جوان آنلاين: آئین رونمایی از ۱۳ مجموعه داستان کوتاه انتشارات کتاب نیستان، شب گذشته در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.
در این مراسم سیدمهدی شجاعی نویسنده و مدیر این انتشارات در سخنانی ادبیات را جان پناه و پناهگاه جامعه معرفی کرد و گفت: هیچ حکومتی در دنیا طالب ارتقا سطح فرهنگ و شعور مردم خودش نیست.
وی افزود: زمانی که مردم به اطلاع دست پیدا میکنند اوقات آن حکومت تلخ میکنند و این مسئله با منافع حکومتها در تضاد است، اما کیفیت مواجهه با فرهنگ در حکومتهای مختلف است و آنها هستند که تعیین میکنند چگونه باید با این پدیده روبرو شوند تا اوقات آنها تلخ نشود. مثلا گاهی با قهر کردن مخاطب در اطلاعات، او را از حقیقت دور میکنند و برخی نیز با فیلتر کردن.
شجاعی افزود: ادبیات و اهالی فرهنگ نیز از جمله افرادی هستند که معمولا اوقات حکومتها را تلخ میکنند. یا باید انها را جلب کرد و مسیر پیش رویشان را باز گذاشت تا به خوشایند حکومت بنویسند یا اینکه باید به آنها بی اعتنایی کرد و در مضایقه گذاشتنشان برخی حکومتها فهمیدهاند که با تحویل گرفتن هنرمند میتوان او را مصادره کرد و برخی دیگر هم نفهمیدهاند و در این راه ناشی گری کردهاند. ما از این جملهایم و شاهدیم که امروز هیچ موضوعیت و اصالتی برای فرهنگ در کشور وجود ندارد. هیچ سیاست گذاری و برنامه ریزی را در این زمینه شاهد نیستیم. آدمها و مدیریتها در جریان فرهنگی روز به روز در حال کوتولهتر شدن هستند و مسیر فرهنگ در اختیار آدمهای نابلد قرار گرفته است.
این نویسنده گفت: یکی از کارهایی که در این زمینه میشود انجام داد و اثرات این اتفاق را کم کرد تربیت نیرو و شاگردپروری توسط اساتید است. بگذریم از اینکه ما همانند خیلی از موضوعات دیگری که برایش برنامهای نداریم برای این مسئله هم برنامهای نداریم. اگر نویسندهای مانند داوود غفارزادگان که امشب شاهد رونمایی از ۱۳ نمونه مجموعه داستان از تولیدات شاگردانش هستیم با غیرت و انگیزهای شخصی پا پیش نگذارد هیچ کسی در کشور ما به او این ماموریت را نمیدهد. تازه برخی خوشحال هم میشوند اگر بتوانند چوب لای چرخ او بگذارند.
وی ادامه داد: تربیت نیروی فرهنگی در کشور ما اساسا موضوعیت ندارد و سال به سال دریغ از سال گذشته شدهایم. هیچ دغدغهای برای ادبیات در کشورمان دیده نمیشود و حرکتی هم در آن شکل نمیگیرد. مقدم بر همه حرکتهای شکل نگرفته هم تربیت شاگرد است. مگر ما چند نویسنده درجه یک داریم که فرهنگساز باشند و بتوانند از عهده این کار برآیند و چقدر برای رفع مشکلات آنها برنامه نداشتهایم و چقدر در مواجهه با آنها بی برنامه بودهایم.
شجاعی با اشاره به تجربه مدیریت خود درسالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گفت: حتی رژیم ساقط شده پهلوی این مسئله را فهمیده بود که باید اهالی فرهنگ را به نوعی از خود راضی نگاه دارد و بر سر یک سفره بنشاند. مثلا برخی از مخالفانشان را در کانون پرورش فکری شغل و حقوق میداد و برخی را در شرکت نفت و میدانیم که بسیاری از شاعران و نویسندگان مخالف حکومت پهلوی بودند که در این دو نهاد کار میکردند البته حکومت تمنایش سلطه بود، اما حواسش به اهل قلم بود که این جمع بودن حواس هم الزاما به معنای حمایت نیست.
این نویسنده ادامه داد: کسی مثل آقای غفارزادگان که مسیر فعالیت هایش را افتان و خیزان طی کرده است، پای ادبیات ایستاده و مشکلات زیادی را تحمل کرده بدون هیچ حمایتی به درجهای رسیده که صاحب سبک و توان تربیت نیرو و فضای ادبیات کشور باشد. برای استفاده از این توان چه اتفاقی رخ داد؟ پاسخ مشخص است، هیچ. ما در نیستان سعی کردیم به سهم خودمان مدافع چنین حرکتهایی باشیم.
وی تصریح کرد: این حرفها را نگفتم که یأس و ناامیدی را ایجاد کند بلکه میخواستم تاکید کنم باید خودمان آستین بالا بزنیم و کار کنیم و به فکر تولید محتوا باشیم.
روایت یک نویسنده از تربیت داستان نویسان جدید
در بخش دیگری از این مراسم داوود غفارزادگان نیز در سخنانی عنوان کرد: من پیش از هر چیز معلم هستم و بعد از آن نویسنده. در دورهای که من در مدرسه تحصل میکردم شایع شده بود که دستگاه امنیتی رژیم برای مردم پرونده درست میکند تا از ته و توی زندگی آنها را سر در بیاورد. در دوران تحصیل از من هم سئوال کردند که میخواهید چه کاره شوی من هم گفتم معلم، چون فکر میکردم کار بی خطری است. من در سنین کمی معلم شدم و در ۴۸ سالگی بازنشسته. خوبی معلمی این بود که باید بیشتر از یاد دادن، در این شغل چیزی یاد میگردیم. با همین هدف بود که در دوران حضورم در آموزش و پرورش ۲۰۰ جلد کتاب تالیف کردهایم و هیچ وقت یادم نمیرود که روزی که از محل کارم بازنشست شدم حتی یک نفر از همکارانم هم به بدرقه من هم نیامد، چون فکر میکردند با رفتن من، سرشان خلوت میشود و گرفتاری تولید مجموعه ۲۰۰ جلدی نخواهند داشت. بماند که بعد از بازنشستگی ما بارها وبارها مدیران، این مجموعهها را تجدید چاپ کردند و به عنوان بیلان کاری شان ارائه دادند.
وی با اشاره به اینکه تا مسئله آموزش در کشور ما حل نشود هیچ مسئله حل نخواهد شد، افزود: روزی یکی از مدیران از من خواست رمانی بنویسم که دانشجویان دانشگاه شریف با خواندن آن از مهاجرت به کشورهای خارجی منصرف شوند. به او گفتم من میتوانم چگونه باید رمان نوشت، اما اینکه چه بنویسیم و چه کنیم که این اتفاق نیافتد وظیفه شماست نه وظیفه من.
این نویسنده ادامه داد: بعد از بازنشستگی متوجه شدم با حقوق معلمی نمیشود زندگی کرد. دزدی هم که در کَتم نمیرفت. چیزی هم نبود که اختلاس کنم پس به فکر تدریس دادستان نویسی افتادم. کلاسهای آموزش مجازی داستان نویسی درست کردیم. به یک سری از جوانهای علاقهمند هم در آن تربیت کردیم. این ۱۳ کتاب حاصل آن دوران است.
وی افزود: آموزش داستان نویسی در کشور ما پارادوکس عجیبی دارد. امروز اتفاق بدی شکل گرفته که میخواهند رمان را در مقابل داستان کوتاه و خاطره نگاری از جنگ را مقابل رمان جنگ علم کنند. هر چیزی جایگاه خودش را دارد و باید به اندازه به آن توجه شود به ویژه اینکه ما در زمینه داستان کوتاه امروزه حرفهای زیادی برای گفتن داریم؛ و میتوانیم با زمینه مشخص خودمان را معرفی کنیم، اما دریغ که همه انرژی را خرج رمان نویسی کردیم و سعی آخر هم نه رمان که چند دل نوشته دستمان گرفتم.
وی گفت: من داستان کوتاه را خیلی دوست دارم. فرم و شکل لذت بخشی دارد. هر کسی که مزه آن را چشیده بقیه قالبها برایش عادی شده است. من دو سه مورد از بنیاد ادبیات داستانی دانشجویانی را برای داستان کوتاه دور هم جمع کردم، اما وقتی که دوره ما تمام شد حس کردم که این بچهها تنها برای برگزاری یک جایزه ادبی توسط این نهاد گرد هم جمع شده بودند سعی خودم را کردم که اجازه ندهم این اتفاق رخ ندهد. آنها را دور خودم نگه داشتم داستانهای حیرت انگیزی نوشته بودند. ۴-۵ مجموعه از آثارشان را به ناشرهای دیگری دادم که با مصیبت چاپ شد. مصیبت که میگویم یعنی نویسنده هایش را تحقیر کردند و طلب کار هم شدند. اما آنها را رها نکردم و در نهایت به مجموعه مهرگان رسیدم که مجموعه آثار این نویسندهها را به شکل حرفهای و کاملا محترمانه و حتی زودتر از آثار خود من چاپ کرد.
غفارزادگان تصریح کرد: مهم بود که در پروسه چاپ این ۱۳ مجموعه نویسندههای آنها تحقیر نشدند. نویسندهای که تحقیر شود به هیچ دردی نمیخورد نه به درد حکومت نه به درد ادبیات.
در بخش دیگری از این مراسم سید مهدی شجاعی نیز در مورد داستان کوتاه و جذابیت آن گفت: نسبت داستان کوتاه و رمان مثل نسبت غزل و مثنوی است. مثنوی حس و حالت و جذابیت غزل را ندارد. خیلی از سوژهها و مسائل اجتماعی ما در قالب داستان کوتاه است که میتواند مطرح شود و به نقد کشیده شود. راه ایجاز در بیان داستان منطقیتر است. به همین خاطر ما در جلسات ماهانه داستان خوانی هم به سمت این اتفاق و حتی خلق داستانهای چند خطی حرکت کردهایم. البته میدانم کسی که دچار رمان شود خیلی سخت به داستان کوتاه باز میگردد. اما ما در تلاشیم که این قالب بار دیگر در کشور ما احیا شود.