مرور خاطرات گذشته همواره برای انسانها شیرین و لذتبخش است و در این میان خاطراتی که با گذشته و افتخارات ملتی گره خورده باشد، جایگاه ارزشمندتری دارد. از همین رو میبینیم از میان آنانی که به نگارش یا بازگویی خاطرات خود همت میگماردند، اقبال از خاطرات کسانی که در عرصههای ملی موفقتر و کوشاتر بودهاند بیشتر است. به عنوان مثال سه رویداد مهم در تاریخ معاصر ایران ثبت شده که از افتخارات مردم این مرز و بوم و جزو روزهای سرنوشتساز آنان است. سه رویداد «انقلاب مشروطه»، «نهضت ملی شدن نفت» و «انقلاب اسلامی ۵۷» در سه برهه مختلف، اما در توالی یکدیگر، رخ دادهاند و در این میان، خاطرات کسانی که در این سه رویداد نقشی ایفا کرده یا دستی بر آتش داشتهاند، جذاب و قابل ملاحظه است.
انقلاب اسلامی بنا به عللی در میان این سه رویداد جایگاه خاصی دارد: اولاً این حرکت، مذهبی و رهبری آن با مرجعی دینی بود که هیچگاه از اصول مذهبی عدول نکرد و نقش دیگر گروهها در برابر رهبری او ضعیف و کمرنگ بود؛ دوم آنکه انقلاب اسلامی، تودهای و فراگیر بود و این ویژگی از ارتباط تنگاتنگ علما با تودههای جامعه نشئت میگرفت و سوم آنکه در آخرین انقلاب قرن بیستم، نیروهای مذهبی و به ویژه روحانیون، نقش عمدهای ایفا کردند، طوری که گروههای داعیهدار سابقه در مبارزه همچون حزب توده، جبهه ملی و...، جز نظارهگری و انتظار، کار دیگری نکردند. روحانیون با بهرهگیری از نمادها و سمبلهای مذهبی، رژیم گذشته را نقد و مردم را علیه آن بسیج کردند و در این میان سنت عزاداری شیعیان- که میراثی هزار ساله بود- مهمترین و کارآمدترین سلاح مبارزه بود. حجتالاسلام «احمد سالک کاشانی» از جمله این روحانیون انقلابی است که با پشتوانه سابقه مبارزاتی در دوران نوجوانی، با ورود به حوزه علمیه قم، به جرگه طلاب انقلابی پیوست. او اهل کاشان و فرزند یکی از علمای این شهر است که دست روزگار آنان را به شهر اصفهان کشاند. «حجتالاسلام سالک» پس از طی تحصیلات جدید، برای ادامه راه پدر و تحصیل علوم دینی، عازم قم شد. در این شهر فعالیتهای انقلابی ضد رژیم را پی گرفت و بعدها با طی سطوح عالی علوم دینی به عنوان عالم دینی، در سفرهای تبلیغی خود این راه را ادامه داد. وی به هر شهر و روستایی که میرفت، سعی میکرد با شناسایی نیروهای مذهبی و انقلابی، هستههای مبارزه را پیریزی کند و آنها را در پوشش جلسات مذهبی آموزش دهد. این نحوه تشکیلاتی شیعی در طول تاریخ تجربه شده بود و در انقلاب مشروطیت نیز توسط انقلابیون هوادار علما به آن عمل میشد. از این روست که نیروهای امنیتی تا مدتها از فعالیتهای «حجتالاسلام سالک» بیاطلاع بودند و تنها گاهی با احضار وی به ساواک منطقه یا جلوگیری از سخنرانیهایش با او برخورد میشد، اما استراتژی مبارزه روحانیونی مانند او، مانع اشراف کامل دستگاه امنیتی رژیم بر این گونه فعالیتها میشد.
سرانجام «حجتالاسلام سالک» در سفر تبلیغی-مبارزاتی خود به شیراز در سال ۱۳۵۴، به همراه یکی از انقلابیون آن زمان، در شهر «آباده» دستگیر و زندانی شد. ماجرای این دستگیری و وقایع متعاقب آن با شرحی دقیق و جزئی توسط راوی بیان شده و اسناد ساواک برای تکمیل روایت در قسمت اسناد آمده است. او پس از محاکمه در دادگاه نظامی و سپری شدن مدت زندان در بازداشتگاه «عادلآباد»، به زندان کمیته مشترک تهران و پس از آن به زندان اوین منتقل شد. خاطرات حجتالاسلام سالک در این مقطع اهمیت ویژهای دارد، چراکه او زمانی پا به زندان اوین گذاشت که انحراف در سازمان مجاهدین رخ داده بود و به تبع آن، در داخل زندان، برخوردها و تضادهایی میان زندانیان مسلمان با زندانیان سازمان به وجود میآمد. او پس از آزادی، بار دیگر به عرصه مبارزه بازگشت و تا پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ از تلاش بازنایستاد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در زادگاهش به خدمت مشغول شد و در رأس سپاه اصفهان قرار گرفت که در مدت ریاستش، مسائل مهم و خطیری در شهر «اصفهان» و پیرامون دو نهاد «کمیته» و «سپاه» اتفاق افتاد. او تا هماینک از فعالان سیاسی و مدافعان جدی انقلاب و نظام اسلامی است.