آن سالها خبری از فضای مجازی نبود. کل اطلاعات و اخبار فوتبال ملی و باشگاهی در دو هفتهنامه کیهان ورزشی و دنیای ورزش خلاصه میشد، اما همین دو هفته نامه هم زمانی که برترین سرزن دهه ۶۰ فوتبال ایران گلزنی میکرد رقابت داشتند برای اینکه کدام یک از آنها تصویر بهتری از او را روی جلدشان کار کنند.
حرف از کریم باوی مهاجم سالهای نه چندان دور فوتبال ایران است؛ مردی که دهه شصتیها خوب بهیاد دارند چگونه وقتی به پرواز در میآمد هر خط دفاعی را دچار تزلزل میکرد. مردی که با شاهین تهران اوج گرفت و با پرسپولیس راه افتخارآفرینی را ادامه داد، با این حال گلهای ملی و تلاشها با پیراهن تیم ملی او چیز دیگری بود. کریم باوی ۲۳ بار پیراهن تیم ملی را بر تن کرد و ۱۰ گل هم به ثمر رساند. در شاهین و پرسپولیس هم گلهایی زد که هیچگاه از یاد هواداران فوتبال نمیرود.
مهاجم خاموش تیم ملی ایران و پیشکسوتی که برای رسیدن به آنچه بقیه حق خودشان میدانند هیچگاه جار و جنجال نکرد و شامگاه ۱۶ آذر ماه در سکوت مطلق دیده از جهان فرو بست و برای همیشه خاموش شد. هرچند تا زنده بود هم کسی از او چیزی نشنید. اصلاً از وقتی کفشها را آویخت کسی چیزی از او به یاد نیاورد، حتی آنها که دم از حمایت از پیشکسوتان میزنند هم او را ندیدند.
سرزن قهار دهه ۶۰ فوتبال ایران ترکشهای دوران دفاع مقدس را هم در تن داشت. در ۱۶ سالگی به جبهه رفت و دو بار مجروح شد، اما همینها را هم هیچگاه دم نزد. افتخاراتی که خیلیها کمتر از آن را برای خود تبدیل به همه چیز کرده و با آنها رانتها گرفتهاند، اما کریم باوی دنبال این چیزها نبود، حتی وقتی در سال ۹۲ برای همین مجروحیتها زیر تیغ جراحی رفت باز هم کسی نفهمید.
غربت چنین فوتبالیستی در روزهایی که مثلاً انفجار اطلاعات طوفان به پا میکند یک نقطه تاریک در کارنامه فدراسیون فوتبال محسوب میشود. باوی مدتها با بیماری دست و پنجه نرم میکرد و در طول تمام این سالها نشد که یکی از مسئولان فدراسیون سری به او بزند. تنها چند دوست قدیمی جویای احوالش بودند و پیگیر کارهای درمانیاش تا حداقل کمی احساس کند هنوز بهیادش هستند. با اینحال غریبانه با این جهان وداع کرد. فوتبالیستی که خاکسپاریاش هم مثل زندگی پس از دوران محبوبیتش غریبانه برگزار شد.