سرویس تاریخ جوان آنلاین: شناخت خاستگاه تربیتی متولیان برقراری امنیت در دوران پهلوی، بهمثابه بررسی یکی از رهیافتها به سقوط این سلسله، همواره از مقولات مورد توجه تاریخپژوهان انقلاب بوده است. هم از این روی است که در شناخت چند و، چون این رویداد تاریخی، معمولاً نامی از نعمتالله نصیری و کارنامه او به میان میآید. در مقالی که هماینک پیش روی شماست، زندگی نصیری از تولد تا آستانه رسیدن به تصدیگری امنیت آریامهری مورد خوانش قرار گرفته است. امید میبریم که اینگونه بازخوانیها در آستانه چهلمین سالروز پیروزی انقلاب شکوهمند انقلاب اسلامی، مفید و مقبول آید.
صدای گریه او همچون گریه هزاران کودکی که در آن روز پا به عرصه وجود گذاشته بودند در کوچهپسکوچههای روستای سنگسر بلند شد و لبخندی از شوق را بر لبهای اهالی آنجا نشاند. سنگسر روستایی از توابع سمنان بود که در سال ۱۲۸۹ پذیرای قدمهای فرزند محمد و زرینتاج خانم شد. محمد نصیری به شغل چارپاداری مشغول بود و خانواده فقیری داشت. او نام نعمتالله را برای فرزندش انتخاب کرد. آن روز هیچ یک از اهالی آنجا نمیدانستند که این کودک روزی پرورشیافته دستگاه پهلوی دوم خواهد شد و قدمهایی که روزگاری در کوچههای آنجا برای بازیهای کودکانه برمیدارد بر عرصه سیاست خواهند نشست.
در راه نظامیگری
نعمتالله نصیری تحصیلات ابتدایی خود را در سمنان گذراند و وقت آن بود که برای تکمیل تحصیلاتش راهی تهران شود. او شوق عجیبی به خدمات نظامی داشت و به همین دلیل وارد دبیرستان نظام شد. در سال ۱۳۱۱ به دانشکده افسری رفت و در سال ۱۳۱۳ درجه ستوان دومی گرفت و ۱۰ سال اول خدمات نظامیاش در دانشگاه افسری گذشت. او ابتدا فرمانده دسته و سپس فرمانده گروهان شد. نصیری در سال ۱۳۲۳ با ارتقا به درجه سرگردی به لشکر کرمان انتقال یافت و به فرماندهی یک گردان پیاده منصوب شد. وی پس از چندی فرمانده گردان مستقل سیرجان گردید و در سال ۱۳۲۶ با اخذ درجه سرهنگ دومی به تهران انتقال یافت و به معاونت دسته پیاده دانشگاه افسری رسید.
نصیری بهسرعت در حال عبور از حلقههای مناصب مختلف نظامی بود، وفاداری به شاه و خدمت صادقانه به حکومت پهلوی اصل پذیرفتهشدهای بود که در همه مناصب پیش روی او قرار داشت و این مسئله شاهکلید وی در صعود به پستهای مدیریتی کلان کشور بود. او در سال ۱۳۲۸ درجه سرهنگ تمامی گرفت و فرمانده هنگ پهلوی و پس از مدت کوتاهی به فرماندهی گارد شاهنشاهی منصوب شد. گارد جاویدان تشکیلات وسیعی بود که با دستور محمدرضا شاه به منظور حفاظت از خود و کاخهایش به وجود آمده بود. تا قبل از دستور تشکیل گارد جاویدان، یک هنگ وظیفه حفاظت از کاخها و شاه را به عهده داشت. گارد جاویدان یک گردان کامل متشکل از ۳۰۰ سرباز داوطلب با حدود ۲۰ افسر و ۳۰ درجهدار و عناصر پشتیبانی و راننده، خودرو و... که جمعاً ۴۰۰ پرسنل را دربرمیگرفت. این گروههای حفاظتی با صرف هزینههای گزاف و پرسنل زیاد، مأموریت حفاظت از محمدرضا را برعهده داشتند. سرلشکر اخوی، فردی بود که در رسیدن نصیری به این درجه بسیار تأثیرگذار بود. به گفته فردوست، محمدرضا شاه از وی خواستار معرفی فردی میشود که دارای خصوصیات ویژهای باشد؛ ازجمله اینکه تودهای نباشد. او نیز سرلشکر اخوی را به خانه خود دعوت میکند و لیست افسرانی را که قبلاً از ستاد ارتش گرفته بود به اخوی نشان میدهد و وی پس از بررسی افراد، در نهایت دو نفر را که یکی از آنها سرگرد نصیری بود، انتخاب میکند. اخوی درباره نصیری اینگونه نظر میدهد: این فرد برای این پست مناسب است ولاغیر، زیرا هم تودهای نیست و هم مرد وفاداری نسبت به محمدرضا میباشد. گرچه از لحاظ هوش در رده ۲ و ۳ قرار دارد، اما برای این پست مهم نیست.
فردوست میگوید: «زمانی که این دو نفر را به محمدرضا معرفی کردم از بین این دو نفر وی نصیری را برگزید، چراکه شاه در دوران تحصیل در دانشکده افسری همدوره نصیری بود و وی را خوب میشناخت و این چنین نصیری که تا آن زمان فرمانده هنگ پیاده کرمان بود، فرمانده گارد محمدرضا شد. نصیری ظرف ۲۴ ساعت به تهران آورده شد و به محمدرضا معرفی گردید و محمدرضا هم راجع به مسئولیت جدیدش دستوراتی داد و نصیری مشغول به کار شد. وی از من تشکر نمود و گفت: «تا عمردارم این محبت شما را فراموش نمیکنم.»
نصیری نخستین بار بعد از رسیدن به فرماندهی گارد شاهنشاهی ازدواج میکند. وی با پروین خواجویی که مادری آلمانی داشت ازدواج کرد که البته این ازدواج چند سالی بیشتر طول نکشید و پس از مدتی بار دیگر با زلیخا دختر جوان و کمسن و سال سرهنگ خلوتی ازدواج میکند و از او صاحب دو پسر میشود. بهرغم اختلاف سنی و اخلاقی آن دو، این ازدواج تا پایان عمر نصیری دوام مییابد.
در آستانه قدرت و ثروت
با حضور نصیری در مدیریتهای مهم، در سال ۱۳۵۵ سمنان به خاطر نفوذ وی و طبق تصمیم دولت وقت از شهری دورافتاده به مرکز استان ارتقا پیدا کرد و پیشرفت نمود. خانواده، بستگان و دوستان او نیز از مواهب سیاسی و مادی قابل توجهی برخوردار شدند و بهسرعت موقعیتهای مطلوبی برای زندگی پیدا کردند.
در مرداد ۱۳۳۲ در فاصله ۲۲ تا ۲۸ مرداد، سیر حوادث پیشبینی نشده کودتای ۲۵ مرداد علیه مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت، آینده شغلی نصیری را تحتالشعاع قرار داد و باعث شد نوجوان فقیری که از سمنان روانه تهران شده و به دستگاه حکومت راه یافته بود در شکلگیری این رویداد تاریخی مهم سهیم شود. کرمیت روزولت نوه تئودور روزولت فردی بود که از طرف امریکا مأموریت یافت مجری و رهبری طرح کودتای موسوم به «آژاکس» یا به زبان فنی سیا، تی. پی. آژاکس باشد. نقشه آژاکس در مرحله اول: به راه انداختن جنگ روانی شدید و گسترده علیه مصدق و در مرحله دوم: صدور اعلامیه شاه مبنی بر برکناری مصدق و به دنبال آن منصوب کردن تیمسار فضلالله زاهدی به عنوان نخستوزیر جدید بود.
در زمره ابواب جمعی کودتا
در دورهای که از آن سخن میرود، نفوذ امریکا در میان دولتمردان گسترش یافته و بهتدریج طبقهای در ایران پدید آمده بود که مستقیماً با امریکا در تماس بوده و قبلاً مأمور انگلیس نبودند. با گذشت زمان اکثریت پستهای کلیدی به دست این گروه قبضه میشد و در این میان نعمتالله نصیری از آن دسته نظامیانی بود که ضمن دفاع از سیاستهای انگلستان با امریکا نیز ارتباط داشت. در این زمان فضای روانی علیه مصدق در ایران شدت میگرفت و سازمان سیا هزینههای زیادی برای اجرایی کردن اهدافش به عاملان خود پرداخت میکرد. روزولت هدایتکننده این جریان، بهترین فرد را برای صدور فرمان آغاز این طرح نعمتالله نصیری میدانست؛ چراکه نعمتالله نصیری افسر گارد شاهنشاهی به دلیل ثابتقدمی در سلطنتطلبی و وفاداری به شاه از همه جهت مهیای اجرای کودتا بود. او مأمور شد تا امضای حکم انفصال دکتر مصدق از نخستوزیری و انتصاب زاهدی را از شاه گرفته و به مصدق ابلاغ کند.
در آن زمان شاه و همسرش در رامسر اقامت داشتند، نصیری بعد از پذیرش این مأموریت روز چهارشنبه ۲۱ مرداد دو متن از پیش تعیین شده را نزد شاه میبرد تا هر دو را امضا کند. نصیری علاوه بر این اقدام وظایف دیگری هم در این کودتا برعهده داشت که عبارتند از: حفاظت از تیمسار زاهدی، دستگیری رئیس ستاد ارتش، اشغال نقاط مهم پایتخت و ابلاغ فرمان عزل مصدق.
فردوست ماجرا را اینگونه نقل میکند: «.. محمدرضا دو حکم (فرمان) را امضا میکند؛ یکی عزل مصدق از نخستوزیری و دیگری انتصاب زاهدی به نخستوزیری. این کودتا دقیقاً طرحریزی شده بود که مواد اصلی آن به شرح زیر بود:
الف) ارتشبد نصیری در آن موقع سرهنگ بود و فرمانده گارد شاهنشاه، فرمان نخستوزیری زاهدی را به او تحویل دهد...
ب) رأس ساعت معین (۱۰ شب) نصیری فرمان عزل مصدق را به او تحویل دهد و دو افسر گارد کمی زودتر از نصیری به طرف خانه مصدق حرکت کند و مراقب وضع نصیری باشند.
در طرح دو حالت پیشبینی شده بود:
۱ـ مصدق میپذیرد، که در این صورت کودتا منتفی است و زاهدی به مقر نخستوزیری میرود.
۲ـ مصدق نمیپذیرد که در این صورت طرح کودتا اجرا میشود.
پ) طرح کودتای ۲۵ مرداد چنین بود:
سه واحد هر یک به استعداد یک هنگ تقویتشده از قبل در سه پادگان آماده باشند و فرماندهان سه هنگ با دقت تعیین شده و آمادگی کامل خود را ابراز داشتهاند...»
به هر حال جریان اینگونه پیش میرود که در روز ۲۱ مرداد، نصیری بعد از گرفتن امضای شاه به دلیل بدی آب و هوا نتوانست پرواز کند و به وسیله اتومبیل فرمانها را به تهران فرستاد تا سریعتر به دست روزولت فرمانده طرح برسد. روزولت تاریخ آغاز عملیات را ۲۴ مرداد یعنی روز شنبه اول هفته در نظر میگیرد و فرماندهی عملیات را به زیرزمینی در سفارت منتقل میکند تا از آنجا کودتا را رهبری کند. نصیری توانسته بود دو فرمان مهم را از شاه بگیرد. بدین ترتیب خیال روزولت از او راحت بود. کودتاگران طوری پیشبینی کرده و ترتیب کار را داده بودند که اگر دکتر مصدق بخواهد ارتش را برای سرکوب کودتاگران بسیج کند کسی تلفن را پاسخ ندهد.
نیمهشب ۲۴ مرداد در راه خانه مصدق
نعمتالله نصیری طبق نقشه ساعت ۱۱ شب ۲۴ مرداد به طرف خانه تیمسار ریاحی رئیس ستاد ارتش حرکت میکند تا وی را دستگیر کرده و بعد روانه خانه مصدق شود، اما بعد از رسیدن به محل مورد نظر با حیرت متوجه عدم حضور وی در خانه میشود. با اینکه دیروقت بود، اما حتی یک مستخدم یا دربان هم در آنجا حضور نداشت. بدین ترتیب نصیری بیدرنگ به طرف خانه مصدق حرکت میکند و این در حالی بود که یک ستون نظامی دیگر نیز بدون اطلاع وی رهسپار منزل مصدق شده بود. دلیل آن چیزی نبود جز اینکه تیمسار ریاحی از نقشه کودتا مطلع شده و برای خنثی کردن آن به طرف خانه مصدق نیرو اعزام نموده بود و این امر مسئلهای بود که روزولت تا فرا رسیدن روز ۲۴ مرداد از آن میترسید. نعمتالله نصیری در ساعت ۲ بامداد ۲۵ مرداد، با یک زرهپوش و نشانهای نظامی، توسط یک جیپ و چند کامیون پر از سرباز با فرمان شاه به خانه مصدق میرسد. قرار بر این بود که سه واحد نظامی همراه سه فرمانده آماده باشند؛ یک واحد خانه مصدق را محاصره کند، واحد دیگر ایستگاه رادیو ر. ا. تصرف نماید و واحد سوم جهت احتیاط آماده باشد. نصیری همراه دو افسر که قرار بود مراقب وی باشند و در صورت پیش آمدن اتفاقی به سه فرمانده واحد کودتا اطلاع دهند، به در خانه مصدق میرسد. در خواست وی برای ملاقات با نخستوزیر از طرف مصدق رد میشود، بنابراین نصیری پاکت ممهور حاوی فرمان شاه را به سرهنگ ممتاز رئیس گارد محافظت از منزل مصدق میدهد تا تسلیم نخستوزیر کند که همان زمان مصدق به سرهنگ ممتاز دستور دستگیری نصیری را میدهد و نصیری و همراهانش دستگیر و روانه بازداشتگاه میشوند.
دستگیری نصیری، اسم رمز کودتا
نصیری ماجرای دستگیری خود را اینگونه بیان میکند: «به طرف خانه مصدق رفتم و ممتاز را صدا زدم او را جلوی در خواستم، آمد و دست داد و احوالپرسی کرد. گفتم: این فرمان را به دست مصدق برسانید. ممتاز به من گفت: تو اینجا صبر کن تا جوابت را بیاورم. وقتی ممتاز برگشت پاسخ او این بود که بلافاصله مرا دستگیر نمود و تحتالحفظ به زندان دژبان تحویل داد.» نصیری از ممتاز میپرسد: «رفاقت یعنی این...؟!» و ممتاز پاسخ میدهد اینجا رفاقت نیست، آقای دکتر مصدق دستور فرمودند: و گفتهاند که خودم هم به ریاحی تلفن بزنم که نصیری زندانی باشد تا دستور ثانوی را بدهم! زاهدی پس از دستگیری نصیری دستور اجرای طرح را میدهد، اما با عدم حرکت واحدها مواجه میشود. واحدهای مزبور وقتی متوجه رفتن شاه به نوشهر میشوند، جرئت انجام عملیات را نداشتند. بدین ترتیب خود و ستادش مخفی میشوند و تا ۲۸ مرداد در مخفیگاه خود باقی میمانند. سرتیپ ریاحی سه واحدکودتا را دستگیر و روانه زندان میکند. این در حالی بود که شاه در کلاردشت در انتظار بود و چشم به نتیجه مأموریت نصیری داشت. روزولت رهبر کودتا نیز قرار بود تا گزارش عملیات را از طریق تلفن نصیری مطلع شود و به همین دلیل از شکست کودتا بیخبر بود. سپیدهدم با پخش مارش نظامی از رادیو و در پی آن سخنان مصدق دایر بر پیروزیاش به کودتای شاه و عمال خارجی، روزولت از شکست طرح مطلع میشود. این خبر، شاه را بهشدت عصبانی و وحشتزده میکند و وی با یک هواپیمای دوموتوره پیچکرافت به بغداد میگریزد. وقتی هواپیمای شاه برای سوختگیری در فرودگاه بغداد مینشیند، با دستور مصدق به مظفر اعلم سفیر ایران در عراق نه تنها وی به استقبال محمدرضا نمیآید، بلکه هیچکدام از اعضای سفارت هم اجازه نمییابند تا با شاه دیدار کنند. وی (شاه) پس از آن به رم پایتخت ایتالیا میرود و وضعیت چنان میشود که حتی امیدی به بازگشت خود نداشته است. در میتینگهایی که ۲۵ تا ۲۸ مرداد برگزار شد، ناطقین ضمن حمله به شاه خواستار امحای رژیم سلطنتی شدند و شایع شد قرار است با مراجعه به آرای عمومی رژیم جدید حکومتی تعیین شود.
غروب آن روز روزولت به سیا اعلام میکند که وی میخواهد در تهران بماند و با نقشه دیگر ضربهای مجدد به مصدق وارد آورد. او میخواست تا دولت ایران را سرنگون نکرده، ایران را ترک نکند. وی تصمیم گرفت بخت خود را دوباره بیازماید؛ چراکه پیشزمینه این حرکت آماده بود. آنها ایران را به آستانه هرجومرج کشانده بودند و اعتراضهای روزنامهها و آشوبها که توسط سیا سازماندهی شده بود خیابانهای تهران را به صحنه نبرد مبدل کرده بود. دونالد ویلبر در خصوص مطالب درج شده در اطلاعیهها و مطبوعات میگوید: «[این مطالب]از درون ماشینهای چاپ سازمان [سیا]بیرون میآمد و در فضای تهران پراکنده میشد.»
بختآزمایی مجدد کودتا و نصیری
شرایط آماده بود تا روزولت دوباره بخت خود را بیازماید. بنابراین از بامداد ۲۸ مرداد اوضاع سیاسی و اجتماعی تغییر کرد و عدهای در پناه نظامیان به نفع شاه دست به تظاهرات زدند و کمکم بر دامنه آن افزوده شد. کودتاکنندگان در عصر ۲۸ مرداد زندان را اشغال کردند. در این ایام نصیری و همدستانش که تا آن روز در انتظار اعدام بودند، آزاد شدند. او همچنین تعدادی از افراد گارد شاهنشاهی را که در زندان پاسگاه نظامی شرق تهران در اسارت بودند آزاد کرد و به اتفاق ابواب جمعی خود در حمله به خانه دکتر مصدق در کاخ (فلسطین کنونی) که منجر به فرار کردن مصدق شد، شرکت نمود.
نصیری که تا چند روز پیش در بازداشتگاه به خاطر دستگیریاش به شاه فحش میداد و میگفت: «محمدرضا خودش فرار کرد و ما را در چنین مخمصهای انداخت!» اکنون سعی داشت خود را در صف اول کودتاچیان قرار داده و جزو دوستان محمدرضا باشد. نصیری بعد از موفقیت و پیروزی کودتا، در دیدار خود با محمدرضا مورد عنایت شاه قرار میگیرد و شاه در این دیدار میگوید: «من فقط یک ترفیع در نظر گرفتهام، اکنون شما را به تیمسار سرتیپ نصیری ارتقای مقام میدهم.»
بدین ترتیب نصیری پس از کودتای ۲۸ مرداد نظیر اغلب افسران و نظامیان حامی شاه بهسرعت پلههای ترقی را در مدیریتهای نظامی، انتظامی و امنیتی پشتسر گذاشت و بهسرعت پیشرفت کرد و نهایتاً در جایگاه بالاترین مقام امنیتی رژیم شاه قرار گرفت که سخن گفتن در باره آن، زمانی دیگر میطلبد.