آشنایی با حقوق یکی از موضوعاتی است که میتواند در دنیای پیچیده و پرتلاطم امروز، جوامع بشری را در شرایط اختلافات شخصی و جمعی تا حدی به سمت قانون سوق دهد. مهمترین اثر این آشنایی این است که در پیشگیری از وقوع بسیاری از مشکلات حقوقی مؤثر واقع شود. یکی از این موارد مهم قانونی که آشنایی با آن لازم است، بحث اعتراض به «رأی دادگاه» است. اصل موضوع این است که وقتی حکمی در دادگاهی صادر شد، به هر حال از هر سو، یک نفر محکوم میشود، اما این سؤال پیش میآید که فرد محکوم چگونه و از چه راههایی و تا چه زمانی میتواند به این حکم اعتراض کند؟ اکثر افراد اعتراض به رأی دادگاه را معمولاً با عنوان «تجدیدنظر» میشناسند. این در حالی است که وقتی حکمی صادر میشود و محکومعلیه خود را به ناحق محکوم میداند، راههایی برای رسیدگی به این اعتراض پیش بینی شده است. گروه حقوقی روزنامه جوان شیوههای اعتراض به رأی دادگاه را با استناد به قوانین کشور بررسی کرده است.
تفاوت حکم و قرار
تصمیماتی که دادگاه در رابطه با یک دعوا اتخاذ میکند، بر دو نوع حکم و قرار تقسیم میشود. بر اساس ماده ۲۹۹ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، «چنانچه رأی دادگاه راجع به ماهیت دعوا و قاطع آن به طور جزئی یا کلی باشد، حکم و در غیر این صورت قرار نامیده میشود.»
به عنوان مثال، اگر دادگاه در دعوای شخص الف. علیه شخص ب، تصمیم بگیرد که واقعاً شخص ب. به اتومبیل شخص الف. خسارت وارد کرده است، این تصمیم دادگاه «حکم» نامیده میشود. این در حالی است که اگر در یک دعوا، یکی از طرفهای اختلاف ادعا کند که دادگاه بر طبق قانون، صلاحیت رسیدگی به اختلاف را ندارد، تصمیمی که دادگاه در این خصوص میگیرد، احتمالاً «قرار» رد دعوی است، نه حکم.
انواع قرار در حقوق کیفری
انواع قرار پر کاربرد در امور کیفری عبارتند از: قرار جلب دادرس، قرار منع تعقیب، قرار موقوفی تعقیب و قرار ترک تعقیب.
۱- قرار جلب به دادرسی به عنوان یک قرار نهایی در دادسرا به این معنی است که بازپرس پرونده به این نتیجه رسیده است متهمی که تحت تعقیب و به او به عنوان مجرم مظنون بوده است، «مجرم» است و باید به دادگاه فرستاده شود تا محاکمه شود. قرار جلب دادرسی تنها قراری است که با صدور آن پرونده در حال انتقال از یک مرحله به مرحله بعد است. در سایر قرارهای نهایی، ادامه تحقیقات به دلیلی متوقف خواهد شد.
۲- زمانی که بازپرس به این نتیجه برسد برای انجام تحقیقات نیاز به ادله بیشتری دارد یا اینکه عمل متهم به هیچ وجه جرم نبوده است، قرار منع تعقیب در دادسرا صادر میشود.
۳- قرار موقوفی تعقیب یکی دیگر از انواع قرارهاست که در دادسرا توسط بازپرس صادر میشود. معنا و مفهوم این قرار بدین معناست که ادامه تحقیقات به خاطر یک دلیل مشخص متوقف میشود. به طور مثال، متهم پرونده فوت میشود، پس لزومی مبنی بر ادامه تحقیقات نیست و قرار موقوفی تعقیب صادر میشود.
۴- در صورتی که شاکی در جرائم قابل گذشت، از شکایت خود صرفنظر کرده و رضایت دهد، قرار ترک تعقیب صادر میشود. قرار ترک تعقیب تنها قراری است که بنا به درخواست شاکی در صورت رضایت او در دادسرا صادر میشود و البته محدودیتهایی هم دارد.
غیر از این قرارها، قرارهای دیگری هم مانند قرار اناطه، قرار تعلیق تعقیب و قرار ترک تعقیب وجود دارد که کمکاربردتر از سایر قرارهاست و به دلیل اطاله مطلب از ذکر آن خودداری میشود.
شیوه اعلام رأی
شیوه اعلام رأی به این صورت است که پس از اعلام ختم دادرسی، در همان جلسه و در صورت امکان در اولین فرصت و حداکثر ظرف یک هفته اقدام به انتشار رأی میشود. رأی دادگاه باید مستدل، موجه و مستند به مواد قانون و اصولی باشد که بر اساس آن صادر شده است. قانونگذار در آیین دادرسی کیفری نیز حتی تخلف در صدور رأی را پیشبینی کرده است که در صورت تخلف در مهلت مقرر، محکومیت انتظامی درجه چهار وجود خواهد داشت.
اصل بر این است که احکام صادر شده از دادگاهها عادلانه بوده و با رعایت تمام موازین قانونی صادر میشوند، اما همواره این امکان وجود دارد که اشتباهی در صدور احکام پیش بیاید یا کشف موضوعی جدید و تازه سبب تغییر حکم بشود. به همین دلیل در قانون سه روش از جمله واخواهی، تجدیدنظرخواهی و اعاده دادرسی برای اعتراض در نظر گرفته شده است که حتی شامل آخرین مرحله بعد از صدور رأی قطعی هم میشود. طبق ماده ۳۷۵ آیین دادرسی کیفری حتی دادگاه باید نوع رأی را قید کند و اگر رأی قابل واخواهی، تجدیدنظرخواهی یا فرجام باشد و دادگاه آن را غیرقابل واخواهی، تجدیدنظر یا فرجام اعلام کند، مانع از اعمال هیچ یک از موارد فوق نخواهد شد.
رأی غیابی و واخواهی
یکی از روشهای اعتراض به آرای صادره از دادگاهها، واخواهی است. با این توضیح که واخواهی مخصوص احکام غیابی است، نه احکام حضوری. یعنی در شرایطی که یک حکم غیابی از دادگاه صادر شود، خوانده دعوای نخستین، میتواند در مهلت مقرر، تقاضای واخواهی کند؛ لذا تمامی احکام غیابی قابل واخواهی هستند، مگر اینکه خلاف آن در قانون ذکر شده باشد. به دادخواست واخواهی در دادگاه صادرکننده حکم غیابی (همان دادگاه بدوی) رسیدگی میشود.
مهلت واخواهی از احکام غیابی برای کسانی که مقیم کشورند ۲۰ روز و برای کسانی که خارج از کشور اقامت دارند دو ماه از تاریخ ابلاغ واقعی خواهد بود مگر اینکه معترض به حکم ثابت کند عدم اقدام به واخواهی در این مهلت به دلیل عذر موجه بوده است. در این صورت باید دلایل موجه بودن عذر خود را ضمن دادخواست واخواهی به دادگاه صادرکننده رأی اعلام کند. اگر دادگاه ادعا را موجه تشخیص داد، قرار قبول دادخواست واخواهی صادر و اجرای حکم نیز متوقف میشود.
تجدیدنظرخواهی
اگر آرایی که از دادگاهها صادر شدهاند قابل تجدیدنظرخواهی باشند، طرفین دعوی حق دارند در مهلت تجدیدنظرخواهی مقرر در قانون، از آن حکم تجدیدنظرخواهی کنند. اصولاً آرای صادره از دادگاهها قابل تجدیدنظرخواهی هستند؛ مگر آنکه استثنا شده باشند. آرای قابل تجدیدنظر، اعم از محکومیت، برائت یا قرارهای منع و موقوفی تعقیب، اناطه و تعویق صدور حکم است.
در مورد تجدیدنظر آنچه به ذهن متبادر میشود، این است که چه افرادی حق تجدیدنظر دارند؟ علاوه بر طرفین دعوا، وکیل یا نمایندگان قانونی آنان نیز حق تجدیدنظرخواهی دارند البته لازم به ذکر است این افراد باید در یک مهلت قانونی که توسط قانونگذار مشخص شده است برای تجدیدنظر از آرا اقدام کنند. این مهلت هم برای اشخاص مقیم ایران ۲۰ روز و برای اشخاص مقیم خارج از کشور دو ماه از تاریخ ابلاغ یا انقضای مهلت واخواهی است، ضمن اینکه متقاضی تجدیدنظر باید دادخواست تجدیدنظر خود را ظرف مهلت مقرر به دادگاه صادرکننده رأی یا دفتر شعبه اول دادگاه تجدیدنظر یا به دفتر بازداشتگاهی که در آنجا توقیف است، تسلیم کند. در صورتی که در مهلت مقرر دادخواست تجدیدنظر به مراجع مذکور در بالا تقدیم نشده باشد، متقاضی تجدیدنظر با دلیل و بیان عذر خود، تقاضای تجدیدنظر را به دادگاه صادرکننده رأی تقدیم میکند. دادگاه مکلف است ابتدا به عذر عنوان شده که موجب عدم تقدیم دادخواست در مهلت مقرر بوده رسیدگی و در صورت عذر موجه نسبت به پذیرش دادخواست تجدیدنظر اتخاذ تصمیم کند.
اعاده دادرسی
آنچه گفته شد طریقههای عادی شامل واخواهی در مورد آرای غیابی و تجدیدنظرخواهی مربوط به آرای حضوری بود. طریقههای دیگری هم وجود دارد که شامل اعاده دادرسی و اعتراض ثالث نسبت به آرای محاکم است.
اعاده دادرسی نوعی اعتراض به حکم محکومیت قطعی است؛ یعنی از احکامی میتوان اعاده دادرسی کرد که مرحله بدوی و تجدیدنظر آن انجام شده یا اینکه حکم بدوی، به دلیل عدم اعتراض قطعیت یافته باشد. اعاده دادرسی به این معناست که همان مرجعی که رأی را صادر کرده است در صورت وجود شرایطی دوباره آن را مورد بررسی قرار بدهد.
اعاده دادرسی کیفری فقط از سوی محکومعلیه امکانپذیر است و شاکی نمیتواند نسبت به رأی برائت به هر دلیلی، اقدام به اعاده دادرسی کیفری کند. هرگاه شکایتی طرح و منجر به صدور رأی بدوی مبنی بر محکومیت شود یا اینکه در مرحله تجدیدنظر خواهی منجر به محکومیت شود، فقط شخصی که محکوم شده است میتواند از طریق اعاده دادرسی اقدام به اعتراض کند. مرجع رسیدگی به درخواست اعاده دادرسی کیفری دیوان عالی کشور است بنابراین درخواست اعاده دادرسی باید مستقیماً به دیوان عالی کشور تقدیم شود.
اعاده دادرسی فاقد مهلت است لذا نیازمند رعایت مواعد قانونی نیست. در صورت عدم پذیرش اعاده دادرسی و به اصطلاح رد اعاده دادرسی، درخواست مجدد اعاده دادرسی میسر است و اعاده دادرسی مقید به تعداد دفعات مشخصی نیست. با پذیرش اعاده دادرسی، اجرای حکم به تعویق خواهد افتاد، همچنین در صورت پذیرش درخواست اعاده دادرسی نسبت به حکمی که پس از آن صادر شود امکان پذیرش اعاده دادرسی به همان دلیل میسر نخواهد بود. اعاده دادرسی کیفری نوعی اعتراض به حکم محسوب میشود. با این تفاوت که تقاضای تجویز اعاده دادرسی آخرین فرصت برای محکومان احکام دادگاههای کیفری است.
اعتراض ثالث
اصولاً حکم دادگاه اثر نسبی دارد؛ یعنی تنها بر طرفین و اصحاب دعوا ـ. خواهان و خوانده که برای گرفتن حق خود و دفاع از حق خود به دادگاه مراجعه کردهاند ـ. اثرگذار است و شامل حال دیگران ـ. اشخاص ثالث ـ. نمیشود. با وجود این، در مواردی ممکن است حکم دعوایی که میان دو نفر صادر شده باشد، بر حقوق دیگرانی هم که در آن دعوا و شکایت دخالت مستقیم نداشتهاند، مؤثر باشد.
به طور مثال، زن و شوهری از یکدیگر جدا میشوند بیآنکه از وجود فرزندی مطلع باشند. بعد از مدتها فردی نسبت به این جدایی اعتراض میکند که ورثه محسوب میشود. در این حالت، فرد مورد نظر میتواند به رأیی که دادگاه صادر کرده، «اعتراض ثالث» کند. اعتراض در اینجا به معنای شکایت از رأی صادر شده و قطعی است.
برای اینکه درخواست اعتراض ثالث شخصی پذیرفته شود، او (شخص ثالث) باید دارای چند ویژگی باشد. از جمله اینکه شخص ثالث یا معترض نباید یکی از اصحاب دعوا باشد و معترض یا ثالث باید ذینفع باشد.
در صورتی که دادگاه پس از رسیدگی تشخیص دهد که اعتراض ثالث وارد است، آن قسمت از حکم را که مورد اعتراض قرار گرفته نقض میکند و اگر مفاد حکم غیرقابل تفکیک باشد، تمام آن را لغو میکند.
چندقانون کاربردی
ماده ۳۷۶ قانون آیین دادرسی کیفری تصریح دارد هر گاه رأی بر برائت، منع یا موقوفی تعقیب و تعلیق اجرای مجازات صادر شود و متهم بازداشت باشد، بلافاصله به دستور دادگاه آزاد میشود.
رأی دادگاه باید حداکثر ظرف سه روز از تاریخ انشا، پاکنویس یا تایپ شود، این رأی دادنامه خوانده میشود.
۳- ظرف سه روز پس از امضای دادنامه، باید برای ابلاغ ارسال شود.
طرفین دعوا میتوانند در شش مورد «رد دادرس» کنند. ماده ۴۲۱ همان قانون به شرح کامل آن پرداخته است، اما در حالت کلی ارتباط نسبی و سببی یا خادمی و مخدومی دادرس با یکی از طرفین دعوا از جمله این موارد است.