کد خبر: 958268
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۲۷
یادداشتی بر رمان «آواز‌های روسی»
احمد مدقق از پس برشی از تاریخ افغانستان که به گونه ویژه بر دوره روی کار آمدن حزب تندرو چپ خلق و آغاز جریان ایدئولوژیک دیگر (جهاد) متمرکز است، خوب برآمده است؛ دورانی که مفهوم سیاست خارجی و توجیه حضور سلطه‌جویانه کشور‌های دیگر در افغانستان اندک اندک شکل مدرن‌تری می‌گرفتند و مبارزه با چنین توجیهی شکل سنتی‌تر؛ دوره‌ای که دانش‌آموخته‌ها و تحصیلکرده‌ها اغلب به این فکر بودند که «آینده مال جماهیر شوروی» است و دینداران و معتقد‌ها به فکر جهاد و فتح بودند.
زبیر رضوان
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: هر چند پایان کار داستانی احمد محمود یا آخرین جلد رمان کلیدر در ایران و پایان کار نویسند‌گانی مانند ببرک ارغند در افغانستان را پایان سلطه و گرایش به ادبیات متعهد می‌دانند، اما در «آواز‌های روسی» خویشاوندی کوچکی با همسایه‌ها نوشته احمد محمود، جای خالی سلوچ نوشته محمود دولت‌آبادی یا «کوچه ما»‌ی اکرم عثمان می‌توان دریافت. این نیمه‌خویشاوندی از آن جایی برجسته می‌شود که رمان به توصیف درگیری‌های سیاسی، حزبی، طبقاتی و ایدئولوژیک می‌پردازد؛ نشانه‌هایی که وجوه اصلی ادبیات متعهد یا ملتزم شمرده می‌شوند و در این رمان متکی بر رئالیسم اجتماعی، انتقادی و رئالیسم تاریخی‌اند. یعقوبِ داستان «آواز‌های روسی» خویشاوند خالدِ داستان همسایه‌هاست که هردو به نبرد و مبارزه با ضدقهرمان‌ها می‌پردازند. تفاوت عمده، اما اینجاست یعقوب در مصاف جریانی می‌ایستد که خود بخشی از آن بود. در نهایت، اما به انتقاد و انتقام از آن تا پایان متعهد می‌ماند. با وجود تمام اینها، نمی‌توان اثری از مطلق‌نگری داستان‌نویس را در جهان دوقطبی (چپ و راست) داستان پیدا کرد. از ایدئولوژی اگر خبری است، تنها در حد روایت است و از چشم جهان‌بین دانای کل. پناه بردن یعقوب به چپی‌ها برای فرار از بنیاد‌های پدرسالارانه و سنتی است، بعد پناه بردن به دامان جهاد پایان بخشیدن به ایدئولوژی افراطی چپ است؛ گریز از گریز یا فرار از فرار است.
تا آنجا که آگاهم این نخستین رمان منتشر شده احمد مدقق است برای همین از منظر یک خواننده، بر آنم که بر دو تا اشتباه در چاپ این رمان زیاد خرده‌گیر نباشم؛ دو اشتباه که در امتداد رمان به گونه موازی باهم جریان دارند و بیشتر ضرورت به اصلاح تکنیکی و ویرایش دارند. اول اشتباه در حروف‌چینی ا‌ست که در سراسر متن به تکرار محسوس است و سبب انسداد اندکی در خوانش می‌شود. اشتباه دوم نیز کمتر به نویسنده و بیشتر به ویراستار ربط دارد. فراوان تلاش کردم که فراموش‌کاری فصل پانزدهم رمان را در تکنیکی دریابم، اما به نظرم اصلاً تکنیکی در کار نبود و خبر از کم‌دقتی نویسنده و مهم‌تر از آن نگاه گذرای ویراستار داشت. یعقوب، شخصیت اصلی رمان در فصل پانزدهم با جنازه زنی روبه‌رو می‌شود که توسط سرباز‌های خلقی در رستوران حلق‌آویز شده است. بخشی از وصف این رویارویی چنین است: «.. به دیدن جنازه عادت نداشت، زمانی که در ورث بود تنها جنازه‌ای که از نزدیک دیده بود، جنازه شتر‌های افغان‌های کوچی بود که تفنگچی‌های پدرش کشته بودند.
جنازه‌ها چند روزی در بین دره‌ها مانده بود تا اینکه گندیده بود و بویش تا قلعه آمده بود. فقط شنیده بود فلانی مرد، فلانی را امروز خاک کردند و فلانی را گور و کفن کردند...» این روایت در حالی است که برش‌هایی از فصل‌های هشتم و دهم این‌گونه به ترتیب برجسته می‌شوند. فصل هشتم هنگام مرگ کراچی‌وان با گلوله یاران یعقوب هنگام کودتا چنین نوشته شده: «نشست کنار کراچی و سرش را به آن تکیه داد.
کراچی بوی سبزی تازه و خاک می‌داد. دستفروش چند دقیقه‌ای می‌شد که خلاص شده بود.»
همین‌طور در فصل دهم پس از روی کار آمدن حزب و پس از بازجویی یعقوب از چند نفر زندانی چنین آمده است: «از اتاق بیرون رفت و در را پشت سرش باز گذاشت. به سرباز عینکی‌گفت: دونفر دو‌نفر از زیر زمین بیرون بکشید و ببرید داخل ملی بس، این جنازه را هم پارچه پیچ کنید و تحویل بدهید.» یعقوب در دو فصل گذشته هم جنازه دیده و هم با جنازه سروکار داشته، اما در فصل پانزدهم به کلی فراموش شده که او پیش از آن لحظه، جنازه انسانی را دیده است. گفتنش لازم است که ارزش محتوایی، یکدستی و انسجام مضمون و اتفاق نادر فضاسازی موشکافانه تاریخی که با تأکید روی دوران پس از داوود خان و سپس فرسایش اندک اندک اقتدار چپ در افغانستان صورت گرفته، به هیچ عنوان زیر سایه اشتباهات ویراستاری آن گم نمی‌شود. این فضاسازی در رمان‌های پیش‌تر مانند «کوچه ما» نیز صورت گرفته است، اما در رمان جوان افغانستان دست‌کم من با این تم نخستین بار است مواجه می‌شوم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار