چندی پیش زوج جوانی راهی دادگاه خانواده شدند و درخواست طلاق دادند.
زن جوان در خصوص علت آن به قاضی گفت: دانشجوی رشته کامپیو‌تر هستم. وقتی وارد دانشگاه شدم تصمیم گرفتم به صورت حرفه‌ای نواختن گیتار را یاد بگیرم. یکی از دوستان دانشگاه، شوهرم را به من معرفی کرد. بنابراین تصمیم گرفتم برای آموزش خصوصو نزد وی بروم. هفته‌ای یکبار او را می‌دیدم و در این مدت با اینکه ۲۳ سال از من بزرگ‌تر بود، واقعا به او علاقه‌مند شده بودم. روزی که شوهرم از من خواستگاری کرد حس خیلی خوبی داشتم. برای همین در برابر مخالفت‌های شدید خانواده‌ام ایستادم.
زن جوان ادامه داد:خانواده‌ام خیلی سعی کردند مرا از ازدواج با وحید منصرف کنند اما موفق نشدند. بالاخره ما با گرفتن یک جشن عروسی مفصل راهی خانه بخت شدیم. اوایل همه چیز خوب بود، من و شوهرم عاشقانه در کنار هم زندگی می‌کردیم اما کم کم اختلافاتمان شروع شد. او مرد گوشه گیری است و کمتر صحبت می‌کند. تصورم این بود که ما خیلی به هم شباهت داریم اما این طور نبود. احساس می‌کنم او افسردگی دارد، مرتب سیگار می‌کشد و این موضوع واقعا مرا اذیت می‌کند. چند ماهی است که مرتب با هم درگیری داریم برای همین تصمیم گرفتیم تا به صورت توافقی از هم جدا شویم.
مرد جوان نیز به قاضی گفت: این حرف‌ها بهانه است، همسرم زمانی عاشق من بود و چون سنش کم بود رویایی فکرمی کرد اما بعد از ازدواج متوجه شد که زندگی آنچه که تصور می‌کرد نیست. دیگر نه عاشقم است و نه دوست دارد به این زندگی ادامه بدهد. آتش عشق او خیلی زود خاموش شد. شاید با خودش فکر می‌کند ازدواج برایش زود بوده و یا اگر با مردی ازدواج می‌کرد که تفاوت سنی زیادی با او نداشت حالا دچار مشکل نمی‌شد.
در پایان جلسه قاضی وقتی اصرار آن‌ها را برای جدایی دید حکم طلاق توافقی را صادر کرد.
