کد خبر: 1216739
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۰:۴۰
گزارش «جوان» از حضور در منزل مادر شهید ایرج خرم‌جاه  از شهدای عملیات کربلای ۵ که سال‌ها مفقودالاثر بود
وقتی به دیدار ایرج رفتم همه ذهنم کنار مزار شهیدی بود که سال‌ها نام پسر شهیدم را با خود داشت. من ۲۷ سال پای مزار شهیدی که از پوست و خون من نبود، می‌رفتم. بعد از شناسایی ایرج هنوز هم مادرانه سر مزار شهید می‌روم و فکر می‌کنم دو پسر داشتم که در راه خدا شهید شدند. امیدوارم هویت شهیدی که هم‌اکنون به جای فرزند من به خاک سپرده شده، شناسایی شود تا دل مادر او نیز آرام شود
 صغری خیل‌فرهنگ
جوان آنلاین: شش بهمن سال ۱۴۰۲ به دعوت «گروه بسیجی خادمان شهدای شهر گلسار» در روز میلاد شهید ایرج خرم‌جاه برای دیدار با مادر شهید به پل کردان رفتم. پل‌کردان یکی از محله‌های معروف گلسار استان البرز است؛ محله‌ای انقلابی که شهدای زیادی را تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرده است. آن روز مهمان خانه شهید ایرج خرم‌جاه شدم. شهیدی که سال‌ها رخ در قاب خاک داشت و با انتشار تصویرش در یک برنامه تلویزیونی در سال ۱۳۹۲ شناسایی شد؛ شهید «ایرج خرم‌جاه». نام جوانی است که ۳۷ سال پیش در دی ۱۳۶۵ در مرحله اول عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید، اما بعد‌ها با هویت «شهید محمدجواد (جعفر) زمردیان» در همدان به خاک سپرده شد. وقتی جعفر زمردیان از اسارت دشمن بعثی رها و به وطن بازگشت، هویت شهید جوانی که پیش از این به نام شهید زمردیان تدفین شده بود، در گمنامی فرو رفت و کسی نام و نشانی از او نمی‌دانست، اما سال ۱۳۹۲ با انتشار تصویرش به لطف خدا شناسایی شد. آری! ایرج خرم‌جاه شناسایی و مادر بعد از ۲۷ سال دوری او را در گلزار شهدای همدان به آغوش کشید. روایت‌های حلیمه مهرانی مادر شهید ایرج خرم‌جاه از سیره و سبک زندگی و نحوه شناسایی فرزندش شنیدنی است.
 
 شما خبرنگار هستید؟!
بسیاری پل‌کردان را به عنوان یک محله انقلابی می‌شناسند. مردمان این دیار هم پای کار انقلاب بودند و هم پای کار روز‌های حماسه و خون. مجاهدت‌هایشان در روز‌های جنگ تحمیلی بر کسی پوشیده نیست و حالا در ادامه همان جهاد، بسیجیان این خطه همچنان رهرو مسیر شهدا هستند. آن‌ها در عمل به همان فرمایش امام خامنه‌ای که «زنده نگهداشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست»، به هر بهانه‌ای به نیابت از شهدا در خانه‌شان را می‌زنند تا شاید کمی درد جای خالی شهید را برای خانواده‌شان تسکین دهند. این حس و حال را به محض ورود به خانه مادر شهید ایرج خرم‌جاه حس می‌کنم. مادری که به پای ما ایستاد و به گرمی و روی خوش به استقبا‌ل‌مان آمد. کنار مادر شهید می‌نشینم، حس و حال عجیبی دارد، طبع شوخی و روی خوشش خبر از خلقیات مهربانانه او می‌دهد. می‌پرسم چند سال داری مادر؟ همان ابتدا باب شوخی را باز می‌کند و می‌گوید ۲۰۰ سال، بعد هم می‌خندد و با خوشرویی می‌گوید عزیزم شما خبرنگار هستید؟ می‌گویم بله. امروز به دعوت گروه خادم‌الشهدا به اینجا آمده‌ام. با خنده می‌گوید از کجا بدانم خبرنگاری! کارت خبرنگاری‌ام را به او نشان می‌دهم. دستان پر مهرش را روی دست‌هایم می‌کشد و می‌گوید شوخی کردم دخترم من آماده‌ام هر کسی از شهیدم پرسید، پاسخ بدهم. بعد کمی آهسته‌تر می‌گوید همین دیدار‌ها به من جان و توان دوباره می‌دهد، همین که هنوز در یاد نسل امروز هستیم خدا را شکر. 
 
 رزق شهادت 
عروس خانواده پذیرای مهمانان می‌شود و کام ما با شیرینی تولد شهید ایرج خرم‌جاه شیرین می‌شود. مادر می‌گوید امروز تولد ایرج است. او متولد ۶ بهمن ۱۳۵۱ و اولین فرزند خانواده‌ام بود. من به جز او یک پسر و یک دختر دیگر هم دارم. ایرج متولد روستای سیبستان از توابع شهرستان ساوجبلاغ بود. آمدنش در سرمای زمستان آن سال باعث گرمای خانه‌ام شد. او فرزند دوست داشتنی برای اهل خانه بود. دل‌بستگی عجیبی به او داشتم، اما نمی‌دانستم روزی باید از این تعلق خاطر و دوست داشتن برای رضای خدا بگذرم. همسرم کشاورز بود. بسیار زحمت خانه و خانواده را می‌کشید. میان کار و فعالیت‌های کشاورزی‌اش به تنها نکته‌ای که توجه داشت، رزق حلالی بود که باید به خانه می‌آورد. باورش این بود که همین‌ها عاقبت بخیری می‌آورد. حق داشت همان توجه‌ها و رعایت حلال و حرام رزق خانه عاقبت شهادت را به دردانه خانه‌ام داد. عاقبتی که به آن افتخار می‌کنم. شهادت ایرج نه تنها برای او که برای من و اهل خانه‌ام آزمون بزرگی بود. 
 
 زود قد کشید و مرد شد
مادر شهید در ادامه به سراغ خلقیات شهیدش می‌رود و می‌گوید: ایرج پنج سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد. یادم نمی‌رود چه زحمت‌هایی برای تربیت و پرورش بچه‌ها کشیدم. سخت بزرگ‌شان کردم. ایرج کار می‌کرد و کمک خرج خانه‌ام بود. در دوران مدرسه آنقدر خوب درس می‌خواند که بتواند در تابستان‌ها سرکار برود و خرج و مخارج خانه را به عهده بگیرد. با اینکه سن کمی داشت از کارکردن خسته نمی‌شد. روزگار از ایرج یک مرد باغیرت ساخت. او، چون پدرش اهل مسجد و نماز بود. به هیئت مذهبی پراچانی‌های طالقان در روستای پل کردان (از محله‌های شهر گلسار) که سید بودند، ملحق شد و بهره‌های معنوی بسیاری از جمع‌شان برد. ایرج تابستان‌ها را با کار در مشاغل مختلف همچون مکانیکی و شیشه‌بری مشغول بود. او خیلی زود مرد خانه‌ام شد. حالا که فکر می‌کنم، می‌گویم این حکمت خدا بود که ایرج خیلی زودتر از همه هم سن و سالانش قد بکشد و بزرگ شود. نمی‌دانستم خدا برای او جهاد و شهادت را مقدر کرده است. شهید ایرج خرم‌جاه در محافل انس با قرآن‌کریم شرکت می‌کرد به نحوی که در منطقه ساوجبلاغ در زمینه قرائت قرآن موفق به کسب مقام شد. با آنکه سن کمی داشت اگر کسی درخواست کمک می‌کرد به یاری او می‌رفت. با آغاز فعالیت‌های بسیج وارد این نهاد انقلابی شد. در روز‌هایی که کشور درگیر جنگ تحمیلی بود، ایرج در پایگاه بسیج حضور داشت و آموزش‌های لازم را در پایگاه بسیج گذراند. برادرش راهی جبهه شده بود و ایرج هم به بهانه حضور در جنگ تحصیل را رها کرد و برای حضور در جبهه دست به کار شد. 
 
 تغییر عدد شناسنامه و اعزام 
مادر می‌گوید: ابتدا مخالفت کردیم. برادرش در جبهه بود و ایرج همه چشم و امید من بود. نگرانش بودم و گفتم برادرت در جبهه است تو بمان و کنار ما باش، اما ایرج اصرار داشت که برود. او در مرحله اول برای اعزام از طریق یگان‌های مستقر در قزوین اقدام کرد، اما به خاطر شرایط سنی موفق نشد. مرحله بعد از طریق شهر آبیک پیگیر اعزامش شد، اما این مرتبه هم فایده‌ای نداشت و مسئولان از اعزام او جلوگیری کردند. نوبت سوم اواخر سال ۱۳۶۴ بود که از طریق شهر هشتگرد اقدام کرد، اما این مرتبه او تاریخ شناسنامه‌اش را تغییر داده بود و با کپی آن به محل اعزام نیرو‌ها رفت. او در نخستین اعزامش از لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) با عنوان غواص گردان در جبهه حضور پیدا کرد، ایرج سر از پا نمی‌شناخت. وقتی به خانه آمد و قرار بود مجدداً راهی شود باز هم نگرانش بودم، اما او اراده کرده بود تا آنجا که می‌تواند در جبهه حضور داشته باشد. ایرج برای مرحله دوم به جبهه اعزام شد. ایشان ۲۱ مهر ۱۳۶۵ از منطقه یکم ثار‌الله به منطقه عملیاتی خرمشهر و از آنجا نیز به منطقه شلمچه اعزام شد. او در جریان عملیات کربلای ۴ هم حضور داشت، اما گویا گردان‌شان وارد عملیات نشده بود. ایرج در منطقه ماند و کمی بعد راهی میدان کربلای ۵ شد. عملیاتی که برای او شهادت و مفقودالاثری و برای ما سال‌ها چشم انتظاری را به دنبال داشت.
 
 شهید اشتباهی!
 در میان صحبت‌های مادر به در و دیوار خانه نگاه می‌کنم. خانه پر است از تصاویر شهید ایرج خرم‌جاه. میان صحبت‌ها گاه و بیگاه صدای گریه و اشک مهمان‌ها به گوشم می‌رسد. ایرج نه تنها در در و دیوار خانه مادری که در دل و یاد همه مردم شهرش جای خوش کرده است. مادر در ادامه از شهادت ایرج می‌گوید: او رفت و دل من هم با او راهی شد. کمی بعد از عملیات بود که به ما اطلاع دادند ایرج شهید شده است، اما کسی خبر قطعی از شهادتش نداشت. ۲۵ بهمن ۱۳۶۵ داستان چشم انتظاری ما آغاز شد. خبر آمد که ایرج شهید شده است. من چادر به سر کرده و به هر جایی که امکان داشت سر زدم. به دنبالش بودم، اما او را پیدا نمی‌کردم. یک روز خودم را به معراج شهدای تهران رساندم. از آن‌ها خواستم تا پیکر‌هایی که بعد از عملیات کربلای ۵ برایشان آوردند را زیارت کنم تا شاید در میان آن‌ها ایرج را پیدا کنم. آن‌ها گفتند از همه شهدا عکس گرفته‌اند و اگر امکان دارد شما عکس را بررسی کنید، شاید شهید‌تان را از طریق همین عکس‌ها پیدا کنید، اما من که شوق دیدار پیکر ایرج را داشتم، نپذیرفتم و گفتم من باید پیکر شهدا را ببینم. آن‌ها به من گفتند شاید تاب نیاورید و اذیت شوید. اصرارهایم نتیجه داد و برای دیدار با شهدا داخل سالن شدم. حال و هوای عجیبی بود. برایم سخت بود، اما باید خیالم از فرزند گم شده‌ام راحت می‌شد. چند پیکر شهید را دیده، ندیده حالم بد شد و مسئولان معراج من را بیرون بردند. دیگر نتوانستم ادامه بدهم و با همان حال به خانه برگشتم. 
بی‌آنکه حکمت آن روز و حال و احوالم را بدانم صبر پیشه کردم. همان شب‌ها بود که ایرج به خوابم آمد. گله کردم که کجایی من به دنبالت آمدم، اما تو را نیافتم. ایرج رو به من کرد و گفت من همانجا بودم مادر شما مرا ندیدی؟ حق با ایرج بود، او در معراج بود. مدتی بعد خانواده آقای زمردیان که فکر می‌کردند پسرشان محمدجواد (جعفر) زمردیان به شهادت رسیده و در جریان اسارت فرزندشان نبودند به معراج می‌روند و از روی عکس شهید ایرج او را به جای فرزندشان شناسایی و به همدان می‌برند و بعد از برگزاری مراسم او را در گلزار شهدای همدان تشییع و تدفین می‌کنند. من ماندم و بی‌خبری. من ماندم و بی‌قراری مادرانه. من ماند‌م و تنی رنجور. همه‌اش می‌گفتم خدایا تو خودت می‌دانستی من این بچه‌ها را با زحمت بزرگ کرده بودم حالا که در مسیر الهی قدم برداشت کاش او را به من برگردانی! اما خواست خدا این بود که من با آمدن شهید گمنام دیگری تسلی پیدا کنم. بعد از ۹ سال یک شهید را برایمان آوردند و گفتند این ایرج شماست. نشانه‌ها این را نشان نمی‌داد، اما به خاطر تسلی دلم آن را پذیرفتیم. او را به نام شهید ایرج خرم‌جاه در مزار شهدای پل‌کردان تدفین کردیم. 
 شناسایی شهید در برنامه تلویزیونی
مادر در ادامه از شناسایی پیکر فرزند شهیدش در گلزار شهدای همدان خبر می‌دهد و می‌گوید: بعد از تدفین، آن سنگ مزار منقش به نام شهید ایرج خرم‌جاه شد. ماوی و همدم دلتنگی‌های من. می‌رفتم و با پسرم درد دل می‌کردم تا ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۲. تابستان سال ۹۲ برنامه «ماه عسل» در یکی از قسمت‌های خود مصاحبه‌ای با آقای محمدجواد (جعفر) زمردیان انجام داد و به بیان خاطرات اسارت و نحوه بازگشتش به وطن را پخش کرد. او طی برنامه عکسی از شهیدی که به جای او در گلزار شهدای همدان دفن شده را نشان می‌دهد و خواستار شناسایی او از طرف خانواده و آشنایانش می‌شود. پس از پخش این برنامه بسیاری با برنامه تماس می‌گیرند و احتمال شناختن شهید را مطرح می‌کنند. به هر حال پس از تحقیقات و بررسی‌هایی که صورت می‌گیرد، مشخص می‌شود که تصویر نشان داده شده «شهید ایرج خرم‌جاه» است که به دلیل شباهت بسیار با آقای جعفر زمردیان به جای او در همدان تشییع و دفن شده است. محمدجواد زمردیان سال ۱۳۶۵ و در جریان عملیات «کربلای ۴» از سوی نیرو‌های عراقی اسیر شده بود، اما شرایط منطقه عملیاتی و شواهد موجود، حاکی از به شهادت رسیدنش داشت و او به عنوان شهید مفقودالاثر اعلام می‌شود. تا اینکه سال ۶۶ به دنبال تفحص منطقه یاد شده، پیکر یک نوجوان شهید کاوش می‌شود. از آنجا که این شهید از نظر اندام، شکل و قیافه بسیار به محمد جواد زمردیان شباهت داشت بعد از شناسایی از سوی خانواده‌اش و تأیید شهادت فرزندشان محمدجواد، شهید ایرج خرم‌جاه را به اشتباه به جای محمدجواد زمردیان در همدان دفن می‌کنند. او پس از اسارت به آغوش خانواده باز می‌گردد و از ماجرا باخبر می‌شود، بسیار تلاش می‌کند تا هویت واقعی شهید را شناسایی کند، اما موفق نمی‌شود تا اینکه در برنامه ماه‌عسل عکس شهید ایرج را نشان داده و از مردم می‌خواهد در صورت شناسایی هویت واقعی این عکس وی را در جریان بگذارند. 
 
 تن زخمی و سیم خاردار
مادر می‌گوید: در روند اجرای عملیات کربلای ۵ ایرج مجروح می‌شود. یکی از دوستانش با قطعه سیم خارداری که در نزدیکی‌شان بود بازوی ایرج را می‌بندد. بعد از عملیات و شهادت ایرج آن سیم خاردار روی بازوی ایرج کبودی ایجاد می‌کند که یک سال بعد و در جریان شناسایی پیکرش خانواده آقای زمردیان به گمان اینکه این همان نشان ماه گرفتگی روی بازوی محمدجواد (جعفر) است و نشانه‌های دیگری که در ظاهرشان با هم یکی بود او را به جای فرزندشان شناسایی و در همدان تدفین می‌کنند. پس از اعلام شناسایی قطعی شهید ایرج خرم‌جاه مراسم باشکوهی با حضور مادر و اعضای خانواده و بستگان شهید ایرج خرم‌جاه و همچنین بسیاری از مردم همدان در این شهر و بر سر مزار این شهید برگزار شد و به خواست مادر شهید ایرج خرم‌جاه همانجا ماند. 
 
 لباس سفید احرام 
میان همکلامی‌ام با مادر شهید خانم کبری خرم‌جاه یکی از خادمان شهدا از آن روز‌ها یاد می‌کند و می‌گوید: بعد از اطلاع‌رسانی و خبر قطعی و تأیید شهید جای گرفته در همدان مردم پل‌کردان با هر وسیله‌ای که توانستند راهی همدان شدند تا در مراسم تجلیل از خانواده شهید ایرج خرم‌جاه و دیدار مادر و فرزند شهیدش که بعد از ۲۷ سال اتفاق می‌افتاد، حاضر شوند. روز‌هایی که مردم پل‌کردان بار دیگر روحیه بسیجی خود را به اثبات رساندند و مشتاقانه به دیدار شهیدشان در همدان رفتند، اما صد حیف که قسمت ما نشد. مادر شهید در ادامه می‌گوید: مهمان‌های زیادی آمده بودند و من خیلی‌هایشان را نمی‌شناختم، اما آن‌ها به خاطر قدردانی از شهدا و خانواده‌های شهدا آمده بودند و مراسم باشکوهی که من طبق وصیت ایرج با لباس سفید در آن (لباس احرام) در آن حاضر شدم. من بعد از ۲۷ سال به دیدار فرزندم آمده‌ام بسیار خوشحال بودم. دست روی سنگ مزارش گذاشتم و آن را غرق بوسه کردم. 
 
 مادر ۲ شهید!
هیچ‌گاه آن روز را از یاد نمی‌برم. وقتی به دیدار ایرج رفتم همه ذهنم کنار مزار شهیدی بود که در محل زندگی‌ام سال‌ها نام پسر شهیدم را با خود داشت. من ۲۷ سال پای مزار شهیدی که از پوست و خون من نبود می‌رفتم و با او درد دل می‌کردم و غصه‌های دلم را با او در میان می‌گذاشتم. بعد از شناسایی ایرج هنوز هم مادرانه سر مزار شهید می‌روم و فکر می‌کنم دو پسر داشتم که در راه خدا شهید شدند. هر چند فاصله من با ایرج دور است، اما به آرامش رسیدم. سالی چند باری به زیارتش می‌روم و امیدوارم هویت شهیدی که هم اکنون به جای فرزند من به خاک سپرده شده، شناسایی شود تا دل مادر او نیز آرام شود.
برچسب ها: کربلای ۵
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار