طلاق در عصر ما یک مشکل بزرگ جهانی است. همه مینالند و شکایت دارند.
آنان که طلاق در قوانینشان به طور کلی ممنوع است، از نبودن طلاق و بسته بودن راه خلاص از ازدواجهای ناموفق و نامناسب که قهراً پیش میآید، مینالند. آنان که برعکس، راه طلاق را به روی زن و مرد متساویاً باز کردهاند، فریادشان از زیادی طلاقها و نااستواری بنیان خانوادهها با همه عوارض و آثار نامطلوبی که دارد به آسمان رسیده است و آنان که حق طلاق را تنها به مرد دادهاند از دو ناحیه شکایت دارند:
۱- از ناحیه طلاقهای ناجوانمردانه بعضی از مردان که پس از سالها پیوند زناشویی ناگهان هوس زن جدید در دلشان پیدا میشود و زن پیشین را که عمر، جوانی، نیرو و سلامت خود را در خانه آنها صرف کرده و هرگز باور نمیکرده که روزی آشیانه گرمش را از او بگیرند، با رفتن به محضر طلاق او را دست خالی از آشیانه خود میرانند.
۲- از ناحیه امتناعهای ناجوانمردانه بعضی مردان از طلاق زنی که امید سازش و زندگی مشترک میان آنها وجود ندارد.
بسیار اتفاق میافتد که اختلافات زناشویی به علل خاصی به جایی میکشد که امید رفع آنها از میان میرود، تمام اقدامات برای اصلاح بینتیجه میماند، تنفر شدید میان زن و شوهر حکمفرما میشود و آن دو عملاً یکدیگر را ترک میکنند و جدا از هم به سر میبرند. در چنین وضعی هر عاقلی میفهمد راه منحصربهفرد این است که این پیوند که عملاً بریده شده، قانوناً نیز بریده شود و هر کدام از اینها همسر دیگری برای خود اختیار کند، اما بعضی از مردان برای اینکه طرف را زجر بدهند و او را در همه عمر از برخورداری از زندگی زناشویی محروم کنند، از طلاق خودداری میکنند و زن بدبخت را در حال بلاتکلیفی و به تعبیر قرآن «کالمعلقه» نگه میدارند.
چون این گونه افراد که قطعاً از اسلام و مسلمانی جز نامی ندارند، به نام اسلام و به اتکای قوانین اسلامی این کارها را میکنند، این شبهه برای بعضی که با عمق و روح تعلیمات اسلامی آشنا نیستند، پیدا میشود که آیا اسلام خواسته است کار طلاق به همین نحو باشد؟!
اینها با لحن اعتراضی میگویند: آیا واقعاً اسلام به مردان اجازه داده که گاهی به وسیله طلاق دادن و گاهی به وسیله طلاق ندادن، هر نوع زجری که دلشان میخواهد به زن بدهند و خیالشان هم راحت باشد که از حق مشروع و قانونی خود استفاده میکنند؟
میگویند: مگر این کار ظلم نیست؟ اگر این کار ظلم نیست، پس ظلم چیست؟
مگر شما نمیگویید اسلام با ظلم به هر شکل و به هر صورت مخالف است و قوانین اسلامی بر اساس عدل و حق تنظیم شده است؟ اگر این کار ظلم است و قوانین اسلامی نیز بر اساس حق و عدالت تنظیم شده است، پس بگویید ببینیم اسلام برای جلوگیری از این گونه ظلمها چه تدبیری اندیشیده است؟
در ظلمبودن این گونه کارها بحثی نیست و بعداً خواهیم گفت اسلام برای این جریانها تدابیری اندیشیده و به حال خود نگذاشته است، اما یک مطلب دیگر هست که نمیتوان از آن غافل بود و آن این است که راه جلوگیری از این ظلم و ستمها چیست؟ آیا آن چیزی که سبب شده این گونه ظلمها صورت بگیرد، تنها قانون طلاق است و تنها با تغییر دادن قانون میتوان جلوی آن را گرفت؟ یا ریشه این ظلمها را در جای دیگر باید جستوجو کرد و تغییر قانون نیز نمیتواند جلوی آنها را بگیرد؟
فرقی که میان نظر اسلام و برخی نظریات دیگر در حل مشکلات اجتماعی هست، این است که بعضی تصور میکنند همه مشکلات را با وضع و تغییر قانون میتوانیم حلکنیم.
اسلام با طلاق، سخت مخالف است. اسلام میخواهد تا حدود امکان طلاق صورت نگیرد. اسلام طلاق را به عنوان یک چارهجویی در مواردی که چاره منحصر به جدایی است، تجویز کرده است. اسلام مردانی را که مرتب زن میگیرند و طلاق میدهند و به اصطلاح «مِطلاق» میباشند، دشمن خدا میداند.
در کافی مینویسد:
رسول خدا (ص) به مردی رسید و از او پرسید: با زنت چه کردی؟
گفت: او را طلاق دادم.
فرمود: آیا کار بدی از او دیدی؟
گفت: نه، کار بدی هم از او ندیدم.
قضیه گذشت و آن مرد بار دیگر ازدواج کرد. پیغمبر (ص) از او پرسید: زن دیگر گرفتی؟
گفت: بلی.
پس از چندی که باز به او رسید، پرسید: با این زن چه کردی؟
گفت: طلاقش دادم.
فرمود: کار بدی از او دیدی؟
گفت: نه، کار بدی هم از او ندیدم.
این قضیه نیز گذشت و آن مرد نوبت سوم ازدواج کرد. پیغمبر اکرم (ص) از او پرسید:
باز زن گرفتی؟
گفت: بلی یا رسولالله. مدتی گذشت و پیغمبر اکرم (ص) به او رسید و پرسید: با این زن چه کردی؟
- این را هم طلاق دادم.
- بدی از او دیدی؟
- نه، بدی از او ندیدم. رسول اکرم (ص) فرمود: خداوند دشمن میدارد و لعنت میکند مردی را که دلش میخواهد مرتب زن عوض کند و زنی را که دلش میخواهد مرتب شوهر عوض کند.
به پیغمبر اکرم (ص) خبر دادند که ابوایوب انصاری تصمیم گرفته زن خود ام ایوب را طلاق دهد. پیغمبر (ص) که ام ایوب را میشناخت و میدانست طلاق ابوایوب بر اساس یک دلیل صحیحی نیست، فرمود: «انَّ طَلاقَ امِّ ایوبَ لَحوبٌ» یعنی طلاق ام ایوب گناه بزرگ است.
ایضاً پیغمبر اکرم فرمود: جبرئیل آنقدر به من درباره زن سفارش و توصیه کرد که گمان کردم طلاق زن جز در وقتی که مرتکب فحشای قطعی شده باشد، سزاوار نیست.
امام صادق (ص) از پیغمبر اکرم (ص) نقل کرده که فرمود: «چیزی نزد خدا محبوبتر از خانهای که در آن پیوند ازدواجی صورت گیرد، وجود ندارد و چیزی نزد خدا مبغوضتر از خانهای که در آن خانه پیوندی با طلاق بگسلد وجود ندارد.» امام صادق (ع) آنگاه فرمود: اینکه در قرآن نام طلاق مکرر آمده و جزئیات کار طلاق مورد عنایت و توجه قرآن واقع شده، از آن است که خداوند جدایی را دشمن میدارد.
طبرسی در مکارمالاخلاق از رسول خدا (ص) نقل کرده است که فرمود: «ازدواج کنید ولی طلاق ندهید، زیرا عرش الهی از طلاق به لرزه درمیآید.»
امام صادق (ص) فرمود: «هیچ چیز حلالی مانند طلاق مبغوض و منفور پیشگاه الهی نیست. خداوند مردمان بسیارطلاق دهنده را دشمن میدارد.»
اختصاص به روایات شیعه ندارد، اهل تسنن نیز نظیر اینها را روایت کردهاند. در سنن ابوداود از پیغمبر اکرم (ص) نقل میکند: «ما احَلَّ اللهُ شَیئاً ابْغَضَ الَیهِ مِنَ الطَّلاق» یعنی خداوند چیزی را حلال نکرده که در عین حال آن را دشمن داشته باشد، مانند طلاق.
مولوی در داستان معروف موسی و شبان اشاره به همین حدیث نبوی میکند، آنجا که میگوید:
تا توانی پا منه اندر فراق
ابْغَضُ الْاشْیاء عِنْدی الطَّلاق
آنچه در سیرت پیشوایان دین مشاهده میشود این است که تا حدود امکان از طلاق پرهیز داشتهاند و بنابراین طلاق از طرف آنها بسیار به ندرت صورت گرفته و هر وقت صورت گرفته دلیل معقول و منطقی داشته است. مثلاً امام باقر (ع) زنی اختیار میکند و آن زن خیلی مورد علاقه ایشان واقع میشود. در جریانی امام متوجه میشود که این زن «ناصبیه» است، یعنی با علیبنابیطالب (ع) دشمنی میورزد و بغض آن حضرت را در دل میپروراند. امام او را طلاق داد. از امام پرسیدند: تو که او را دوست داشتی چرا طلاقش دادی؟ فرمود: نخواستم قطعه آتشی از آتشهای جهنم در کنارم باشد.
برگرفته از کتاب نظام حقوق زن در اسلام
استاد شهید مرتضی مطهری