبنایی بر برتری و اشرفیت یکی بر دیگری محسوب میشود؟ به راستی که خیر! و اشرفیت و برتری و کرامت انسانها به میزان تقوای آنها بستگی دارد و لاغیر. تقوای الهی به میزان عدم وابستگی به امور متکثر و پرهیز از امور تفرقهانگیز و دورکننده از وحدت میباشد و هر نیت و فعلی که برآمده از رابطه عرضی این عالم باشد، نشان از مردود شدن دارد و آن نیت و فعلی که برآمده از رابطه متعالی و طولی باشد، نشان از تأیید و قبولی حضرت حق دارد. حال چه میشود انسان را که به تفاخر داشتههای متکثر از قبیل: قوم و عشیره، مال و منال، کثرت اولاد، زن زیبا و کثرت شهوت، جاه و جلال، زیبایی صورت و صوت و... خود پرداخته و از داشتههای معنایی به دور بوده و خود را در ذیل نگاه وحدتآفرین حضرت دوست تعریف نمیکند که در نزد حق باریتعالی... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقَیکُمْ...!
اسلام دینی است که دعوت به وحدت، کوثر و توجه به داشتههای معنایی همچون تقوای الهی دارد. دین اسلام که جمع بین آیات و روایات میباشد انسانها را با سه رویکرد اخلاقی، عقلانی و کلامی (مؤدب) و احکام عملی دعوت به وحدت میکند. عارف بالله در تمام وجوه متکثر هستی به دنبال گمشده خود و یافتن نقطه ثقل وحدت اعم از آیات آفاقی و آیات انفسی است، مبدأ حرکت عارف بالله از خود تا رسیدن به خدا میباشد. در سوی دیگر و در رویکرد کلامی و عقلانی که متصف به صفت «باادب» شده باشد، عاقل در میان تغییر و حرکت به دنبال نظم حاکم بین اجزای هستی میباشد و ماده خام قیاس را از عالم معنا شکار کرده و نتیجه حاصل از این قیاس رسیدن به قاعده القواعد، معادلات طولی و درک صحیح روابط حاکم بین اجزای هستی با نگاه حکمت محور و نهایت این سیر عقلانی رسیدن به مبدأ هستی خواهد بود. در شقّ سوم، دین اسلام به رفتار انسان نظر داشته و با هویت فقهی به تعیین میزان رفتارها و کنشهای انسان در این عالم توجه نموده و با تعیین حدود شرعی به آنها جهت الهی میدهد. هویت وحدتبخش طریقت در اخلاق، حقیقت در کلام و شریعت در احکام، در وجود دو ثقل کبیر و اکبر یعنی قرآن کریم و اهل بیت (ع) نمایان شده است. اینجا جمع و اتحاد بین عرفان، برهان و قرآن و علم، عالم و معلوم با هم است.
دین، هویتِ وحدتبخش
دین اعم از خدا، کتاب الله که جمعالجمع طریقت، شریعت و حقیقت میباشد و حاملان و ابلاغکنندگان کلامی و عملی وحی و مفسرین واقعی کلامالله، یعنی ائمه معصومین (ع)؛ عامل وحدتبخش اجزای عوالم هستی میباشند. وحدتی که در اجزای انسانی میتوان وجوه آن را درک کرد یا در اجزای دیگر هستی به غیر از انسانها اعم از سطوح و لایههای دیگر کون و مکان باشد که علم و فقه انسانی به دلیل عدم مجهز شدن به علوم معنایی، فعلاً قادر به درک آنها نیست و راهی برای شناخت تهلیل، تکبیر، تقدیس، تحمید و تسبیح ندارد، موضوعی است که باید به فراخور زمان و حدود معرفتی بدان پرداخته شود.
عامل اصلی وحدتبخش انسانها دین به معنای خاص آن دین اسلام میباشد و توحید نقطه ثقل کل نظام هستی، به دنبال جذب اجزا و ذوب آنها در حقیقت واحد میباشد. آن یکتایی که در اسمای ذاتی احد و در مرتبه اسمای فعلی واحد است. آن گاه که نور واحد از صادر اول نور محمد (ص) و آل طاهرش میباشد و در مقام فعلیت و... إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ انوار خمسه پا در عرصه وجود مینهند و کل هستی به طفیلی این انوار در کسوت وجود قرار میگیرند. این انوار واحد به مثابه قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکمْ یوحی إلَی أَنَّما إلهُکمْ إِله واحِد فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لایشْرِک بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا وقتی در قالب و کالبد بشری قرار میگیرند، میآیند تا با کلام و سیره خود، هادی و مهدی انسانهای گمگشته در عالم متکثر به سوی عالم واحد باشند. شعار اصلی اسلام چیزی جز وحدت بین اجزای هستی و انسانی نیست.
اما در آن سو شیطان دعوت به کثرت میکند. اغواگری همان تجزیه اجزای هستی و نشان دادن زوایای عالم فانی و توجه دادن انسانها به داشتههای عاریتی خود است. شیطانی که ذاتاً کبر دارد به تکثیر همکیشان خود در عالم انسانی مینماید و با اغواگری به اعوجاج، اعمی و احول شدن انسانها کمک کرده و او را از عالم وحدت به عالم کثرت و انا خیر منه دعوت میکند.
جریان وحدت و کثرت از ابتدای خلقت تا نهایت آن باقی خواهد ماند، مگر آنکه با حضور و ظهور بقیهالله الاعظم معنایی از وحدت در ذیل عدالت و انصاف در جریان زندگی انسانهای متحیر و آشوبزده، بر جانشان نوشانده شود. در عصر حاضر تکثّر لگام گسیختهای بر جریان زندگی انسانها وجود دارد که نمود و نماد بارز این تکثر و شیطنت را میتوان در رویکردهای مادی امریکا و غرب دید. غرب در تعارض دائمی با اسلام قرار دارد. شیطان را با خدا و یارانش عداوتی ذاتی و دیرینه است. امریکا و ایادیاش دعوت به کثرت و تفرقه دارند و با دعوت به کثرت و یافتن و تقویت عوامل تمییزی و تشخیصی مادی و دمیدن در شیپور «انانیت» به حکومت خود قوام و دوام میبخشد.
تفرقه، سیاست شیطان
بیان داشتیم توجه به قومیت، مذهب، نژاد، زبان، رنگ پوست یا حتی مرز موجب انفکاک بین اجزای انسانی میشود. حال در این میان سیستمی یا سامانهای همچون شیطان، بر وجوه افتراقی به جای وجوه اشتراکی که بیان داشتیم! تأکید کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پاسخ کاملاً معلوم و محسوس و واضح و مبرهن است. راهبرد غرب بر «اختلاف انداز و حکومت کن» استوار است. آسیای غربی که محمل نزول وحی و برانگیخته شدن نمایندگان حضرت حق بوده است، نباید رنگ اتحاد و وحدت را به خود گیرد. این منطقه باید در ضربان و کوبه دائمی برای پمپاژ انرژی در رگهای سیستم بینالملل به سر برد. این منطقه به عنوان قلب زمین نباید آرام گیرد. بدین منظور شیطان بزرگ و اعوانش هر چه میتوانند به امور اختلافبرانگیز بین افراد این منطقه توجه کرده و به آتش اختلاف بین اجزای سیستمی منطقه غرب آسیا دمیده و دامن میزنند.
وحدت تنها راهبرد مقابله با شیطان بزرگ در عصر حاضر است. عوامل اختلافبرانگیز باید به گوشهای رفته و وجوه مشترک بین اجزا برای رسیدن به وحدت و انسجام درونی به عنوان اصل قرار گیرد. یک نظام و سامانه درونی منسجم، متحد و معتمد با هیچ فشار بیرونی فرونمیپاشد. وجوه مشترکی که بین کشورهای منطقه میتواند عامل وحدت و انسجامبخشی شود همانهایی است که در بالا به آنها اشاره کردیم. توجه به خدا، دین، کتاب، پیامبر (ص) و اهل بیت (س) عامل اصلی وحدت خواهد بود. برای نمونه در زمانی به سر میبریم که از روز عاشورا چند صباحی نگذشته و اربعین حسینی که در پیش رو قرار دارد. سنتی که با توجه به وجوه مشترک بین اجزای منطقهای و حتی فرامنطقهای به دلیل سعه وجودی بینهایت مقام امام حسین (ع) و عاشورا، چند سالی است با عنوان «پیادهروی زائران اربعین حسینی» مرسوم شده و با نگاه به مطالب فوق باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
اربعین نمادی نوین در وحدت امت
اگر تا پیش از این تجلی وحدت امت واحده در مناسکی، چون نمازجمعه، حج و... قابل مشاهده بود اکنون از دل مفاهیم دینی و مستند به سنت، نمادی دیگر در تشیع زایش یافته است که باز هم هدفش حرکت به سوی وحدت از کثرت است.
یکی از نمایندگان الهی که در نظام هستی و منظومه دین اسلام نقش خون خدا را ایفا کرده است، امام حسین (ع) میباشد. امامی که برای احیای دین و جلوگیری از تنیده شدن منکر با معروف و جابهجا شدن آنها با یکدیگر، قیامی کرده که موجب دوام و قوام حقیقت تا ابد شده است. امامی که با حضرت دوست معاملهای تا بینهایت از داشتههای به ودیعه گذاشته و بازگرداندن آن به اهلش خبر میدهد که إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا... حضرت حسین (ع) در منظومه دین در مقام عشق، به بازگرداندن همه آنچه که خدا به او داده است، قرار میگیرد و در دادن آنچه از دوست به امانت گرفته است، جز زیبایی نمیبیند. او همه داشتههای خود را به یک امر واحد به نام خدا و دین خدا میبخشد. اوج عشقبازی امام حسین (ع) چنان مینماید که عشق در فدا کردن همه چیز برای معشوق نمود واقعی به خود میگیرد. ذوب شدن در حضرت دوست و ندیدن هیچ از خود و داشتههای خود در مقام امام مظلوم و عطشان را میتوان در واقعه عاشورا یافت. مقامی که عاشق و معشوق در نظام هستی جمع شدند و معشوق برای زیارت عاشق به زمین نزول کرده و عاشق هر آنچه داشت به آسمان میفرستد. عاشورا نقطه تلاقی عشق، عاشق و معشوق با هم در یک مکان و یک زمان میباشد. معنایی از عشق پدیدار میشود که نور و حرارت آن هیچ گاه به تاریکی و سردی نخواهد گرایید. حرارتی از عشق که نه زمان و نه مکان را یارای تحمل آن نیست که ... إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً. خونی که در این روز بر زمین ریخته میشود و ماهیت آن تا ثارالله مقام مییابد. همان خونی که حضرت حق با مؤمنین معامله میکند إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ... و در ازای آن نویدها میدهد. چه میشود دو سر طیف خون را که در اوج هوس، شهوت، قدرت و ثروت جریان خون در رگهای انسان مبتلا، میل به افزایش یافته و همین خون وقتی در سیر یاری رساندن به دین حق قرار میگیرد و ریخته میشود، معنایی به بلندای کل هستی مییابد.
اربعین حسینی نشان از کثرت تکوین در وحدت تشریع دارد. انسانها همچون قطراتی سرگردان و سیلآسا به سوی دریا و میعادگاه عشق رهسپارند. جریانی شکل میگیرد که همه عوامل ممیز در نگاه مادی و خرد خودبنیاد عقلانی، هضم در وادی اشتراکات دینی و عشق به نمایندهای از نمایندگان ثقل کبیر میشود. انسانهای مشتاق سر از پا نشناخته و خود را بیاختیار در مسیر این سیل قرار میدهند تا جمع، آنها را به سوی میعاد رهنمون شود. فردیت انسان در این جمع معنا ندارد. مسیر، جهت و هدف در نیت و عمل زائران فقط حسین (ع) است. موکبها در مسیر شکل میگیرند که یا سازمان یافتهاند یا خودانگیخته که نشان از عشق به این راه و راهیان آن دارد. این وحدت راهبرد شیطان و ایادیاش را ناکارآمد و نقشهاش را نقشه بر آب میکند و مسلمانان جهان اسلام با رجوع به این نوع مراسم و مناسک، میتوانند پوزه شیطان عصر را به خاک مالند. در این راه نقش آحاد جامعه اسلامی و نیز دولتها و زمامداران آنها باید تعریف شود که هر چه منظمتر و باشکوهتر این مراسم صورت پذیرد به نحوی که نگاه کل عالم به سمت و سوی این مراسم باشد.
*مدرس دانشگاه و عضو شبکه پژوهشگران و محققان علوم انسانی