جوان آنلاین: دکتر داریوش صفرنژاد، تحلیلگر ارشد بینالملل با تمرکز بر مسائل منطقه اوراسیا است و اندوخته نظری و عملی او در مراودات بینالمللی باعث شده است وی زاویه دید راهبردی را برای تحلیل بهتر آنچه امروز در فضای انتخابات کشور میگذرد، پیشنهاد کند و به تبع آن فضای انتخابات موجود را در قیاس با کارکردهای مشابه آن در سایر کشورها به ویژه کشورهایی که تحزب در آنها ریشهدارتر است، ببیند. در آستانه انتخابات مجلس و خبرگان با این کارشناس و تحلیلگر گفتگو کردهایم. بخش اول این گفتگو را میخوانید.
ما امروز در فضای انتخابات قرار داریم، با چه زاویه دیدی میتوانیم آنچه در شرف وقوع است به شکل واقعبینانه رصد کنیم؟
من سعی میکنم با نگاه راهبردی به این موضوع بپردازم، منظورم از زاویه دید راهبردی، نگاه فراتر از میدان است. ما میتوانیم با سه نوع نگاه، پدیدههای پیرامونی خود را تحلیل کنیم. اول، نگاه میدانی که بسیار رایج است و فرد معمولی هم میتواند داشته باشد و متأسفانه در جامعه ما برخی نخبگانمان حداکثر نگاهشان، میدانی است. سطح دوم، نگاه فرامیدانی یا نگاه راهبردی، استراتژیک و به اصطلاح هلیکوپتری است، یعنی شما این بخش یا موقعیت را با توجه به موقعیت اطراف آن و مجموعه تکههای پازل ببینید و شرح وضعیت کنید. نگاه سوم که بسیار کلاننگر است، نگاه ماهوارهای است که هم ژئواستراتژیک میشود، هم ژئوپلتیک و هم ژئواکونومیک و در حقیقت همه این حوزهها را در برمیگیرد و معمولاً این نگاه در کشور ما غریب است که البته بحث مفصلی میطلبد و اگر مجالی بود، روزی میتوان از آن نگاه سوم به مسائل کشور نگریست. من فعلاً از نگاه سوم عبور میکنم و در این گفتگو از ایوان یا نگاه دوم- راهبردی یا فرامیدانی- به موضوع توجه میکنم، به این معنا که اینجا وقتی میخواهم ایران و نظام انتخاباتی آن را ببینم، میروم دنیا را میبینم و ایران را هم در این فضا بررسی میکنم. در اکثر کشورهایی که حزب دارند، یعنی نظام حزبی دارند و حزب در آنها حضور مؤثر است یا این طور بگوییم انتخاباتشان حزبی است، در آنجا بار اصلی انتخابات و کشاندن مردم پای صندوقهای رأی را احزاب انجام میدهند. آن طور که من بررسی کردهام و ۳۲ سالی که در حوزه بینالملل مشغول هستم، ما تنها کشور در دنیا هستیم که به رغم اینکه احزاب سیاسی متعددی داریم- میدانید که آمار احزاب و تشکلهای سیاسی دارای مجوز که فعال هم هستند، امروز به ۱۵۵ تشکل و حزب رسیده است-، اما عملاً احزاب در نحوه مشارکت مردم در انتخاباتهای ما تأثیری ندارند.
چرا؟
چون انتخاباتهای ما فردی است و احزاب فقط باید پول هزینه کنند. طبیعی هم است که به میدان نمیآیند. در کشورهای دیگر چه اروپایی، آفریقایی، آسیایی یا امریکایی، موقعی که حزب برای کسی پول خرج میکند، از قبل او پول هم درمیآورد. قاعده دنیای امروز همین است؛ دنیای داد و ستد. این طور نیست که شما فقط بروید و ببازید. اصلاً طرف به قدرت میرسد تا هزینهها را برگرداند، البته آنجایی خط قرمز است که از خارج به حزبی کمک شود، اما در داخل کشور اگر از جایی که مربوط به اموال عمومی نیست یا شائبه رانت ندارد، کمکهای مردمی یا شرکتها برای اداره امور احزاب اشکالی ندارد. در کشور ما رجل سیاسی، چه زن و چه مرد، شخصیتهای سیاسی ما در واقع از احزاب به عنوان نردبان استفاده میکنند، در صورتی که حزب امروز در دنیا مکانی برای مانور سیاستمداری و دولتمداری است. حزب جایی است که شخصیت سیاسی آنجا میرود، مفاد و جانمایه قانون اساسی، منافع ملی، هنجارها و ارزشهای ملی کشور را یاد میگیرد و متوجه تضادها و مصالح ملی میشود و چرایی و کارکرد خطوط قرمز را میفهمد.
یک نوع مدرسه حکمرانی است.
دقیقاً! آن جا میرود و این همه را یاد میگیرد. حزب، پهنه و مکانی است که فرد در آنجا مانور میکند، مثل نیروهای نظامی که مانور انجام میدهند و به آمادگی میرسند و وقتی تازه به آمادگی رسیدند، وارد صحنه میشوند، بنابراین تا شبیهسازی انجام نشود، مستقیم وارد فضای عملیاتی نمیشوند. امروز در دنیا در حوزه سیاست، راهبردی و حکمرانی این وظیفه را احزاب در حوزه سیاست انجام میدهند، در حوزه اجتماع و فرهنگ، NGOها یا سمنها انجام میدهند، چون NGO قرار نیست کار سیاسی انجام دهد. سمنها فرهنگ و اجتماع را رشد میدهند، احزاب هم سیاست را رشد میدهند و برای اقتصاد برنامهریزی میکنند. به عبارت دیگر، همان نقشی که احزاب در تربیت سیاسی دارند، سمنها در تربیت اجتماعی و فرهنگی عهدهدار هستند، البته در کشور ما سمنها یا NGOها خیلی موفقتر از احزاب هستند. سمنی که در جامعه ما آدم تربیت میکند، هیئتهای مذهبی هستند؛ تشکلهای غیردولتی هستند که سیاسی نیستند و کارشان، فرهنگی و اجتماعی است.
یا سمنهایی که در حوزه درمان کار میکنند.
بله و اصناف را ببینید. در واقع پایه ساختار اقتصادی ما NGO است. وقتی اصناف از صدواندی سال پیش در ایران شکل گرفت، بنا بر این بود که اصناف، اقتصاد و تجارت و کسبوکار را پایهسازی و ریشهسازی کنند. سمنها در جامعه ما موفقند، اما NGO قرار نیست کار سیاسی کند. آنهایی که قرار است کار سیاسی انجام دهند و شخصیت سیاسی تربیت کنند، احزاب هستند. دیروز با تعدادی از دوستان در این باره مطالعه و مراوده داشتیم و گفتیم، ما که همه رأی میدهیم، اما با اینکه پنج روز بیشتر به انتخابات نمانده- زمان مصاحبه، یکشنبه این هفته- هنوز نمیدانیم به چه کسی رأی دهیم، چون هنوز فهرست تشکلها بیرون نیامده است که من انتخاب کنم، هنوز فهرستی قطعی نشده است.
در واقع میگویید احزاب و جریانهای سیاسی ما کمکاری میکنند.
من کاری به هیچ تفکری ندارم. میخواهم بگویم من که در تهران باید به ۴۶ نفر رأی بدهم- ۱۶ نفر خبرگان و ۳۰ نفر مجلس- باید از یک ماه قبل این نامزدها را بشناسم و برنامههایشان را بدانم.
در واقع ما از مردم انتظار داریم در انتخابات شرکت کنند، آن وقت یکی از مهمترین مهرههای این انتخابات که احزاب ما هستند و باید سر وقت حاضر شوند، آماده نیستند.
احزاب سیاسی در ایران ۴۵ سال است شب امتحانیاند. اگر احزاب را همین ۱۵۵ حزب فعالی که امروز داریم در نظر بگیریم، این تشکلها که مجوز قانونی دارند و سالیان سال است فعالند، چرا این طور راکدند؟ نتیجه این رکود این است که من پنج روز مانده به انتخابات- زمان مصاحبه- تکلیف خود را نمیدانم.
شما اشاره میکنید که ما در حوزه NGOها موفقتر عمل کردهایم تا احزاب. آیا علت این موضوع نمیتواند این باشد که به تعبیر شما، ما آن نگاه استراتژیک را نداریم؟ چون در سمنها بحثهای عاطفی، ملموس و خرد خیلی راحتتر لمس میشود، اما در احزاب باید نگاه ملی داشته باشید و مثلاً نماینده مجلس ما فقط قومیت، صنف یا طبقه را مدنظر قرار ندهد و کلان قضیه را ببیند.
نکته درستی است. علت این است که نگاه فرامیدانی و راهبردی در کشور فوقالعاده ضعیف است، همچنان که تربیت عناصر راهبردی در دانشگاههای ما خیلی ضعیف است. امروز تعداد دانشگاههایی که شخصیتهای راهبردی در کشور تربیت میکنند، فوقالعاده کم است.
منظورتان از عناصر یا شخصیتهای راهبردی چیست؟
یعنی فردی که تخصص خودش را در پکیج بزرگی به نام کشور، منطقه و دنیا میبیند. من یک مثال میزنم. ما در حوزه درمان، پزشکی و دارو یکی از سرآمدان دنیا هستیم. همین وزارتخانه چه اسمی دارد؟ بهداشت، درمان و آموزش پزشکی. فرق این بهداشت با درمان و آموزش پزشکی در این است که کسی که میخواهد بهداشت را در کشور داشته باشد، باید نگاه راهبردی داشته باشد، اما برای کسی که درمان و آموزش پزشکی را میخواهد حاکم کند، نگاه خرد و میدانی کفایت میکند. چرا؟ چون بهداشت مقوله بزرگی است و کسانی که نشستهاند نام این وزارتخانه را طراحی کردهاند، بیهوده و بیجهت نبوده که بهداشت را در اولویت و رأس کار دیدهاند. از این زاویه ما در حوزههای فنی- مهندسی و پزشکی نگاه راهبردی ضعیفی داریم و باید تربیت کادر متخصص در دانشگاهها را در نظر بگیریم و دانشگاههای ما باید به این حوزه ورود کنند. وقتی به رویه کشورها نگاه میکنیم، میبینیم در کشورهای دیگر مقوله تربیت اجتماعی و فرهنگی را به NGOها میدهند و مقوله سیاست و برنامهریزی برای اقتصاد را به احزاب میسپارند، چون در واقع رجل سیاسی به قدرت میرسند که سیاست و اقتصاد را راهبری کنند. این احزاب سیاسی در جایی که نظام حزبی و پارلمانی حاکم است، چه کار میکنند؟ میآیند آدمهای ارزشمند را به عنوان سرمایههای اصلی راهبری میکنند و کسانی که قرار است بازیگر میدان باشند و تاریخ مصرف داشته باشند، مهرههای جلوی پردهاند، اما در کشور ما این طور نیست. فردی که رئیس یک ائتلاف است و ائتلاف ۳۰ حزب، گروه و تشکیلات را دربرمیگیرد، میبینید خودش نوک سرفهرست است. خب این منطقی و درست نیست. اگر شما میخواهید راهبری کنید و مثلاً ۳۰ حزب و گروه را جلو ببرید، وظیفهتان باید راهبری باشد.
یعنی نمیتوانید همزمان هم پیش باشید و هم پس.
مشکل همین است. آقایی که راهبر یک جریان شده خودش هم سرفهرست است و دغدغهاش بستن آن فهرست. این آدم دیگر نمیتواند تفکر راهبردی را دنبال کند و قاعدتاً به فکر برنامه نیست، در صورتی که راهبر جریان، یک کارش میشود بستن فهرست، یک کارش میشود ارائه برنامه، یک کارش میشود تبلیغات، یک کارش میشود فرهنگسازی، یک کارش میشود کشاندن مردم به پای صحنه، مثل کارکردی که تهیهکننده در ساخت یک فیلم سینمایی ایفا میکند. آن کسی که کار میدان میکند، کارگردان است، اما کسی که کل قصه را برنامهریزی میکند، تهیهکننده است که زیرمجموعه او کارگردان، موسیقی، فیلمنامه، طراح لباس و صحنه است.
اگر تهیهکننده بیاید تدارکاتچی هم باشد، عملاً نقش خود را نفهمیده است.
بله، تهیهکنندهای که فقط دنبال چککشیدن باشد، جایگاه خود را به عنوان مدیر مالی تنزل داده است. شما میبینید فیلمهایی خوب از کار درمیآید که تهیهکننده، جایگاه راهبردی و کلان خود را خوب فهمیده و جایگاه خود را مثلاً در حد مدیر تولید تنزل نداده باشد. الان در راهبری مردم به صحنه سیاست در همه انتخاباتها منطقی و درست این است: کسانی که نقش راهبر یا تهیهکننده را در جریانهایی ایفا میکنند که هر کدام چندین حزب، گروه و تشکل هستند، دیگر نباید وارد عرصه شوند.
حضور مسئولان راهبردی و کلان در میدان را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا این کار قابل توجیه است؟
حضور در میدان خوب است، اما مشغولشدن به میدان اشتباه. شما بین مردم باشید، خیلی خوب است. بعضی مسئولان قاطی مردم نمیشوند. اتفاقاً در نظامی که قرار است مردمسالار باشند، این یک ضرورت بنیادین است. جمهوری اسلامی از روز اول میگوید، مردمسالاری دینی. از همان نوفللوشاتو احزاب و گروههای سیاسی معارض شاه بر سر ساختار نظام سیاسی با امام بحث میکردند، اما حرف امام (ره) این بود: جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. خب اگر بخواهیم جمهوری اسلامی را ترجمه کنیم، یعنی پایههای اصلی این نظام مردم هستند. حضرت امیر (ع) میفرمایند: مردم عمود و ستون دین هستند. آقای رئیسی تازه رئیسجمهور شده و رفته بود برای دیدار با علما و مراجع. خاطرتان باشد در این ملاقات، آیتالله جوادیآملی سخن حضرت علی (ع) را مطرح کردند که آقای رئیسجمهور محترم! مردم، عمود و ستون دین هستند، پس ما این شکل از نظام مردمسالاری را قبول داریم.
نه اینکه نمایشی و موسمی باشد.
در دنیا کشاندن پای مردم به صندوقها و فرهنگسازی برای رأیدادن و دعوت از مردم برای حضور در صندوقهای رأی به عهده احزاب است و البته منفعت حزب، گروه و تشکل هم در گرو حضور مردم است. خب این طبیعی است که جمهوری اسلامی به لحاظ ساختار سیاسی به کنشگران و بازیگران سیاسی نیاز دارد. اینجا ما میتوانیم استناد کنیم به اینکه ۱۵۵ حزب، گروه و تشکل و ۳۲ ائتلاف و جریان فعال در فضای انتخابات حضور دارند؛ همین احزابی که در وزارت کشور ثبتنام کردهاند و فهرست میدهند. اینها بازیگران میدانی ما هستند و این کمیت اتفاقاً خیلی خوب است. امروز در امریکا کل احزاب، گروهها و تشکلهایی که در حوزه سیاست فعالیت میکنند و دارای مجوز رسمیاند، ۱۷ حزب هستند، اما عملاً بازیگر مؤثر همان دو حزب است. از طرفی ما جلوی رشد احزاب را نبستهایم، اما سال هاست امریکاییها دیگر اجازه تشکیل هیچ حزب، گروه و دستهای را نمیدهند، ما این طور نیستیم. در اروپای غربی هم این طور است و اجازه زادوولد یا تولید تفکرها و احزاب سیاسی جدید را نمیدهند و میگویند نظامها مهندسیشده و همین سازهها و ساختار موجود کفایت میکند، اما در کشور ما این سیالی و پویایی هست، پس ساختار انتخاباتی ما این طور است که مردم فقط از احزاب مشورت میگیرند و خودشان انتخاب میکنند و اینکه شخصیتهای سیاسی، احزاب را به عنوان نردبان میبینند، نه به عنوان قالب، مجموعه و انتظامدهنده.
یعنی شخصیتهای سیاسی، احزاب را به عنوان یک کالای کموبیش یکبار مصرف و وسیله میبینند؟
بله، در حالی که احزاب باید وسیلهای برای نظام و انتظام ملی باشد.
نه یک نردبان برای ترقی فرد.
حزب باید ابزار تأمینکننده و برقرارکننده انتظام ملی باشد. نکته بعدی این است که احزاب سیاسی موجود ما حکمران تربیت نمیکنند. شخصیت سیاسی کسی است که علاوه بر تخصص خودش، تمام مجموعه را میبیند و نگاه راهبردی به تمام پدیدههای رایج دارد که در کشور جاری است، با این حال ما در حوزه تربیت حکمران که وظیفه اول احزاب سیاسی است، کار جدی در کشورمان نمیبینیم. نکته بعدی که باید به آن توجه کرد، گنجاندن این مفاهیم در کتب آموزشی و دروس مدارس ماست. اگر قرار است نظام جمهوری اسلامی باشد و مردم و احزاب سیاسی و سمنها در آن فعال باشند، شما باید فلسفه وجودی این ساختارها را به کتابهای درسی بیاورید و به دانشآموز آموزش دهید، اما اینها در کتابهای درسی ما نیست.
منظورتان از محتوای درسی مثلاً درباره منافع ملی است؟
منافع ملی، تعارضهای ملی، ارزشهای ملی، سیاستهای ملی و نگاه ملی. اگر این نگاه ملی از مقطع ابتدایی آموزش داده نشود، شما در دانشگاهها هم نمیتوانید توفیق مؤثر و چندانی داشته باشید، اما از آن طرف اگر آموزشوپرورش به این عرصه ورود کرد، شما دیگر ایام انتخابات نمیخواهد زور بزنید که مردم را پای صندوقها بیاورید، چون آن فرد متوجه اصل داستان شده و اتوماتیک پای کار است.
در واقع نیازی به محرک بیرونی نیست.
بله، چون میداند که حتی اگر میخواهم وضع موجود را به نفع سلیقه خود تغییر دهم، باید بیایم پای صندوق رأی.
پس هر چقدر بینش ما گسترده میشود، قهر ما کمتر میشود.
الان سلیقههای متنوعی در فضای انتخابات داریم، اما خیلیها این فضا را نمیشناسند. از طرفی احزاب سیاسی در ایران سعی میکنند ترجمه رفتار غرب را داشته باشند، در صورتی که در ایران نظام سیاسی مردمپایه و مردمسالار است و این حزب سیاسی باید بومی باشد. ما تقریباً هر دو سال یک بار انتخابات داریم و این حزب سیاسی در سیل و زلزله و آسیبهای اجتماعی و حوادث ملی- چه شادی و چه عزای ملی- باید حضور داشته باشد. دیدید که حادثه کرمان رخ داد، آرزو بر دلم ماند که دو حزب سیاسی حداقل به خاطر انتخابات هم که شده بیانیه بدهند و تسلیت بگویند. فلان جا زلزله میآید. مردم هم اینها را میبینند. از این زاویه ما باید نقاط درخشان و مطلوب آموزههای غربی را بگیریم و با واقعیتها و روندهای جاری در کشور ترکیب کنیم تا پایه یک حزب سیاسی موفق باشد.
در واقع از نگاه شما مهم است که مردم حس کنند حزب یا کنشگر سیاسی در طول سال در زندگی آنها حضور دارد و صرفاً یک مطالبه موسمی رأی نباشد که من رأی تو را میخواهم و بعد هم رهایت میکنم.
رفت تا شب امتحان بعدی و اصلاً برنامهریزی مجدد احزاب ما برای گرفتن رأی هم شب امتحانی است.
پس زمانی ما میتوانیم انتظار داشته باشیم مردم مشارکت کنند که کنشگران سیاسی ما به مردم نشان دهند آنها را میبینند، در صورتی که بیشترین تماس مردم در زندگی با اقتصاد جامعه است.
دقیقاً همین طور است و الان اقتصاددان ما نشسته و بر پایه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و نسخههای این نهادها برای مردم نسخه میپیچد، در صورتی که رئیس بانک جهانی را چه کسی انتخاب کرده است؟ رئیسجمهوری امریکا که دشمن مقابل ماست. آیا ما در سیاست از امریکا تبعیت داریم؟ نه! در اعتقاد تبعیت داریم؟ نه! در فرهنگ و اجتماع تبعیت داریم؟ نه! اما در اقتصاد تبعیت داریم.
شما اشاره کردید که احزاب سیاسی در کشوری مثل امریکا به نوعی سیاستگذار اقتصادی هم هستند، آیا میتوانیم بگوییم علت اینکه ما نتوانستیم نابسامانیهای اقتصادی خود را جمع کنیم، این بود که زیرنظامهای سیاسی ما- احزاب ما- نتوانستند کنشگر باشند؟
البته نه هر کنشگری؛ کنشگری که طراحی میکند، برنامه میآورد، نظرسنجی میکند، بازخورد میگیرد و در نهایت برنامهها را بومی میکند. یک مثال بزنم. من اگر بخواهم با نسخه صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، قیمت انرژی را در ایران تعیین کنم، چطور عمل خواهم کرد؟ آنها میگویند قیمت تمامشده بهعلاوه ۲۵ تا ۴۰ درصد مالیات. با این قاعده قیمت تمامشده سوخت با حملونقل میشود حدود یک دلار، حالا ۴۰ سنت مالیات را هم اضافه میکنیم که با قیمت الان دلار میشود ۱۰۰ هزار تومان، یعنی من اگر بخواهم اقتصاددان باشم و با همین الگویی که در دانشگاههای ما تدریس میشود، قیمت سوخت را تعیین کنم، میگویم هر لیتر بنزین ۱۰۰ هزار تومان، اما آیا در جامعه هنجارمند ما با این نظام مردمسالار میشود این کار را کرد؟ اینجاست که احزاب سیاسی باید ورود کنند و اتاق فکر بگذارند که چه قیمتی برای بنزین تعیین کنیم که بیشترین رضایت عمومی و مردمی را در پی داشته باشد. شما الان حتی با مردم کوچه و خیابان هم که در این باره صحبت کنید، میگویند هزارو ۵۰۰ تومان برای هر لیتر بنزین ظلم است، چون نیم لیتر آب گرانتر از بنزین است، اما از آن طرف اگر بخواهید بنزین را ۱۰۰ هزار تومان کنید، آن هم درست نیست. خب چه کسی اینجا باید ورود کند؟ چرا ما همه بار را بر دوش دولتها میاندازیم؟ طبیعی است که فقط دولتها نمیتوانند اجرا کنند. من کاری با این دولت و آن دولت ندارم. این یک روند است، به خاطر همین وقتی میخواهند اجرا کنند، حتی سروصدا درنمیآورند و چراغ خاموش جلو میروند، اما یک دفعه آشوب و اغتشاش میشود.
در واقع ما آن حلقه واسط را گم کردهایم.
گم نکردهایم، این حلقه واسط، راکد است، اکتیو و فعال نیست. پسیو است. ناظر ایستا است نه ناظر فعال. احزاب سیاسی وجود دارند، میبینند، اما نظارت آنها ایستا است. اتفاقاً ورود به این عرصهها بسیار به شناخت احزاب در میان مردم کمک میکند. مردم موقعی که میبینند خانم یا آقای ایکس نشسته است درباره مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نظر میدهد، خب ما به همین واسطه است که او را میشناسیم. یکی از کارهای خوب و منحصربهفرد صداوسیما در این دوره ۲۰۰ شبکه تلویزیونی انتخاباتی است. در تهران پنج کانال داریم، از کانال ۴۶ تا ۵۱ دیجیتال. افرادی که به عنوان نامزد میآیند، صحبت میکنند، برای من اظهارات این نامزدها خیلی مهم است. اصلاً بلد است حرف بزند؟ ذهن منسجم و منظومه فکری دارد؟ برنامه دارد؟ صداوسیما توانمندترین مجریهایش را هم پای کار آورده و واقعاً هم کار سنگینی است، چون فقط در تهران ۳ هزارو ۶۰۰ نفر کاندیدا شدهاند، این یعنی به ازای هر کرسی، ۱۲۰ نفر نامنویسی کردهاند و آن وقت به این حجم از نامزدها در تلویزیون تریبون دادهاند. خب این کار خوبی بوده است، از این باب که مردم با این افراد آشنا میشوند. گاهی گفتمانهایی را از این افراد میشنویم که واقعاً جای خالی آنها را در اتاقهای فکر حس میکنیم. میبینید فرد یک پزشک عمومی، کارآفرین، مهندس یا دبیر است. طرف دکترا دارد و معلم ابتدایی است. خانمی که آمده و حرفهای تخصصی زیادی برای گفتن دارد. آنجا حس میکنید که جای این فرد در اتاق فکر آموزشوپرورش خالی است. اگر رسانههای ما در طول سال آرامآرام این چهرهها را به مردم معرفی کنند، نامزدها برای مردم، آشنا و شناختهشده میشوند، اما میبینیم که در طول سال این کار را انجام نمیدهند. شما الان به عنوان شخصیت سیاسی و اقتصادی در طول سال مصاحبه کنید و نظر دهید، کسی به شما اعتراض میکند؟ پس چرا این کار را نمیکنید؟ برای اینکه فرد میترسد دو غلط دیکته داشته باشد، بنابراین این کار را نمیکند، اما در غرب این کار را میکنند، به خاطر همین آنجا شخصیتهای سیاسی از طریق احزاب و قبل از انتخابات به مردم و افکار عمومی شناسانده میشوند. در امریکا ۱۶ ماه به انتخابات مانده شروع میکنند و هر حزب میتواند ۱۶ نفر را معرفی کند که این افراد در رقابت باهم قرار گیرند. در آن چهار ماه آخر، نماینده هر حزب یک نفر میشود، اما، چون آنجا نظام سرمایهداری است، هر کسی که پول میدهد، تریبون در اختیارش قرار میگیرد و، چون فقط دو حزب پول دارند، عملاً دو نامزد جلو میآیند، در حالی که معمولاً در انتخاباتهای امریکا هفت نفر، ۹ نفر و حتی تا ۱۳ نامزد را هم داشتهایم.
اگر بحث را جمعبندی کنید، چه نکاتی قابل ذکر خواهد بود؟
در نهایت میخواهم این نکته را بگویم که احزاب و شخصیتهای سیاسی که امروز نمود آن را در فضای انتخابات کشور میبینیم، ظرفیت فوقالعاده مهم کشور هستند و نباید سهلانگارانه با این قضیه برخورد کرد، چون حزب و شخصیت سیاسی، حلقه واسط میان مردم و حکمرانها، سیاستگذارها و برنامهریزهاست، اما مسئله ما این است که احزاب ما ناظر ایستا هستند، نه ناظر فعال و ما چارهای نداریم این کنش را بازمهندسی کنیم.