سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: سینمایی جدید نرگس آبیار را با عنوان «شبی که ماه کامل شد» میتوان از برجستهترین آثار این دوره از جشنواره فیلم فجر قلمداد کرد که شایسته تقدیر و تبلیغ است. تصویر مردمنگاریهای قوم بلوچ اعم از سبک زندگی، مهماننوازی، موسیقی محلی، خونگرمی و چادرنشینی توأمان با بررسی چندجانبه آسیبهای اجتماعی و اقتصادی این قوم، آن هم در دل قصهای عاشقانه که حتی لحظهای برای نفس کشیدن هم مخاطب را رها نمیکند، جسمها را دو ساعت و ربع میخ میکند به صندلیهای سینما و روح را تا روزها و بلکه سالها اسیر میسازد. فیلم سرشار است از صحنههایی شگفتانگیز که قطعاً دیدن آن روی پرده سینما همه را شوکه میکند. من که عادت دارم در خلال فیلم نیمنگاهی به واکنشهای سایرین هم داشته باشم به وضوح اضطراب، نگرانی و حیرت را در چهره سایر مخاطبان حتی پس از اتمام فیلم میدیدم و چی از این بهتر که کارگردان بتواند تا بدین حد مخاطب را درگیر سوژه خود کند. مخاطبان اهل جنوب کشور به خاطر روزهای پراسترسی که خودشان طعمش را چشیدهاند، قطعاً قرابت بیشتری با فیلم خواهند داشت هر چند فیلم در سیستانوبلوچستان فعلاً اکران ندارد.
جسارت نرگس آبیار در ساخت این فیلم ستودنی است، او زیر و بم سوژهاش را درآورده و نشان میدهد چطور سوژه را از حیثهای مختلف مردمشناختی، روانشناختی و جامعهشناختی سنجیده و در مشت دارد، به ویژه آنکه شنیدهام برای ساخت این فیلم تا مرز از دست دادن جانش پیش رفته و سختیهای بسیاری کشیده است؛ سختیهایی که در صحنه بازار پاکستان یا عبور قاچاقی از مرز به وضوح قابل لمس است و جان مخاطب را به لب میآورد. صحنههایی از این دست باعث شده است فیلم به رغم برخی کارهای مشابه که بستر و فضا با قصه سازگاری ندارند، کاملاً در فضایی شکل گیرد که تصاویر خود فضا حتی اگر هیچ قصهای هم در آن جاری نباشد و مانند مستندی بیکلام روایت شود، صدها حرف و قصه داشته باشد.
کارگردان به وضوح تکصحنههایی خلق کرده که خود گویای یک فیلم سینمایی دیگر است، مانند صحنهای که نگهبان پاکستانی کنسولگری ایران در کراچی سرش را برای لحظهای از آلونک نگهبانی بیرون میآورد یا صحنهای که «هوتن شکیبا» گلی باقی مانده از جشن را از لابهلای موهای سر خود بیرون کشیده و میبوید، البته ناگفته نماند که این صحنه و صحنههای مشابه بخشی از ماندگاریشان را مدیون بازیهای زیبایی است که شاید کمتر میتوانستیم با شنیدن نام بازیگران تصورش را بکنیم. چه کسی تصور میکرد «داماد طبقه هساث» که اینجا نیز در صحنه خواستگاری نمود دارد، این چنین بتواند در صحنه چرخ بزند، برقصد و دل و ذهن مخاطب را بالا و پایین ببرد و در عین حال همانی باشد که باید باشد.
تنها دو نکته را شاید بتوان گفت که جایش در فیلم خالی بود؛ اول دیالوگهای ماندگاری از جنس دیالوگهای فیلمهای حاتمیکیا بود؛ دیالوگهایی که مقصران داخلی و بینالمللی را نیش بزند و زهر نیشش آنچنان بسوزاند که یادشان بماند آنها هم کم در حوادث به وجود آمده مقصر نیستند و دوم ریشههای خارجی سوژه. آنچه اکنون در فیلم مشاهده میشود ریشههایش کاملاً اعتقادی و درونی است، اما بعدها مشخص شد که بیواسطه خارجیها و کمکهایشان بسیاری از کارها ممکن نبود.
تصور میشود فروش گیشهای فیلم اگر با تیزری حرفهای و تبلیغاتی مناسب همراه باشد، بسیار خوب و چشمگیر خواهد بود و پای خیلیها را که کمتر به سوی سینما میروند، به سالنهای سراسر کشور باز کند و حتی یک نیمروز از وقت مسئولان رد بالای کشوری و لشکری را که متأسفانه کمتر برای دیدن فیلم خرج میشود، به خود اختصاص دهد و بعد پذیرای سیل تقدیرات آنها باشد. درباره فیلم و صحنههای آن حرفهای بسیاری میتوان بیان کرد که بیم آن دارم گفتنشان قصه را پیش از اکران عمومی لو دهد و در حق شیرزن سینمای ایران جفا شود، اما خلاصه بگویم که اثر هنری «شبی که ماه کامل شد» همان است که توقع میرود هنر باشد. این فیلم نه تنها لایق چندین سیمرغ است بلکه میتواند نمایندهای تمامعیار از ایران در جشنوارههای بینالمللی باشد که از حیثیت، کیان، آرمانها و اهداف مردم ایران دفاع کند و صدای رسای مردم مظلوم، اما مقتدری باشد که حرفشان در لابهلای هیاهوی بوقهای رسانهای گم شده است.