سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: سردار شهید شوشتری در محافل مختلف، به بیان خاطرات دوران دفاع مقدس میپرداخت.
در یکی از این خاطرات به نقل از کتاب «آخرین پست در کشیک هشتم» آمده است:
یک روحانی بزرگواری بود به نام آقای میثمی [ سردار شهید میثمی از روحانیون سرشناس اصفهانی بود که از طرف شهید آیتالله محلاتی به سمت نمایندهی امام در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) منصوب شدهبود]این شهید بزرگوار همه تشکیلاتش درون یک بقچه بود. یک کتاب داشت و لباسهایش را هم داخل همان بقچه میگذاشت. ماشین و هیچ چیز دیگر را تحویل نمیگرفت و تابستان هم روزه میگرفت. در کربلای یک و وسط تابستان هم یادم هست که روزه داشت، شامش را زیر یک گونی یا جای دیگر خنک نگه میداشت برای سحریاش و با همان روزه میگرفت.
ما دراین عملیات یک جایی گیر کرده بودیم، آقای سلیمانی بود، آقای قربانی بود، آقای کوثری و من؛ شهیدمیثمیهم حضور داشت، آقای قالیباف و غلامرضا جعفری هم بودند. یک سنگر کوچکی بود. شهید میثمیعبای سیاهی داشت که کشیده بود روی سر ما، باور کنید فکر میکردیم که زیر یک سقف بتن آرمه نشسته بودیم. او که بعدها شهید میشود اینجوری روی ما اثر میگذاشت. وقتی دستی به پشت ما میکشید یا ما را بغل میکرد، همه ناراحتیها و ملامتهای ما از بین میرفت، آدم را تسکین میداد.
یعنی اگر همه ما برگردیم به آن روزها، مشکلاتمان حل است، نهاتاق، نه ماشین، نه جایگاه و نه درجه و هیچ چیز دیگر، مشکل جنگ ما را حل نمیکند.
منبع: مشرق نیوز