کد خبر: 1208564
تاریخ انتشار: ۱۷ دی ۱۴۰۲ - ۰۳:۲۰
شاپور بختیار واپسین برکشیده شاه، با آغازی بسان پایان!
نحوه رفتار شاپور بختیار با دوستان خود در جبهه ملی، پس از تصمیم به پذیرش نخست‌وزیری خواندنی می‌نماید. وی به آن‌ها گفت: «من تصمیم خودم را گرفته‌ام، شما هم هر کاری دلتان می‌خواهد انجام دهید!» این همه می‌تواند معلول دو امر باشد: او یا از شرایط اجتماعی درک درستی نداشت یا بیش از حد جاه طلب بود. هم از این روی بعد از آنکه صدارت را پیش روی خود دید، به انسان‌هایی شباهت می‌برد که مسخ شده‌اند!
احمدرضا صدری

جوان آنلاین: روز‌های اکنون، تداعی‌گر سالروز آغاز نخست‌وزیری شاپور بختیار و معرفی کابینه اوست. هم از این روی در مقال پی‌آمده و به مدد پاره‌ای روایت‌ها و تحلیل‌ها این رویداد تاریخی مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

شاپور بختیار ۴ ماه پیش از صدارت
بختیار در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در زمره اپوزیسیون به شمار می‌رفت و در جبهه ملی ایران به فعالیت سیاسی اشتغال داشت. او در مواضع خود معمولاً رژیم پهلوی را به انتقاد می‌گرفت و به ویژه کارگزاران امنیتی آن را مذمت می‌نمود. به‌رغم این همه وی پس از دریافت پیشنهاد شاه مبنی بر نخست‌وزیری و حمایت همزمان انگلستان، جایگاه سیاسی خویش را فراموش کرد و به تلاش برای حفظ حکومت پهلوی پرداخت! برای درک مواضع بختیار در دوره پیش از نخست‌وزیری، خوانش گفت‌و‌گوی او با جان استمپل مأمور سیاسی سفارت امریکا در ۲ مهر ۱۳۵۷ مفید می‌نماید:
«در پاسخ به یک سؤال، بختیار جبهه ملی را به عنوان گروهی از افراد نسبتاً مستقل توصیف کرد. او گفت وی و دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر از خشونت و همکاری با متعصبین مذهبی طرفداری نکرده‌اند. به عبارت دیگر مهندس بازرگان و گروهش با افراد مذهبی متحد با خمینی و شریعتمداری به طور کامل همکاری کرده‌اند. بازرگان سیاست و مذهب را با هم مخلوط کرد و مذاکرات با گروه او به نتیجه نرسید، چون که او به دوستانش اجازه داده بود او را به طرف گروه مذهبی برانند. بختیار گفت جبهه ملی با هر سازمانی به جز کمونیست‌ها و فراماسون‌ها - که مثل فراماسون‌های مورد احترام وی در امریکا و فرانسه نیستند- هدفی مشترک به وجود می‌آورند. بختیار فکر می‌کرد که جبهه ملی تجدید سازمان یافته، می‌تواند با عوامل میانه‌روتر مذهبی هدفی مشترک به وجود بیاورد و این تنها امید برای به وجودآوردن یک طرفداری توده‌ای برای سوسیال دموکراسی می‌باشد. او پوشش مطبوعاتی جبهه ملی در فرانسه و انگلیس را خوب توصیف کرد، خیلی راضی‌کننده‌تر از امریکا. او گفت این نظر جبهه است که تغییرات مشخصی در زمان نخست‌وزیری شریف امامی امکان‌پذیر است. به تدریج تمام سیستم شاه باید منحل گردد. پرویز ثابتی باید از ساواک برکنار شود، چون او با شکنجه و معاملات کثیف در ارتباط است. بختیار درباره کارکردن در داخل سیستم فعلی مردد بود، ولی فکر می‌کرد که امکان دارد شرایط برای توسعه‌دادن به فعالیت‌های جبهه ملی ممکن باشد. او فکر می‌کرد کارکردن با پارلمان فعلی برای به دست‌آوردن آزادی بیان و مجلس آزاد مهم است. اگر سوسیال دموکرات‌ها پیروز نشوند، ایران و به طریقی امریکا با یک انتخاب بین دیکتاتوری یا کمونیسم روبه‌رو خواهد شد....»

من تصمیم خودم را گرفته‌ام، شما هر کاری دلتان می‌خواهد انجام دهید
نحوه رفتار بختیار با دوستان خود در جبهه ملی، پس از تصمیم به پذیرش صدارت محمدرضا پهلوی خواندنی می‌نماید. این همه می‌تواند معلول دو امر باشد. او یا از شرایط اجتماعی درک درستی نداشت، یا بیش از حد جاه‌طلب بود. هم از این روی بعد از آنکه نخست‌وزیری را پیش روی خود دید به انسان‌هایی شباهت می‌برد که مسخ شده‌اند و بینایی و شنوایی را از کف داده‌اند! در مقالی بر تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هایی سیاسی چنین می‌خوانیم:
«روز ۸ دی ۱۳۵۷ شاپور بختیار در دیدار با کادر رهبری جبهه ملی، ضمن اعلام پذیرش فرمان شاه برای عهده‌داری منصب نخست‌وزیری در برابر مخالفت اعضا گفت من تصمیم خودم را گرفته‌ام و کاری است که می‌کنم و شما هم هر کاری دلتان می‌خواهد انجام دهید!... سقوط کابینه غلامرضا ازهاری در دی ماه ۱۳۵۷، رژیم پهلوی را به ناچار وادار ساخت تا به افرادی از جبهه ملی روی آورد و اینگونه باب مراوده و گفتگو با دشمنان دیروز همچون کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی و شاپور بختیار باز شد تا آن‌ها بتوانند رژیم را در شرایطی که خشم ملت ایران به اوج خود رسیده بود، نجات دهند، اما این رؤیا تحقق نیافت. در همین زمان شبکه تلویزیونی سی. بی. اس، فیلمی از زندگی شاپور بختیار دبیر کل حزب ایران و معاون سنجابی در جبهه ملی پخش کرده بود که در آن بختیار اظهار داشت اگر شرایطش برای نخست‌وزیری پذیرفته شود، حاضر به قبول این منصب است. تیمسار مقدم و فرح، محمدرضا پهلوی را نسبت به او ترغیب کردند. او که تاج و تخت خود را در پرتگاه سقوط می‌دید، مجبور شد که غرور و تکبر بی‌جای خود را زیر پا بگذارد و از راه استیصال از این پیشنهاد استقبال کند، بنابراین در حالی که سنجابی، علی امینی، صدیقی و دیگر وزیران مصدق، چون عبدالله انتظام و محمد سروری حاضر به قبول نخست‌وزیری نشده بودند، بختیار که در دوران مصدق معاون وزارت کار بود و شخصیت درجه دومی به حساب می‌آمد، شاید می‌توانست مشکل‌گشا باشد. بختیار تا زمان قبول نخست‌وزیری با هیچ کدام از رهبران جبهه ملی در این‌باره مشورتی نکرده بود. بعد از قبول نخست‌وزیری از طرف بختیار، جبهه ملی با انتشار اعلامیه‌ای اخراج وی را اعلام کرد. در این اعلامیه آمده است: طبق گزارش‌های رسیده آقای شاپور بختیار عضو جبهه ملی ایران، بدون رعایت انضباط سازمانی، مأموریت تشکیل دولت را پذیرفته است. جبهه ملی ایران به آن سان که اعلام کرده است، نمی‌تواند با وجود نظام سلطنتی غیرقانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافقت کند. شورای مرکزی جبهه ملی ایران ضمن تقبیح شدید اقدام آقای دکتر شاپور بختیار، به آگاهی همگان می‌رساند که در این شرایط، تشکیل دولت از طرف ایشان به هیچ‌روی با مصوبات آرمانی و سازمانی جبهه ملی ایران سازگاری ندارد، به همین دلیل از عضویت جبهه ملی برکنار می‌شود....»

اول خودت را رسوا می‌کنی و بعد همه ما را
این بخش از نوشتار را می‌توان توضیح و تبیینی برای قسمت پیشین دانست. کریم سنجابی دبیرکل جبهه ملی ایران از حالات و شرایط اعضای این تشکل به هنگام قبول نخست‌وزیری از سوی بختیار، روایتی تاریخی و شفاف به دست داده است. جبهه ملی به رغم لیبرالیسم سیاسی و محافظه‌کاری عملی، پذیرش این منصب از سوی یکی از اعضای خویش را مایه رسوایی و آبروریزی قلمداد می‌کرد و هرگز آن را بر نتافت. هم از این روی نیز پس از اعلام نخست‌وزیری بختیار با اکثریت آرا او را از این حزب اخراج کرد. سنجابی در این‌باره می‌گوید:
«خبرنگار روزنامه لوموند یا خبرنگار خبرگزاری فرانسه به من تلفن کرد و پرسید آقای دکتر سنجابی، این موضوع نخست‌وزیری آقای دکتر بختیار چیست؟ گفتم موضوع نخست‌وزیری ایشان در بین نیست، مذاکره‌ای با جبهه ملی شده و فعلاً هم تصمیمی به طور قطع گرفته نشده است، اگر مطلبی باشد بعد‌ها به شما خبر می‌دهم. دو ساعت بعد همان شخص دوباره به من تلفن کرد و گفت آقا! چه می‌فرمایید؟ خبر نخست‌وزیری بختیار منتشر شده و همه خبرگزاری‌ها نقل کرده‌اند. بعد از تماس با بختیار به او گفتم آقاجان! این کاری که تو می‌کنی، نابودکردن تمام زحمات ماست، نابودکردن تمام سابقه جبهه ملی است و رسواکردن همه مبارزات ما. در جلسه آخری که او با اعضای جبهه ملی داشت، زیرک‌زاده در مقابل او بلند شد و سرپا ایستاد و با دست اشاره کرد و گفت اول خودت را رسوا می‌کنی و بعد همه ما را. دیگران هم چنین موضعی داشتند. بختیار وقتی دید همه رفقا که آنجا بودند، بالاتفاق نظر او را رد کردند و گفتند حرفی را که شما دیروز زدید با آنچه امروز می‌گویید منافات دارد، عصبانی و سرخ شد و از در بیرون رفت و در را به هم کوبید و گفت من تصمیم خودم را گرفته‌ام و کاری است که می‌کنم و شما هرچه دلتان می‌خواهد بکنید. این بی‌کم و زیاد، جریان واقع امر بود. درست یک روز بعد و در ظرف ۲۴ ساعت، تمام اعضای شورای جبهه ملی به استثنای دکتر بختیار در منزل من تشکیل فوق‌العاده جلسه دادند و همه در آن شرکت داشتند. دکتر آذر بود، امیرعلایی بود، حق شناس بود، فروهر بود، حسیبی بود، زیرک‌زاده بود، دکتر احمد مدنی بود، ابوالفضل قاسمی بود و دیگران. آن‌ها به اتفاق آرا، شاید منهای یک رأی، حکم به اخراج ایشان دادند و طردش را به وسیله اعلامیه اعلام کردیم. از آن پس، جریان تشکیل حکومت بختیار پیش آمد. او مدعی شده بود هفت هشت یا ۱۰ نفر از اعضای شورای جبهه ملی در کابینه‌اش وارد خواهند شد و نیز اظهار کرده بود که مهندس بازرگان و دوستانش با او همکاری خواهند کرد، ولی حتی یک نفر از افراد سرشناس ملیون حاضر به همکاری با او نشد. از آن تاریخ به بعد او هیچ گونه ملاقاتی با رفقای جبهه ملی‌اش و با ما نداشت، تا حکومتش با آن زبونی و رسوایی ساقط شد. در همان ایام بود که از طرف یک نفر از اعضای سفارت امریکا، تقاضای ملاقات با من شد. اگر اشتباه نکنم او همان کسی است که این کتاب در درون انقلاب ایران را نوشته است، یعنی آقای استامپل. هدف از ملاقات و صحبتی که با من داشت، این بود که ما از دکتر بختیار پشتیبانی و حمایت کنیم. من به او گفتم بختیار در این کار موفق نخواهد شد و قبول چنین مسئولیتی یک امر بسیار خطایی بوده است. اگر شما این فکر را کرده‌اید اشتباه بوده، اگر سازمان امنیت منشأ آن بوده و به شاه معرفی کرده، خطا کرده است و اگر یک دولت دوست و متحد شما منشأ این فکر بوده و آن را تلقین کرده، باز هم اشتباه بوده است. حکومت بختیار در آرام‌کردن اوضاع و جلوگیری از انقلاب موفق نخواهد شد، بلکه وضع را وخیم‌تر و بدتر خواهد کرد....»

بی‌انگیزه بودن ارتش شاه، در حمایت از بختیار
ارتش به گاه نخست‌وزیری شاپور بختیار، به دو دلیل از وی حمایتی در خور نداشت. دلیل اول ضعف ذاتی بود که در اثر انقلاب بخش مهمی از بدنه آن دچار ریزش شد. دلیل دوم نیز عدم اعتماد به بختیار بود. فرماندهان نمی‌توانستند خود را در اختیار کسی قرار دهند که تا دیروز در عداد مخالفان حکومت به شمار می‌رفت و شاه را به دلیل قانون‌شکنی مورد انتقاد قرار می‌داد! احمد ساجدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تبیین این مقوله آورده است:
«در دوره کوتاه‌مدت دولت بختیار، به رغم تأکیدات شاه ارتش رغبتی به دفاع از وی نداشت. مردم انقلابی ایران نیز کمترین انعطافی در برابر او نشان نمی‌دادند. سیل ویرانگر انقلاب، تمامی دژ‌های حکومت پهلوی را یکی پس از دیگری تسخیر می‌کرد. ژنرال‌هایی که شاه در غیاب خود به آن‌ها امید فراوان بسته بود، یکی پس از دیگری در برابر اراده مردم می‌گریختند و از کشور خارج می‌شدند. شورای انقلاب اسلامی در شرایط حضور بختیار شکل گرفت، امام خمینی قهرمانانه و در موجی از استقبال میلیونی مردم وارد کشور شدند و نخست‌وزیر دولت موقت را در شرایط حضور بختیار معرفی کردند. حضور همه روزه مردم در راهپیمایی‌های خیابانی، به مثابه رفراندوم‌هایی بود که بختیار را روزبه‌روز منفعل‌تر می‌ساخت. رویارویی باقیمانده نظامیان گارد شاهنشاهی با پرسنل نیروی هوایی و سپس اعلام بی‌طرفی ارتش در بحران کشور نیز حوادثی بودند که آخرین کورسوی امید را در بختیار به تاریکی و یأس کامل بدل کردند. این گونه بود که بختیار روز ۲۴ دی گفته بود من سنگین‌تر از آن هستم که کسی بتواند مرا جارو کند، موج توفنده انقلاب او را به راحتی جارو کرد و به زباله‌دان تاریخ سپرد! حکومت ۳۷ روزه بختیار، آخرین مرحله از سیر حوادثی بود که به سقوط سلطنت ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی انجامید. بختیار با اقدامات نسنجیده خود، شتاب و سرعت بیشتری به حرکت‌های انقلابی بخشید و سقوط رژیم را سریع‌تر و آسان‌تر از آنچه تصور می‌رفت، امکان‌پذیر ساخت. شاپور بختیار طی دوران یک ماه و چند روز دولت خود، کوشش فراوانی کرد تا با حمایت امریکا رژیم در حال مرگ پهلوی دوم را نجات دهد. امریکا نیز در حمایت از وی کوتاهی نکرد و حضور ژنرال هایزر در اوج بحران سیاسی کشور در تهران، مؤید همین ادعا بود. بختیار در این دوره کوتاه به طراحی توطئه‌هایی نیز دست زد که از جمله طرح انفجار هواپیمای حامل امام در مسیر بازگشت ایشان به تهران بود....»

برداشت‌های بختیار از هزینه سری نخست‌وزیری
آنان که زمانه و کارنامه بختیار را به تحلیل و تبیین نشسته‌اند از فساد اقتصادی وی کمتر گفته‌اند. این در حالی است که از هنگام تصرف خانه سدان در دوره نهضت ملی او در عداد حقوق‌بگیران انگلستان در ایران قلمداد می‌شد! حسین فردوست از مقامات رده اول امنیتی حکومت شاه از برداشت‌های بختیار در دوره ۳۷ روزه نخست وزیری روایتی به این شرح دارد:
«دوران دولت بختیار کوتاه بود، ولی او در همین ۳۷ روز بیش از بسیاری از نخست‌وزیران دوران پهلوی دزدی کرد. پرویز ثابتی از طریق مأمورین ساواک - که از سابق در محل‌های حساس نخست‌وزیری گمارده شده بودند- کسب اطلاع کرد که بختیار حدود ۶۰ میلیون تومان از هزینه سری نخست‌وزیری را به نفع خود برداشت کرده که حدود ۱۰ میلیون تومان آن را بابت باخت‌های خود در قمار پرداخته و حدود ۱۰ میلیون تومان هم به منوچهر آریانا داده و بقیه را به جیب زده است! او این خبر را به من داد، ولی این دزدی بختیار در برابر خیانتی که او مرتکب شد، هیچ است و آن لغو سفارشات و وسایل نظامی با امریکا و انگلیس بود. مسلماً یکی از مأموریت‌های هایزر همین بود، زیرا واسطه لغو قرارداد باید نظامی باشد. جمع این سفارشات ظاهراً حدود ۱۱میلیارد دلار بود که اکثر این وجوه به عنوان پیش قسط پرداخت شده بود. به نظر من خیانت بختیار در این مسئله، بسیار بزرگ است و مسلم است که از این بابت، حق و حسابی کلانی در خارج به بختیار پرداخت شده است....»

بختیار از علل سقوط شاه می‌گوید
آخرین نخست‌وزیر دوره پهلوی در پی پیروزی انقلاب اسلامی و فرار از ایران سعی کرد که فعالیت سیاسی مستقل داشته باشد و چندان خود را به سلطنت‌طلبان وابسته نکند. هم از این روی و گهگاه، مطالبی را در نقد شیوه حکومت‌داری شاه بیان می‌داشت. او در یکی از این قبیل اظهارنظرها، دو عامل را برای سقوط مخدوم سابق خویش برشمرد:
«به نظر من مهم‌ترین دلیل سقوط شاه، یکی اقتصادی و یکی اجتماعی بود. دلیل سیاسی‌اش اهمیت نداشت. اتفاقاً شاه با تمام بلندپروازی‌هایی که می‌کرد، یک تعادل قوا ما بین شوروی و امریکا و ممالک غربی را حفظ می‌کرد تا حد زیادی باید توجه بکنیم، به دو فاکتوری که بنده عرض کردم، یعنی اجتماعی و اقتصادی، اما برای اجتماعی‌اش این است که مملکت ایران بعد از سقوط مصدق، یک روز هم حق نداشت که یک حزبی شبیه به حزب نیروی سوم، حزب ایران، جبهه ملی از این چیز‌ها داشته باشد. وقتی این جریان یک جایی به مصدق می‌رسید، راجع به این موضوع آلرژی پیدا می‌کرد. او تا روز‌های آخر، حتی در بستر مرگش هم همین طور بود که در کتابم هم این موضوع را نوشتم. پس هیچ چیز اصیل ملی، هیچ تشکیلاتی در مدت ۲۵ سال، این آدم نگذاشت نضج بگیرد. اگر مثل مثلاً سال‌های ۱۳۴۰- ۴۱ هم یک سر و صدایی بود، خفه می‌کردند....»

همدستی با صدام در واپسین فصل حیات
حمایت شاپور بختیار از رژیم صدام و همکاری‌های دوجانبه حکومت بعث عراق با او و نیز دیگر مخالفین نظام جمهوری اسلامی ایران، ماه‌ها قبل از شروع تجاوز سراسری ارتش بعث عراق به خاک ایران آغاز شده بود. برای نمونه می‌توان به این مطلب خبرگزاری فرانسه در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۵۹ اشاره کرد. این مطلب در مورخه ۱ آبان ۳۵۹، در روزنامه کیهان نشر یافت:
«روزنامه الثوره ارگان حزب بعث عراق، صفحه اول خود را به اظهارات بختیار آخرین نخست‌وزیر دوران پادشاهی در ایران، مبنی بر ایجاد نهضت مقاومت ملی ایران اختصاص داده است. [الثوره]ارگان حزب بعث عراق می‌نویسد، هدف بختیار آزادکردن ایران از سلطه گروهی است که الثوره آن را گروهی خودسر که فرهنگ و تمدن ایرانی را تحقیر و نابود کرده است، می‌خواند. ناظران در بغداد بر غیرعادی بودن اهمیتی که مطبوعات عراق برای سیاست ضدخمینی شاپور بختیار قائل شده‌اند، تأکید می‌کنند، چراکه این اولین بار است ارگان حزب بعث عراق، از فعالیت‌های شاپور بختیار آخرین نخست‌وزیر دوران پادشاهی در ایران به طور علنی حمایت می‌کند....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار