جوان آنلاین: «مادرشدن» در چند کلمه و توصیف نمیگنجد، پس مادر بودن فقط «مادر بودن» است و آخرش به عشق منتهی میشود، پس باید عاشقانه او را دوست داشت. تحمل همه سختیهای تربیت کردن- نه فقط بزرگ کردن- از کسی جز مادر ساخته نیست. پا به پای فرزند قدم برداشتن، شانه به شانه او دویدن و کنار زدن هر مانعی برای برنده شدن در میدان زندگی، لذتی است هم برای مادر، هم برای فرزند.
میخواهیم از احوالات مادرانی بگوییم که شرایط جسمیشان برای چشیدن طعم مادر شدن با دیگر مادران متفاوت است. مادری که راه رفتن برای خودش سخت است، اما همه سختیها را برای به دنیا آوردن فرزند و کمک به ایستادن و راه رفتنش تحمل میکند. میگویند بهشت زیرپای مادران است، اما اینبار رد بهشت زیر ویلچر این مادران دیده میشود.
مادرانههایم را مدیون مادرم هستم
عذرا احمدی متولد ۵۹ است. او از ابتدای تولد به دلیل فلج اطفال دچار معلولیت شده بود، اما با داشتن معلولیت صاحب فرزندی به نام عرشیا شد و با این هدیه خداوندی هر چند دشواریهای بسیاری را تحمل کرد، اما حالا پابهپای پسرش زندگی شیرینی را سپری میکند.
احمدی میگفت دوران بارداری با اضافه وزن و رشد نوزاد، شرایط سختی را برایش رقم زده بود، اما همه این سختیها را به آرزوی شنیدن آهنگ سلامتی فرزندش تحمل کرد و بالاخره نوزادش
به دنیا آمد. بعد از تولد پسرش به خاطر شرایط خاصی که داشت، مشکلات جدیدتری برایش باز شد، اما او میگوید: وقتی به صورت پسرم نگاه میکردم، انگار همه آن مشکلات پاک میشد و کنار میرفت. اصرار داشتم تغذیه دو سال اول پسرم با شیر خودم باشد ولی این تصمیم باعث شد آرتروز شدیدی بگیرم، به همین خاطر وقتی عرشیا پنج ساله شد، مجبور شدم استخوان پایم را عمل کنم و از آن به بعد شکل زندگیام تغییر پیدا کرد و ویلچرنشین شدم. فکر اینکه یک عمر زندگی را روی ویلچر بگذرانم سخت بود، اما به برکت وجود عرشیا این فکر کنار رفت و برگ تازهای از دفتر زندگیام باز شد و تصمیم گرفتم در مرکز پیام یک مؤسسه خیریه مشغول کار شوم و عمده درآمدم را صرف برطرف کردن نیازهای عرشیا کنم. او هم پسر قدردانی است. هیچ وقت از معلولیت من خجالت نمیکشد و همیشه نگران حالم است. او با گریه من گریه میکند و با خنده من خندان است. همیشه نگران بودم مبادا پسرم مقابل دوستانش به خاطر شرایط خاصی که دارم خجالت بکشد، اما یک بار هم این اتفاق نیفتاد و او همیشه در جمع دوستانش مرا به آنها معرفی میکند. خدا را به خاطر مادر بودنم شاکرم. به خود میبالم و به فرزندم عشق میورزم.
از خانم احمدی خواستم یک کلام در وصف مادرش بگوید. با این سؤال بغض کرد و با صدایی لرزان گفت: وقتی مادر شدم مادرم را فهمیدم، خیلی قدر و منزلتش زیاد است، به همین خاطر کلامی در وصف او پیدا نمیکنم. همه مادران قابل وصف هستند، اما مادر من به خاطر داشتن فرزند معلول زحماتش دوچندان بود، هیچ وقت نتوانستم قدردانش باشم. یادم است وقتی باردار شدم یکی از دوستانم نیز باردار بود، به همین خاطر باهم وضعحمل کردیم. بچه او در یکسالگی راه افتاد، اما عرشیا تا دو سالگی نمیتوانست راه برود. همین قیاس باعث شد هر وقت عرشیا را میدیدم، یاد مادرم بیفتم که برای راه نرفتنهای من و قدم از قدم برنداشتنهایم در قیاس با همسن و سالانم چقدر عذاب کشیده است. درد فرزند مثل خنجری است در گلوی مادر. به او میبالم و نمیدانم چطور میتوانم بدون او به زندگیام ادامه دهم. همه مادرانههایم را مدیون مادرانههای
او هستم.
پسرم با افتخار مرا به دوستانش معرفی میکند
محبوبه بهرامینیا متولد ۵۷ است. او از ناحیه پا معلولیت دارد و در سال ۸۳ ازدواج کرده است. میگوید: قصد نداشتم بچهدار شوم، اما تشویق خانواده به خصوص مادرشوهرم باعث شد تولد پسرم ورق دیگری از زندگی را به رویم باز کند.
بعد از تولد پسرم همه امیدهایم به فردای پیشرفت او بسته شد. حالا او آرامبخش من است و با اینکه برای تحصیلش خیلی زحمت میکشم، اما برایم لذتبخش است. زندگیام با ویلچر میگذرد، اما تا به حال گلایهای از پسرم نشنیدهام و خیلی باهم رفیق هستیم. پسرم با افتخار مرا به دوستانش معرفی میکند و میخواهد در هر مراسمی کنارش باشم و خودم در آن مراسم شرکت کنم.
محبوبه روزهای موفقیتش را مدیون لطف و مهربانیهای مادرش میداند و او را بهترین مادر دنیا معرفی میکند؛ مادری که در روزهای سخت معلولیت و در تمام مراحل تحصیلی و درمانی کنارش بوده و مویش را سفید کرده است. میگوید پدرش مخالف تحصیلاتش بوده است، اما او با حمایتهای مادرش مراتب تحصیلی را گذراند و حالا کاردانی رشته مدیریت دارد.
بهرامی در بیان جملاتی در وصف مادر گفت: عشق مادر به فرزند در چارچوب کلمات جا نمیگیرد و تنها از اعماق وجود احساس میشود، اما در اینجا به مادرم میگویم، ممنونم که همیشه کنارم بودهای و عشق و حمایت ابدی شما بود که مرا قوی کرد.