کد خبر: 1177106
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۰:۴۰
تجلی ساختاری نفس اماره و مبارزه امام حسین (ع) با آن
آخرین واحدی که می‌توانیم برای سرمنشأ بدی‌ها سراغ بگیریم، احتمالاً همان «نفسی» است که قرآن از آن به «اماره بالسوء» یاد می‌کند. همانی است که دروغ، غیبت، تهمت و تمسخر تجلی‌های آن در مقیاس فردی و جمعی هستند
سیدمیثم میرتاج‌الدینی

آخرین واحدی که می‌توانیم برای سرمنشأ بدی‌ها سراغ بگیریم، احتمالاً همان «نفسی» است که قرآن از آن به «اماره بالسوء» یاد می‌کند. همانی است که دروغ، غیبت، تهمت و تمسخر تجلی‌های آن در مقیاس فردی و جمعی هستند، اما این نفس قابلیت آن را دارد که در ساحت ساختار‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز جولان دهد، از این رو برخی همانند شهریار زرشناس نظام سرمایه‌داری را تجسم اقتصادی- اجتماعی نفس اماره می‌داند (آشنایی با نظام سرمایه‌داری، ص ۲۵). بشلر هم در کتاب «خاستگاه‌های سرمایه‌داری» می‌نویسد: «جامعه غربی موجودی عجیب را که بورژوا نام داشت و فقط طالب سود بود، پدید آورد.» این بورژوای سودطلب نیز فراتر از تربیت یک یا گروهی از انسان‌ها و به مثابه یک ساختار تولیدکننده، نوعی تجلی همان نفس اماره است که البته در ضمن یک پیچیدگی به سوء و بدی منتهی می‌شود.

تاریخ همواره «عاشورای حسینی» را با این نگاه که کدام نفس اماره آن را رقم زده، کاویده است و در نهایت به اسامی افرادی، چون یزید و عبیدالله‌بن‌زیاد و عمربن‌سعد در بالاترین سطح رسیده است که البته یارانی از جنس شمربن‌ذی‌الجوشن داشته‌اند.
این نوع تحلیل پاسخی است به این سؤال که «حسین‌بن‌علی را چه کسی کشت؟» و لکن ما سؤال دیگری داریم که «حسین‌بن‌علی را چه چیزی کشت؟».
اینجا فراتر از تجلی‌های انسانی نفس اماره باید سراغ جولان‌های ساختاری نفس اماره نیز برویم و بگوییم که چگونه یک ساختار می‌تواند جامعه‌ای را از اراده و عزم تهی و صرفاً درگیر شهوات کند، ولو موضوع این شهوت‌ها و خواستن‌ها امر مقدسی مانند اعتراض به ظلم و دعوت از امام برای اصلاح باشد.
به بیان ساده‌تر گاه ما سودای فتح قله‌های بلند موفقیت مانند دستیابی به بهترین ورزشکار جهان در یک رشته را در سر می‌پرورانیم و بسیار دوست داریم که به این درجه نائل شویم، لکن هیچ عزم و اراده‌ای در ما وجود ندارد تا بستری برای حرکت و تلاش در این راستا شود. به این نوع خواسته‌ها می‌توان «هوس» اطلاق کرد که در حد یک شهوت زودگذر مانده است و هرگز رفتاری برخاسته از یک عزم و اراده جدی به دنبال ندارد.
گاه برای یک جامعه اتفاقی می‌افتد که توان حرکت به سمت امور خواستنی خود ندارد که شهید صدر در کتاب امامان اهل بیت (ع) از این وضعیت به «مرگ اراده‌ها» یاد می‌کند. در این لحظه باید پرسید نفس اماره چه ساختاری ساخته و بر جامعه حاکم کرده که کوفه سال ۶۱ هجری صرفاً در حد هوس مبارزه با ظلم و امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر و شهوت همراهی با امام ماند و نتوانست عزمی جدی برای تحقق خواسته‌های قلبی خویش که مشروعیت لازم را داشتند، از خود نشان دهد؟
در پاسخ باید گفت استبداد سیاسی، اشرافیت اجتماعی، فساد اقتصادی و نهیلیسم عقیدتی تعبیراتی هستند که می‌توانند ما را در یافتن پاسخ کمک کنند.
استبداد سیاسی
امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ۹۱ نهج‌البلاغه هنگام توصیف بنی‌امیه می‌فرماید: «و اصاب البلاء من ابصر فی‌ها و اخطأ البلاء من عمی عنها» کسی که بتواند چشم خویش را بر رفتار امویان ببندد و به هر سو آن‌ها خواستند رانده شود، می‌تواند جان سالم به در برد، وگرنه کسی که خود را به کوری نزده و در مسائل اظهار نظر کند، آسیب می‌بیند. به دیگر سخن در حکومت بنی‌امیه دانستن، فهمیدن، تحلیل کردن و ورود کردن اصلاحی، جرم است و این یعنی استبداد. تا جایی این وضعیت مستبدانه ادامه می‌یابد که اگر کسی می‌خواست وارد عرصه سیاست شود و در سطحی کلان کنشگری کند، باید سراسر اموی می‌شد. آن مجلسی که معاویه شکل داد تا در آن زیادبن‌ابیه را فرزند ابوسفیان جا بزند، در راستای همین خفقان و انسداد سیاسی قابل تحلیل است. (ر. ک: نویرى، نهایه الارب، ج ۲۰، صص ۳۰۹- ۳۰۲، اخبارالطوال، ص ۲۶۶، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۴۶، مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۱۰).
نتیجه چنین استبدادی در عرصه سیاست را امیرالمؤمنین (ع) اینگونه بیان می‌فرماید: «لایکون انتصار احدکم منهم الا کانتصار العبد من ربه» یعنی امویان به ریاست قانع نمی‌شوند بلکه خود را ارباب و مردم را برده خود می‌کنند. اینگونه سرمنشأ هرگونه عزم و اراده‌ای در مردم خشکیده و آن‌ها تابع محض فرامین امویان می‌شوند.
اشرافیت اجتماعی
پیامبر اکرم (ص) جامعه‌ای توحیدی ساخت و امتداد «لااله الاالله» را با «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» در سطح جامعه ترویج کرد، به گونه‌ای که «الرحمن» با توجه به معنای رحمت عامه‌اش، مستمسکی بود برای اهل ایمان تا نه خود را از دیگری بالاتر بدانند و نه دیگری برتری طلب را در فرادست امورات خویش بپذیرند، اما این جامعه توحیدی تدریجاً بعد از واگذاری حکومت در سقیفه به خلفا، به سمت طبقاتی شدن و ایجاد دو طیف فرادست و فرودست رفت. جامعه‌ای که در آن هرکس رزومه مسلمانی بیشتری داشت یا به پیامبر (ص) نزدیک بود، نصیب بیشتری از بیت‌المال و بهره‌های حکومتی داشت.
طبیعی بود که در چنین وضعیتی یک طبقه اشرافی پدید آمده که فرودستان جامعه را با نحوه زندگی خود تحقیر کند. ریخت و پاش و اسراف و تبذیر برخی از این آقازادگان، موالیان و بخش مهمی از مردم جامعه اسلامی را به صورت جمعی تحقیر می‌کرد. از بین بردن شخصیت اجتماعی این افراد نیز ثمره‌ای نداشت جز همان مرگ اراده. در واقع با حضور الگو‌های اشرافی، نوعی میل به دنیا در مردم پدید آمده بود که امکان دستیابی به آن هم وجود نداشت. حسرت زندگی مرفهانه از مردم چیزی ساخت که امام حسین (ع) در خطبه منا آن را اینگونه بازگو می‌کند: «مستعبد مقهور»! یعنی مردم دچار بردگی شدیدی شده‌اند که عزم و اراده را در آن‌ها کشته است.
فساد اقتصادی
امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ۱۳۱ نهج‌البلاغه در وصف سیاست‌های اقتصادی حکومت بنی‌امیه می‌فرماید: «فیتخذوا مال الله دولا و عباده خولا». امویان بیت‌المال مسلمین را به عنوان مال شخصی قلمداد و هرگونه بخواهند در آن تصرف می‌کنند و پاسخگو به هیچ یک از آحاد جامعه نیستند. اساساً دعوای میان ابوذر و امویان بر سر اینکه اموال موجود در خزانه، مال الله است یا مال مسلمین برای آن بوده که امویان نتوانند در اقتصاد فساد کنند و در نتیجه جامعه را تباه سازند.
طبیعی است اگر امویان اموال را همانند مال شخصی در اختیار بگیرند و در آن بتازند، بندگان خداوند متعال و افراد جامعه نیز به بردگی آن‌ها درمی‌آیند. بردگی یعنی همان مرگ اراده و شخصیت که عزم را دود و امام در این خطبه به آن اشاره می‌کند.
نهیلیسم عقیدتی
سرانجام چنین ساختار‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این می‌شود که بخش مهمی از مردم در جامعه اسلامی به سبب محرومیت از کنشگری سیاسی و دچار شدن به فقر اقتصادی، اسلام محمدی و توحید را ناتوان از اجرای عدالت و آزادی دیدند، یعنی نوعی پوچی و نهیلیسم پدیدار شد که با خود زمزمه می‌کرد: «از اسلام هم کاری برنمی‌آید.»
چنین جامعه‌ای به جای آنکه حرکتی کند، چون ملجأ آرزو‌ها و رؤیا‌های عدالت‌خواهانه و آزادی‌طلبانه را بر باد رفته دید، در انتظار معجزه‌ای نشسته بود. عزم و اراده تغییر چنان مرده بود که افراد می‌خواستند بدون دادن هرگونه هزینه و بدون هرگونه اقدام یاری‌گرانه، کسی را بخوانند که معجزه‌وار بر پلیدی‌ها غلبه کند و آن‌ها را از میان بردارد، لذا، چون چنین تصوری در شخصیت حسین‌بن‌علی تجلی یافت؛ او را طلبیدند برای درد‌های خویش، اما آنگاه که باید به یاری او بشتابند و برای اصلاح هزینه دهند، عزم خلق چنین حماسه‌ای را از خود نشان ندادند.
شاید تعبیر «انا قتیل‌العبره» از امام حسین (ع) که در کلام امام صادق (ع) هم تجلی یافته، اشاره‌ای است بر اینکه سیدالشهدا (ع) قربانی وضعیتی بود که مرحوم فیرحی از آن با «فروخوردگی بغض» جامعه کوفی یاد می‌کند. بغض‌های فروخفته از استبداد سیاسی و اشرافیت اجتماعی و فساد اقتصادی و سرکوب شدن هرگونه آرمان‌خواهی شخصیت جامعه کوفی را از بین برده و آن‌ها را دچار مرگ اراده کرده است.
۲ فاز مبارزه
نتیجه آنکه امام حسین (ع) آنگاه که در مقام توضیح هدف خروج و قیام خویش است، طلب اصلاح امت جد خویش و امر به معروف و نهی از منکر به معنای اصلاح ساختار‌های برآمده از نفس اماره امویان را مطرح می‌کند، سپس با امت بدون عزم مواجه می‌شود، خون خود را بذل کرده تا امت را از جهالت و حیرت ضلالت نجات بخشد (لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله)؛ بذل خونی که منجر به احیای اراده و عزم امت شود.
اینجاست که می‌بینیم امام حسین (ع) نهضتی را رقم زده که دو فاز مبارزه با ظلم در سطح ساختار‌های حکومتی و مبارزه با مظلومیت و بی‌ارادگی و «توسری‌خوری» را پیش برده است. خلط میان این دو سبب بسیاری از تحلیل‌های اشتباه شده که گویی امام حسین (ع) صرفاً درصدد امر به معروف حاکمیت بوده و از منکر‌های امت و جامعه اسلامی چشم پوشیده است، پس در وضعیت فعلی باید اولویت را از اصلاح منکرات کف جامعه برداشت و به ایرادات حاکمیت معطوف کرد.
چنین نگاهی به عقیم کردن نهضت حسینی منجر می‌شود، زیرا همانطور که مردم کوفه نقش حضور اراده مردم را در کنار اراده اصلاحی امام نادیده گرفته و معجزه‌وار دنبال تغییر بدون هزینه و تلاش بودند، این افراد نیز گویی هیچ نقشی برای حضور اراده مردم قائل نیستند که اگر بودند، باید می‌دانستند اصلاح امت و پیراستن آن از منکرات، عنصر اراده مردم را برای اصلاح مشکلات حاکمیت به میدان می‌آورد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر