سرویس سیاسی جوان آنلاین: به رغم آنکه جریان تجدیدنظرطلب با مرحوم هاشمیرفسنجانی و تکنوکراتهای هواخواه هاشمی در برخی از بزنگاههای سیاسی نظیر انتخابات سال ۸۸ و انتخابات ۹۲ به دلیل وجود اشتراک منافع شخصی- حزبی به همگرایی روی آوردند، اما ژرف تناقضهای این دو با یکدیگر منجر به آن شده که تخطئه شخصیت هاشمی رویه ثابت دیروز و امروز جریان مدعی اصلاحطلبی باشد. اتفاقات و رویدادهای بعد از سال ۸۴ به این سو، اعم از شکست نامزدهای اختصاصی جریان تجدیدنظرطلب در انتخابات سال ۸۴ (محمد معین، مهدی کروبی و محسن مهرعلیزاده) و راهیابی هاشمیرفسنجانی به دور دوم انتخابات و رویارویی با محمود احمدینژاد، آرام آرام مدعیان اصلاحطلبی را به هاشمی مغضوب آنها نزدیک کرد.
علت عبور مدرن از تفکرات هاشمی چیست؟
مواضع افشاگرایانه موسویخوئینیها عضو مجمع روحانیون مبارز درباره هاشمیرفسنجانی در حالی صورت میگیرد که هاشمیرفسنجانی به عنوان یک چهره با قدرت چانهزنی بالا در سطوح عالی نظام که بتواند برخی از تریبون مدعیان را با حاکمیت درمیان بگذارد و امتیازات لازم را برای آنها به ارمغان بیاورد فوت شده است، دیگر آنکه با اثبات ناکارآمدی دولت اعتدال و ناامیدی از سه سال آتی عمر آن (به عنوان یکی از پروژههای مشترک هاشمی- اصلاحات)، احساس نیاز برخی از رهبران فکری جریان مدعی اصلاحطلبی به عبور از تفکرات هاشمی و دولت تحت زعامت وی و احساس این ضرورت که از زیر بار هزینههای ناشی از ناکارآمدی دولت شانه خالی کنند نیز یکی دیگر از دلایل مواضع ضدهاشمی میتواند باشد. لازمه معرفی نامزد اختصاصی در انتخاباتهای مجلس یازدهم و ریاست جمهوری دوازدهم آن است که تجدیدنظرطلبان هاشمیرفسنجانی را به عنوان پدر معنوی اعتدال تخریب کنند. روند هاشمیستیزانه کنونی احتمالاً در طول ماههای آتی، به ویژه در ماههای منتهی به انتخابات ۱۴۰۰ صورتبندی جدید به خود خواهد گرفت چراکه برخی از پدرخواندههای این طیف معتقدند ایجاد دوگانه اصلاحات- هاشمی نیز میتواند برای آنها تولید رأی کرده و افزایش مقبولیت اجتماعی را برای آنها به همراه بیاورد.
اینکه شخصیتها و رسانههای وابسته به مدعیان اصلاحطلبی در طول ماههای اخیر تخریبها علیه حسن روحانی (به زعم اصلاحطلبان به عنوان هاشمی ثانی) را افزایش دادهاند بیارتباط با چنین نگرشی نیست، اگر چه هدف اصلی از حملات اخیر علیه دولت و شخص رئیسجمهور کشور، فرار از پاسخگویی به دلیل ناتوانی و ناکارآمدی دولت است. حال آنکه دولت روحانی، دولتی برآمده از اصلاحات است.
ترس از بازگشت به وضعیت ماقبل سال ۸۹
جریان تجدیدنظرطلب معتقد بود تلاشهای همگون و گسترده آنها برای فروپاشی نظام در سال ۸۸ به میزانی که منجر به حذف و تعدیل آنها از ساختارهای رسمی حاکمیت شده به تحدید قدرت هاشمیرفسنجانی منجر نشده است بلکه مرحوم هاشمیرفسنجانی با داشتن برخی از مولفههای مهم نظیر «جایگاه حقوقی در عالیترین سطوح مدیریتی نظام» میتواند زمینه بازگشت آنها به عرصه حاکمیت و مشارکت آنها در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و حتی شورای شهر و خبرگان رهبری را نیز فراهم کند، بر همین اساس پس از اجرایی شدن فتنه ۸۸ به عنوان راهبردیترین و اساسیترین اقدام مشترک میان این دو که به بازگشت نرم مدعیان اصلاحطلبی به حاکمیت سیاسی منجر شد، تصور این است که باقی ماندن بر پیمان سیاسی مقطعی، با توجه به افزایش هزینههای سیاسی- اجتماعی از دولت متبوع هاشمیرفسنجانی و بعد از تحقق هدف راهبردی (بازگشت بدون هزینه به حاکمیت) حاوی هزینههای فراوانی برای آنهاست و میتواند نهایتاً به بازگشت وضعیت اصلاحات به قبل از سال ۸۹ منجر شود. به بیان بهتر مرحوم هاشمیرفسنجانی بزرگترین خدمت سیاسی را به جریان تجدیدنظرطلب از سال ۸۹ به این سو کرد و امروز بعد از گذشت نزدیک به هشت سال از آن مقطع، گفتن از گفتمان هاشمیرفسنجانی و جریان تکنوکرات نه تنها آورده سیاسی- اجتماعی برای آنها ندارد بلکه حاوی هزینههای ممتد سیاسی، اجتماعی و انتخاباتی برای آنها خواهد بود.
بغض سابق
همانطور که اشاره شد پیوند اصلاحات با هاشمیرفسنجانی سیاسی- انتخاباتی بود و ناشی از اندیشههای منسجم فکری و جریانی نبوده است، کمااینکه هاشمیرفسنجانی هم در دهه ۷۰ و هم در دهه ۹۰ توسط جماعت تجدیدنظرطلب به صورت گسترده تخریب شده است و این روند احتمالا در انتخابات سال ۱۴۰۰ استمرار خواهد داشت. له و علیه هاشمی بودن توسط اصلاحطلبان نمایانگر صحت این قاعده نانوشته در عالم سیاست است که مسئلهای به نام دوست و دشمن پایدار وجود ندارد و دوستان دیروز دفعتاً به دشمنانی نامتجانس تبدیل شدهاند که تخاصم، تأمینکننده منافع آنها و پیکار دربردارنده مصالحشان است.
تجدیدنظرطلبان و هاشمی به عنوان مخالفان دهه ۷۰ که به هر بهانهای، دیگری را طرد و تکفیر میکردند، در دهه ۸۰ به حامی انتخاباتی- سیاسی تبدیل شدند و در دهه ۹۰ بار دیگر مدعیان اصلاحطلبی هاشمی را منفور و مطرود میدانند! هاشمی امروز همان عالیجناب سرخپوش دیروز است و یکی از رهبران قابل احترام جریان تجدیدنظرطلب به شمار نمیآید.
مواضع امروز موسویخوئینیها یادآور حملات تند عباس عبدس، سعید حجاریان و عبدالکریم سروش و سایر عناصر اصلاحطلب به هاشمیرفسنجانی است، روزی که سعید حجاریان درباره آن در «کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان» میگوید: «آن زمان آقای هاشمی ذهنیت ما را چندان نمیپسندید، او به دنبال توسعه اقتصادی بود، بنابراین مجالی برای توسعه سیاسی نبود... پروژه ما [توسعه سیاسی]پروژهای بزرگ بود که آقای هاشمی نمیخواست و رها کرد، یعنی نخواست استفاده کند» یا در جای دیگری عنوان میشود: «در دوره هاشمی نگاه به مطبوعات، نگاه کاملاً انقباضی بود، نه انبساطی و مسئولان فرهنگ به توسعه فرهنگ و مشارکت عمومی اعتقاد نداشتند و قدم جدی در این راستا برداشته نمیشد و با همان چند روزنامه منتقد تحتفشار هم برخورد میشد.» در جای دیگری علیه هاشمی نوشته میشود: «هاشمیرفسنجانی نماد تحقیر روشنفکران، مطبوعات و دانشجویان بود. او آنها را نادیده میگرفت و اهمیتی به نظر آنها نمیداد.»
روزنامه پیام آزادی نیز در مطلبی که سال ۷۸ منتشر میکند، مینویسد: «او [هاشمیرفسنجانی]باید بپذیرد که یا هیچگاه بر همه امور مشرف نبوده و زیردستانش با استفاده از همین عدم اشراف کامل سیاستهای نادرست خود را پیش بردهاند یا اینکه به اعمال زیردستان خود واقف بوده و از آن دفاع میکرده است... حتی اعتقاد ندارد که دوم خرداد معلول سیاستهای بسته فرهنگی، سیاسی و حاکمیت شعارهای افراطی در زمان صدارت او بود...»