پنج سال پيش در چنين روزهايي آفتاب پرفروغ حيات يكي از فقيهان و عارفان نامدار دوران ما غروب كرد و خيل عظيم ارادتمندان آن فرزانه راحل را به سوگ نشاند. در تكريم و بازشناسي ياد و خاطره مرحوم آيتالله العظمي حاج شيخمحمدتقي بهجت (قده سره) با يكي از شاگردان مكتبش حضرت آيتالله تحريري گفتوشنودي انجام دادهايم كه نتيجه آن پيشروي شماست.
وقتي روش سلسله اساتيد آيتالله بهجت مثل مرحوم آيتالله قاضي را بررسي ميكنيم، ميبينيم بهطور مشخص عدهاي را تحت تربيت ميگرفتند و اين مطلب بهعنوان روشي جاافتاده مرسوم بود ولي در زندگي مرحوم آيتالله بهجت اين روش چندان مشهود نيست. نوعاً وقتي افراد سراغ ايشان ميرفتند و سفارش ميطلبيدند همين را ميگفتند به معلومات خودتان عمل بكنيد، البته از بعضي شنيدهايم كه اين دستوري ابتدايي بود تا افراد به حد نصابي از ظرفيت برسند.
از سيره مرحوم آيتالله بهجت ما چنين چيزي را استنباط نكرديم. دليلش را نميدانم. ممكن است در طول زمان دستگيريهاي خاصي از بعضي از افراد كرده باشند، اما اينكه آيا دستگيريها طبق روش اساتيدشان بوده يا طبق نظرات شخصي خودشان، درست مشخص نيست، البته به نظر ميرسد اين قسمت دوم بيشتر رجحان داشته باشد. گاهي صلاح ميديدند و براي برخي از افراد اذكاري را توصيه ميكردند. اين قسمت از زندگاني ايشان چندان روشن نيست. بعضي از اساتيد ما «رضواناللهعليهم» ميفرمودند ايشان در ابتدايي كه آمده بودند، بساط تربيتي مختصري داشتند، منتها ديدند كه اينها اهل كار نيستند و يكمرتبه آن را جمع كردند و ديگر از اين مسائل دم نزدند.
آيا ميتوان گفت ايشان اهلش را نيافتند؟
بله. كأنّه مأيوس بودند از اينكه كسي به آن مقامات برسد. گاهي ما چيزي مثلاً نعلين ميخريديم و ميبرديم منزلشان و ايشان هم پذيرايي ميكردند. ما هم فرصت را غنيمت ميشمرديم و خيلي بزرگتر از دهنمان حرف ميزديم و مثلاً ميپرسيديم: آقا شما چند سال خدمت مرحوم آقاي قاضي بوديد؟ ايشان ميفرمودند:«الآن وقت اين چيزها نيست» و ديگر جرئت نكرديم از اين مباحث خدمت ايشان مطرح بكنيم.
شنيدهايم كه برخي از آقايان در زمان حيات ايشان و حتي بعد از آن، نوعي ارتباط تكويني روحي با ايشان داشتهاند و مثلاً گاهي در عالم رؤيا بهطور واضح ارشاداتي كردهاند. شما مطلبي در اين زمينه به خاطرتان ميآيد؟
بنده خودم از اين مسائل محروم هستم ولي عمدتاً اين بزرگواراني كه تمام همتشان در مسائل معنوي است، استعداد روحي براي چنين ارتباطهايي را دارند، البته مطلب منحصر به ايشان هم نيست. بزرگان ديگر هم بودهاند كه چنين ارتباطهايي را با برخي برقرار ميكردند.
درباره نماز جماعت حضرت آيتالله بهجت، برخي به تناسب خودشان خاطراتي دارند و از بعضي از بزرگان هم نقل شده كه ايشان به برخي كه درخواستي در مسائل معنوي داشتند توصيه ميفرمودند كه در نمازشان شركت كنند. اگر در اين زمينه مطلبي داريد بيان بفرماييد. برخي ممكن است اين گمان را داشته باشند كه شايد بر اثر پيشفرضهاي ذهني اين تصور به وجود ميآمد كه ايشان نمازهاي خاصي داشتهاند.
البته اگر كسي بدون ذهنيت سابق و تلقينات بيايد بهتر ميتواند استفاده بكند. ما بدون ذهنيت به ايشان وصل شديم. آن زمان نماز ايشان اين طور مورد استقبال عموم نبود اما مشخص بود كه گاهي تحول عجيبي در نماز رخ ميدهد، مخصوصاً شبهاي جمعه يا روز جمعه. خاطرهاي كه در اين زمينه دارم اين است كه در فصل زمستان بوديم و در مسجد بخاري نفتي روشن ميكردند. جمعيت زيادي هم نبوديم. شايد 10 نفر. يك مرتبه اين بخاري آتش گرفت. تقريباً همه جز ايشان كه نمازشان را ادامه دادند، نماز را به هم زدند. قطعاً كساني كه صفايي داشتند، استفادههاي خاصي از نماز ايشان ميكردند.
يكي از جهاتي كه خيلي در زندگي حضرت آقا برجسته بود، مسئله شيفتگي و ارادت بسيار شديد ايشان نسبت به اهلبيت «ع» بود. اگر مطلبي در اين زمينه هست بفرماييد.
ايشان به شكلهاي مختلف مسئله توسل را مطرح ميكردند. يكي از نمونههاي اين مطلب هم تشكيل مجالس عزاداري از پيش از انقلاب بود. در اين مجالس خودشان هم بهطور پراكنده از فضايل اهلبيت(ع) مطالبي را بيان ميكردند. به قول آيتالله مصباح ما تعجب ميكرديم كه چرا ايشان در اين موقعيت همهاش از اين مسائل حرف ميزنند ولي بعدها فهميديم كه چقدر به اينكه اعتقادمان به ولايت تثبيت بشود، نيازمنديم، چون اگر اين موضوع تثبيت نشود، بقيه مسائل هم تثبيت نميشوند. نمونه ديگر تقيد هميشگي ايشان به زيارت عاشورا، التزام مستمر به اقامت در مشهد در طول تابستان و زيارت هر روز حضرت معصومه (س) بود.
درباره ورود ايشان به مسائل اجتماعي ـ سياسي قدري توضيح دهيد.
ايشان خيلي به مسئله مشروطه و بزرگان مشروطه عنايت داشتند. مرحوم شيخ فضلالله نوري و معاصرينشان مثل مرحوم طباطبايي را مكرر به جلالت ياد و گاهي ريز مسائل مشروطه را مطرح ميكردند. از زماني هم كه امام(ره) انقلاب را شروع كردند، بهگونهاي ميشود گفت در باطن همراه و مؤيد امام بودند. قضايايي نقل شده كه ايشان براي صحت امام چه دستوراتي ميدادند. بعد از انقلاب هم وقتي امام در قم بودند، ارتباط ايشان با حضرت امام ارتباطي تنگاتنگ بود. اساساً ايشان به حكومت اسلامي معتقد بود، البته سبك امام را نداشتند كه مستقيماً وارد مسائل بشوند. اين اواخر هم با مقام معظم رهبري ارتباط داشتند. مقام معظم رهبري خدمت ايشان ميرسيدند و رهنمود ميگرفتند و ايشان نظرياتشان را اظهار ميكردند و سفارشاتي مكرر براي سلامتي مقام معظم رهبري بيان ميكردند. اين اواخر براي اينكه جان ايشان حفظ بشود، حتي به ايشان ميفرمودند خيلي مسافرت نكنيد. يكي از فعاليتهاي اجتماعي ايشان قبول وصايت يكي از خوبان، سيد محمدرضا اصفهاني بود. دفتر ايشان در منزل او، نزديك همين مسجدي بود كه خراب شد. ايشان مرحوم آقاي قاضي را درك كرده و ايشان را وصي خودش قرار داده بود. يكي از وصايايش اين بود كه مجلس روضه برپا بكند. از ابتدا كه مجلس روضه ايشان شروع شد، ما به منزل ايشان ميرفتيم، چاي ميداديم و كفش جفت ميكرديم. ايشان هم به ما لطف داشتند.
يكي از مراسمي كه تا بعد از رحلت ايشان هم برقرار بود، مراسم عيد غدير بود كه يكي از وصاياي آن مرحوم بود. ايشان در روزهاي 18 و 19 ذيالحجه نوعاً اطعام ميكردند. ما در آن مراسم هم چند سالي شركت داشتيم. ابتدا خودمان پختوپز ميكرديم ولي سال دوم و سوم از بازار غذا ميآورديم. يك چلوكبابي در نزديكي مسجد اعظم بود به نام حاج علي نقلي. براي ما جالب بود كه ايشان غذاي بازار را ميخورد، در حالي كه ما طور ديگري فكر ميكرديم. ايشان عنايت داشتند كه پذيرايي خوب باشد.
برخي از خاطراتي را كه از ايشان داريد براي استفاده مخاطبان بيان بفرماييد.
بعد از رحلت مرحوم پدرم، قضيه خوابي را كه شخصي از ايشان ديده بود براي آيتالله بهجت نقل كردم. ايشان به مناسبت فرمودند:«ما هم قضيهاي داريم درباره حالت مرگ و اينكه اگر شست ميت را بگيري، هر سؤالي بكني جواب ميدهد. در خواب، شهيد واحدي را در حرم ديدم. دنبالش كردم تا مسئلهاي را از او بپرسم. تا آمد سه راه موزه، شستش را گرفتم و از او پرسيدم:«هنگام اعدامت چه بر تو گذشت؟» گفت:«وقتي مرا بردند بالاي دار، همين كه خواستند اعدامم بكنند، ملك نازل شد و آن وقت من آنجا ديگر كلام ملك را ميشنيدم.»
خاطره ديگر اينكه در بالاي سر امام رضا (ع) از ايشان سؤال كردم:«از امام رضا (ع) چه بخواهيم؟ فرمودند:«بخواهيم كه از ايشان جدا نشويم.» يكي دو سال بعد در صحن ايشان را تنها ديدم. عرض كردم:«دعا بفرماييد.» با جديت عجيبي فرمودند:«همهاش هم دعايي نيست، دوايي هم هست.» يعني بايد در مسير كمال به عمل هم بپردازيم.
درباره رحلت ايشان، مطلب قابل ذكري داريد؟
ايشان نميخواستند حتي نزديكترين افرادشان هم هنگام رحلتشان حاضر باشند، لذا آن طور كه شنيدم، عليآقا را فرستادند براي كاري كه هنگام رحلتشان نباشند. ميخواستند اين قضيه نيز مثل ساير مسائل مكتوم بماند.
درباره مسائل عبادي آيتالله بهجت مطلبي هست كه بخواهيد بيان كنيد؟
نسبت به نوافل و دعا و استمرار زيارت عاشورا و صلوات توجه خاصي داشتند. بعضيها نقل ميكردند از حرم تا منزل، دعاي صباح را ميخواندند. تا پيش از كسالت، روزي يكي دو ساعت به حرم ميرفتند. يكي از اهل قلم ميفرمود كه من در محضر حضرت آيتاللهالعظمي ميلاني در مشهد بودم و آيتالله بهجت آمدند. با اينكه از نظر سني و ظاهري مقداري شاگردي آيتالله ميلاني را كرده و خدمت ايشان درس خوانده بودند، مرحوم آيتاللهالعظمي ميلاني به آيتالله بهجت فرمودند:«آقا! بنده ذكرم تمام شده، به من ذكر بگوييد.»
مختصري هم درباره روش علمي ايشان بيان كنيد.
سبك تدريس ايشان طوري بود كه اگر كسي ميخواست از درسشان استفاده كند، بايد حداقل يك دوره درس خارج ديگران را شركت ميكرد تا بر مطالب و مباني تسلط داشته باشد. بحثهاي اصولي ايشان روند خاصي داشت كه خيلي راحتتر بود. ايشان خودشان متن مختصري را تدوين كرده بودند و بر اساس آن متن پيش ميرفتند. در اين متن بيشتر به نظرات مرحوم صاحب كفايه و استادشان مرحوم آشيخ محمدحسين و گاهي هم مرحوم آقاي نائيني اشاره ميكردند. ايشان از جهت فقهي و اصولي در سطحي بودند كه بزرگاني مانند آيتالله شبيري زنجاني و آيتالله مصباح را تربيت كردند. در مقام استنباط چندان به سند حديث تكيه نميكردند. در اينجا دو مسلك مطرح است؛ يكي اينكه ما در استنباط احكام صرفاً به قرآن و حديث و آن حديثي كه از جهت رجالي معتبر، حسن و صحيح باشد، تكيه كنيم. مرحوم آيتالله بهجت خيلي به اين روش تكيه نميكردند بلكه در كنار استدلال به كتاب و سنت و روش عقلايي به حدسياتي كه شخص از مباني دين ميتواند داشته باشد تكيه ميكردند.
ايشان در مقام استنباط نسبت به مبانياي كه از شرع در مسئلهاي استفاده ميشود توجه داشتند. از مرحوم كاشفالغطاء تجليل ميكردند كه ميفرمود:«ابوحنيفه كتابي ننوشته و دو تا از شاگردانش مباني او را مطرح كردهاند و حنفيها مسلك ابوحنيفه را از اين طريق ميدانند. آيا ما كه نميتوانيم مسلك امام صادق (ع) را از اين همه سيره و گفتار آن حضرت كشف كنيم، جعفري هستيم؟» بنابراين در مقام استنباط تنها به ظاهر روايات تكيه نميكردند بلكه مطالبي را كه از بيانات و سيره اهل بيت (ع) و متشرعه در مسائل گوناگون فقهي قابل استفاده بود، استخراج ميكردند.
علامه طباطبايي نيز در مباحث تفسيري اين روش را داشتند. ايشان به آيات قرآن خيلي تسلط داشتند و در مباحث فقه تنها به روايات توجه نميكردند. به ادبيات تسلط خاصي داشتند. به مسائل عرفيات خيلي در مقام استنباط تكيه ميكردند و ميفرمودند كه نبايد مباحث فقهي را با آن كنجكاويها و ريزبينيهاي عقلي وارد بشويم. اين مباحث براي عموم مردم است و عموم مردم اين نحوه گفتمان ديني را ميفهمند. به نظريات علما نيز تسلط داشتند و در مقام درس چند ساعت كتابهاي متعدد را مطالعه ميكردند.
درباره ميزان تسلط ايشان آيا شما در درس ديگر آقايان شركت و درس آنان را با آيتالله بهجت مقايسه كردهايد؟
بنده آن مقداري كه در درس برخي از علما مثلاً مرحوم شيخ جواد تبريزي و آيتالله فاضللنكراني و بعضي ديگر از اساتيد شركت داشتم، به نظر حقير درس آن آقايان با درس آيتاللهالعظمي بهجت قابل مقايسه نبود. كيفيت درس ايشان خيلي بالا بود. ايشان هم بهطور جزئي نظرات ديگران را نقادي ميكردند و هم بهطور كلي وقتي بحثي را جمعبندي ميكردند مثل اين بود كه در آن بحث شناوري ميكردند.
در نظرات فقهي چه برخوردي با آراي علماي سلف داشتند؟
به چند نفر عنايت ويژهاي داشتند: مرحوم كاشف الغطاء، مرحوم صاحب جواهر، محقق صاحب شرايع، محقق جامع المقاصد كه شارح شرايع است و گاهي هم به كاشف اللثام، البته به بعضي علماي ديگر مانند مرحوم شهيد اول، شهيد ثاني هم عنايت داشتند اما به اين چندتايي كه عرض كردم بيشتر نظر داشتند و نظرات آنها را با عظمت بيان ميكردند.
در طول اين سالها برايتان گستره علمي ايشان تا چه حد مشخص شد؟
ايشان به مناسبت گاهي بعضي از مباحث فلسفي را مطرح ميكردند و اشاراتي به نظر بوعلي و ملاصدرا و در مباحث تاريخي يد طولايي داشتند. حافظه خيلي عجيبي هم داشتند. گاهي عين يك متن تاريخي را نقل ميكردند. نكته مهمي كه ايشان خيلي بر آن تكيه داشتند اين بود كه علت اينكه علماي ما به آن بزرگي و برجستگي رسيدند اين بود كه كمتر در بين كلماتشان مستحب و واجب داشتند و بيشتر دستورات را به صورت واجب تلقي ميكردند، يعني التزام خاصي به تعبديات داشتند و آنها را كمتر به مكروه و مباح تقسيم ميكردند. نوعاً جنبه احترازشان از شبهات زياد بود و روي اين نكته ايشان تكيه ميكردند.
درباره استقلال نظر ايشان در مسائل مختلف مطلبي داريد؟
در مسائل اجتماعي - سياسي متأثر از كسي، يعني تابع كسي نبودند، البته نه اينكه كسي را قبول نداشته باشند، مثلاً مسئول مسجد پولهايي را ميگرفت و ايشان نظرش اين بود كه اين كار در مسجد انجام و به پاي ايشان حساب نشود ولي آن آقا دست برنداشت. ايشان هم به خاطر تقابل با آن فرد مدتي نماز را تعطيل كردند و ما هم در منزل ايشان نماز ميخوانديم تا اينكه آن شخص دست برداشت. در اين بين هم گفتند آيتاللهالعظمي گلپايگاني به ايشان پيام رساندهاند كه نماز بياييد اما ايشان نپذيرفتند. ايشان تشخيص داده بود كه اين آقا كار خلاف ميكند و بايد از اينجا برود و اين كار را هم كرد.
و سخن پاياني؟
دعاي ايشان در پايان درسها اين بود:«خدايا! ما را به تحصيل علم نافع و انجام عمل صالح موفق بگردان.»