کد خبر: 954822
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۵:۰۰
هر سطل زباله حامی یک کودک کار!
امشب شام مهمان کدام سطلی؟ سطل زباله رستوران‌های لاکچری شمال شهر یا سطل نه چندان پر رونق مناطق پایین‌تر؟ خستگی‌ات را می‌خرم به هزاران اسکناس بی‌ارزش که زندگی‌ات به یکی از آن‌ها وابسته است.
ملیکا گل‌محمدی
سرويس جامعه جوان آنلاين: امشب شام مهمان کدام سطلی؟ سطل زباله رستوران‌های لاکچری شمال شهر یا سطل نه چندان پر رونق مناطق پایین‌تر؟ خستگی‌ات را می‌خرم به هزاران اسکناس بی‌ارزش که زندگی‌ات به یکی از آن‌ها وابسته است. جنس خستگی تو با من فرق دارد. خستگی تو تمام نشدنی است، اما هر شب یک تخت و بالشت گرم منتظر من هستند.

۱) من یک کودک کار خوشحال هستم، چون حق تحصیل رایگان دارم و به همین دلیل یک پله از هم سن و سال‌هایم که پدر و مادرشان کار خوب یا حال خوبی دارند، جلوترم. گفتم حال خوب، آخر اکثر مواقع حال پدر من خوش نیست. به گفته خودش یا درد دارد یا فکر می‌کند که درد دارد. من نمی‌دانم این چه بیماری‌ای است که اسم ندارد. فقط درد دارد و دوای دردش هم در دست آن آقایی است که بعضی وقت‌ها در پارک محله‌مان قایمکی سرک می‌کشد و به پدرم پنهانی یک چیزی می‌دهد که دردش را می‌خواباند.
۲) من یک کودک کار سحرخیز هستم. هر روز صبح باید رأس ساعت ۷ در ایستگاه مترو صادقیه باشم، نه برای اینکه برای رفتن به مدرسه از قطار جا نمانم، بلکه برای از دست ندادن خیلِ مسافرانی که راهی کارشان می‌شوند و از بساط من یک چیز‌هایی می‌خرند. بعد از ظهر‌ها هم با چند تا از دوستانم در بزرگراه همت گل می‌فروشیم. ساعت ۴ تا ۷ بعد از ظهر بهترین زمان گل‌فروشی است. اداره‌ها و ساعت‌های کاریشان همیشه به ما لطف داشتند، چون آن زمان اوج ترافیک روزانه است و راحت می‌توانیم وسط بزرگراه بین ماشین‌ها تردد کنیم، البته چند باری حواسمان نبود و چرخ ماشین‌ها از روی پایمان رد شد.
۳) بعضی از کودکان سرزمین من کودکی‌شان تغییر کرده است، شاید هم در این عصر تعریف کودکی تغییر کرده و ما خبر نداریم (!) صبح شان در ایستگاه‌های مترو با دستفروشی شروع می‌شود، البته بعضی از آن‌هایی که مدرسه می‌روند ظهر را بالای پل هوایی و کنار پیاده‌رو‌ها بساط می‌کنند تا بتوانند همزمان تکالیف مدرسه‌شان را انجام دهند، بقیه‌شان هم سر چهار راه‌های شهر شیشه‌های خودرویمان را پاک می‌کنند بلکه شاید آن‌ها را بهتر ببینیم. بعضی‌شان هم اگر مزد شست‌وشویشان را ندهیم یا کم بدهیم ناسزایی نثارمان می‌کنند تا علاوه بر بهتر دیدن بهتر هم بشنویم، البته اگر به ناسزا بسنده کنند و خطی یادگاری روی ماشینمانمان به جا نگذارند. شاید بپرسید چرا رفتار و سخن یک کودک باید اینگونه باشد؟ چون آن ذهن‌های آسیب دیده فکر می‌کنند حقشان در دست ماست، چون در این سن متحمل فشاری شده‌اند که نباید می‌شدند و در نتیجه عکس‌العملی نشان می‌دهند که نباید بدهند. باید امیدوار باشیم این ضربه‌های روحی به همین جا ختم بشوند و تبدیل به ضربه جسمی نشوند.
۴) در مترو کرج بودم که صحبت‌های مرد دستفروشی با پسرکی دستفروش توجهم را جلب کرد، مرد دستفروش می‌گفت: «کاسبی چطوره؟ خوب پیش میره؟ حواست رو خیلی جمع کن شبا دیر نرو خونه با غریبه‌ها حرف نزن، اون پسره رو که تو خط بغلی کابل شارژ می‌فروخت یادته؟ پسرِ بیچاره مُرد! یه شب بعد از کار می‌رفته خونه چند نفر خفتش کردن که کابل شارژاشو بگیرن نتونستن کشتنش، خلاصه حواست به خودت باشه.» زندگی آن‌ها همین قدر ارزان است، هم قیمت با چند کابل شارژ! بچه‌های زیادی هستند که در این مسیر مورد سوءاستفاده‌های جسمی و جنسی قرار گرفته یا ابزاری برای کار دیگران می‌شوند. از کار اجباری کودکان در کارگاه‌ها گرفته تا خردسال‌هایی که توسط افراد سودجو برای جلب ترحمِ مردم نقص عضو شده‌اند، نوزادان، خردسالان و کودکان مریض و نقص عضوی که هر روز در آغوش یک مادر جدید برای کسب درآمد و ترحم مردم اجاره داده می‌شوند. البته قانون این افراد را مجازات می‌کند، به شرط آنکه به دام بیفتند، ولی کودکانی که از سر ناچاری، به دلیل وضعیت بد معیشتی خانواده یا از دست دادن سرپرستشان یا بیماری والدین با اراده خود مجبور به کار می‌شوند چه؟ برای حمایت از آن‌ها چه قانونی داریم؟
۵) در این میان باید از مسئولان دلسوز ممنون باشیم که اجازه داده‌اند کودکان کار به شغل آبرومندانه‌شان از جمله تفکیک زباله‌های خیابان‌ها ادامه دهند و مانع کسب و کارشان نشده‌اند. کودکان و نوجوانان هم در این اوضاع نابسامان کار و اشتغال شاکرند که یک حامی دارند که مانع کسب و کارشان نمی‌شود! البته در مجموع وضع کودکان کار از دستفروش‌ها بهتر است، ارج و قربی نزد مسئولان دارند و زیاد بهشان گیر داده نمی‌شود. بالاخره کودک کار هزینه لباس، خوراک، پوشاک، مسکن و درمان می‌خواهد، پس باید اجازه دهیم پولش را خودش دربیاورد تا بتواند مخارجش را تأمین کند. گفتم هزینه درمان، بله، کودک کار هزینه درمان دارد البته اگر واقف به بیماری‌اش باشد. چندی پیش در یکی از خیابان‌های اصلی تهران قدم می‌زدم که تعدادی از کودکان دستفروش پابرهنه دنبال هم می‌دویدند و بازی می‌کردند، یکی از آن‌ها عقب ماند، یک لحظه ایستاد، چند سرفه کرد بعد وسط پیاده‌راه خونابه غلیظی تف کرد، سپس به همان مسیر ادامه داد و شروع به دویدن و خندیدن کرد. او حتی نمی‌دانست چه بر سرش آمده...
۶) و اما قانون حمایت از کودکان کار که حتی عنوانش هم پر از تناقض و ابهام است! کودکی و کار دو مقوله وصل شدنی نیستند. کودک باید تحصیل کند، بازی کند، ورزش کند، شب یک مأمن امن داشته باشد، باید تحت مراقبت قرار گیرد نه اینکه حمایت شود برای کار کردن که از خود و اعضای خانواده‌اش مراقبت کند. این روز‌ها هر سطل زباله‌ای حامی یک کودک کار شده است، باید صدقه‌هایمان را در سطل‌های زباله بریزیم تا کودکان کار شب‌ها با کیسه‌های پُر به خانه بازگردند.
۷) این کودکان بخشی از سرمایه‌های آینده کشورمان هستند، کشوری که به نیروی جوان نیاز دارد، ولی برخی از کودکان کار ما بالاجبار و با توجه به شرایط جامعه استعدادشان را تنها در جلب ترحم، دروغ گفتن و گول زدن مردم برای پول درآوردن صرف می‌کنند و مابقی این کودکان نیز که دچار این فضای مسموم نشده‌اند به دلیل کار طاقت‌فرسا فرصت پرورش و رشد مهارت‌هایشان در زمینه‌های مختلف را نداشته‌اند.
۸) هر روز خانواده‌هایی را می‌بینیم که از تولد فرزندشان خوشحال می‌شوند و دیگرانی که خانواده‌ها را به این کار پسندیده تشویق و ترغیب می‌کنند. اما اگر فرزندآوری زیباست پس بعد از تولد هم باید درحفظ این زیبایی و بدل شدنش به یک فرد شایسته در جامعه کوشا باشیم، چراکه بخش عمده شخصیت هر انسانی از کودکی‌اش شکل می‌گیرد و در کودکی نیاز به اندوخته فراوان دارد. اگر سرنوشت این کودکان در سنین کم به مخاطره بیفتد سرنوشت جامعه‌شان را در سنین بالا به خطر می‌اندازند. آنان امروز به حمایت و پشتیبانی نیاز دارند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار