کد خبر: 1225249
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۳:۰۰
سپهبد محمدولی قرنی در واپسین فصل حیات مواجهه با ضد انقلاب داخلی و خارجی
به گاهِ مواجهه قرنی با دموکرات‌های جدایی طلب و پس از برکناری خشونت آمیز وی از سوی دولت موقت، موجی از تبلیغات منفی علیه وی ایجاد شد. گروه‌های مختلف و به اتهامات رنگارنگ، نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی را می‌نواختند! او که تنها برای صیانت از تمامیت ارضی ایران به مصاف ضد انقلاب رفته بود، در میانه این هجمه گسترده بی‌دفاع ماند و به انتظار سرنوشت نشست!
 نیما احمدپور
جوان آنلاین: چند سالی است که پژوهش تاریخی در باب حیات سیاسی شهید سپهبد محمدولی قرنی (به ویژه واپسین فصل از آن)، بازاری گرم یافته است. علت نیز آن است که پژوهندگان از خود می‌پرسند، از چه روی تروریستِ ضد انقلاب در میان انبوهی از رجال انقلابی، او را به عنوان نخستین هدف خویش انتخاب کرد؟ مقال پی آمده که در سالروز شهادت آن بزرگ به شما تقدیم می‌شود، به این موضوع پرداخته است. 
 
 در برابر چشم نمایندگان دولت، فرمانده پادگان مهاباد را گلوله باران می‌کنند
بی تردید ریشه‌های ترور شهید سپهبد قرنی را، باید در عملکرد وی جست و جو کرد. صرف نظر از کینه دیرین حزب توده از او، عملکرد اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی در مبارزه با جدایی طلبان کردستان، از فصول قابل مطالعه در این باره محسوب می‌شود. قرنی در دوران مسئولیت کوتاه خود، عملکرد دولت موقت را فاجعه بار می‌دانست و آن را بر نمی‌تابید. وی در استعفای ارسالی خود برای امام خمینی - که سال‌ها بعد نشریافت- نکات مهمی را مورد اشاره قرار داده که بخشی از آن به قرار ذیل است:
«دولت بدون مشورت با ارتش و آگاه‌ترین مرجع ارزیابی کردستان، نمایندگانی را به آن صفحات می‌فرستد که با ورود آن‌ها و اولین سخن‌پراکنی که می‌کنند، مردم را به پادگان مهاباد ریخته و غارت می‌کنند و در جلوی همین هیئت، فرمانده پادگان را گلوله باران می‌کنند! با این وصف به مردم اجازه خودمختاری می‌دهند که یقینا هیئت بعدی سند استقلال کردستان را تقدیم یاغیان و عده کثیری مزدور اجنبی که از خارج از ایران و شهر‌های داخلی کشور به آن صفحات هجوم آورده‌اند، خواهند کرد. وزیر دفاع بدون اطلاع از پیامد گفته خود، می‌رود و مدت خدمت سربازی را به یک سال تقلیل می‌دهد که این عمل موجب می‌شود باز آن معدود باقیمانده نیز متفرق و برای گرفتن گواهی پایان خدمت، فرماندهان خود را توقیف کنند و آزار دهند. اصولا معلوم نیست هیئت دولت که هیچ‌گونه اطلاع و آگاهی از ارتش ندارد، چگونه است حتی به خود زحمت مشورت با متخصصین و مسئولان امور را نمی‌دهند و چنین بی‌نظمی را به وجود می‌آورند؟ سازمان ساواک را منحل کردند و قریب به یک ماه است که از دولت خواسته می‌شود تکلیف پرسنل این سازمان چیست؟ و هر چه تقاضا می‌شود که وضع خطرناک است و این افراد دارای ارزش‌های مختلف و فوق العاده می‌باشند و نگذارید آن‌ها بلاتکلیف باشند و شب و روز در خیابان‌ها جوانان برومند انقلاب را که پاسداری می‌دهند به خاک و خون کشند، ولی کجاست آن کس که این حساسیت‌ها را درک و اقدام کنند و هر روز اجتماع توده‌ای‌ها قوی‌تر و خطر آن‌ها وحشتناک‌تر می‌شود. در حالی که قریب به ۳۰ هزار نفر افراد کمونیست در کشور‌های خارجی آموزش براندازی کشور را دیده و می‌بینند، کشور‌های ذی نفع تا حدود ۶۰۰ میلیون دلار خرج آموزش و اعزام آن‌ها به ایران نموده‌اند، معلوم نیست که چرا دولت باز هم اجازه می‌دهد که مراجع رسمی، بر پیکر علیل و از پا افتاده ارتش بیش از پیش ضربه وارد آورند و روشن نیست در حالی که پلیس و ژاندارم نداریم، با ارتش نیز چنین می‌کنند؟ با این افراد ورزیده و مأمور، چه کسی باید مقابله کند و جلوی کشتار بی‌رحمانه آن‌ها را بگیرد؟....» 
 
 شکستن یک دیوار صوتی، به مثابه عامل یک برکناری تاریخی
سپهبد قرنی پس از شلتاق حزب دموکرات در کردستان و به دستور امام خمینی، به تقابل جدی با تجزیه طلبان پرداخت. این در حالی بود که دولت موقت با ساده انگاری، سعی داشت تا گروهکی وابسته و تمامیت خواه را، با گفتگو بر سر جای خویش بنشاند! این تفاوت منظر نهایتا به یک اصطکاک جدی و برکناری قرنی انجامید، امری که راه را برای حذف فیزیکی او توسط ضد انقلاب هموار کرد. محمدحسن روزی طلب پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره می‌نویسد:
«با استقرار محمدولی قرنی در ستاد کل ارتش، نشانه‌های بحران کردستان آشکار شد. با شدت گرفتن درگیری ارتش و گروه‌های مسلح به رهبری عزالدین حسینی - که خواهان تشکیل جبهه‌بزرگ خلق کرد و در واقع تجزیه‌کشور بودند- امام خمینی پیام مهمی درباره‌درگیری‌های سنندج صادر کردند. در بخشی از این پیام شدیداللحن آمده بود: مردم کردستان و سایر نقاط باید بدانند که هرگونه حمله به ارتش و ژاندارمری از نظر ما مردود است و ما با برادران اهل سنت خود هیچ اختلافی نداریم... ایشان در ادامه فرمودند: نیرو‌های مسلح باید با قدرت از منافع و مصالح ملت مسلمان دفاع کنند وهرگونه حمله‌ای را به خود و نوامیس مردم، با قدرت دفع نمایند... ابلاغ پیام امام خمینی توسط سرلشکر محمدولی قرنی به سرهنگ سلطان اسحاق معاون لشکر ۲۸ سنندج، نظامیان را بر آن داشت که به هر نحو ممکن پادگان سنندج را از خطر سقوط نجات دهند. بنابراین با قاطعیت سرلشکر قرنی و مقاومت مدافعان پادگان - که تا ۲ فروردین سال ۵۸ ادامه یافت- حلقه محاصره‌پادگان شکسته و مانع سقوط آن شد. این درگیری‌های شدید که سبب کشته شدن صد‌ها نفر شده بود، موجب شد تا در اولین روز فرودین ۱۳۵۸، هیئت بلندپایه‌شورای انقلاب و دولت موقت با حضور شهید بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ابوالحسن بنی‌صدر، احمد صدرحاج سید جوادی وزیر کشور دولت موقت به ریاست آیت‌الله طالقانی، راهی سنندج شود. صبح روز ۲ فروردین ۱۳۵۸، مذاکره‌هیئت اعزامی از تهران با اعضای گروه‌های مسلح شروع شد و هم‌زمان اجتماع چند ده هزار نفری از مردم در سنندج برگزار شد که در آن شیخ عزالدین حسینی و غنی بلوریان سخنان تندی ایراد کردند و زمانی که احمد صدرحاج‌سیدجوادی وزیر کشور قرار بود سخنرانی کند، جنگنده‌های نیروی هوایی اقدام به گشت‌زنی و شکستن دیوار‌های صوتی بر آسمان سنندج کردند. دلیل این اقدام تهدیدآمیز، حضور ده‌ها فرد مسلح در سنندج بود. این مسئله سبب شد تا احمد صدر حاج‌سیدجوادی با ارسال تلفنگرامی به تهران، خواهان قطع پرواز‌ها شود. در بخشی از این تلفنگرام آمده بود: دستور دهید فوراً تیراندازی قطع شود و دیگر نه روز نه شب، تیراندازی نکنند و شعله‌افکن شب‌ها نیندازند... این پیام با پاسخ قاطع سپهبد قرنی روبه‌رو شد، پاسخی که شاید به قیمت جان اولین رئیس ستاد ارتش پس از انقلاب تمام شد: تا موقعی که اینجانب از طرف رهبر انقلاب مسئولیت اداره‌ارتش را دارم، از انجام نظر جنابعالی و آزاد کردن افرادی که به داخل پادگان به منظور قتل و غارت هجوم برده‌اند و تا زمانی که متجاوزین گمراه شهر را به وضع آرام قبل برنگردانند، یعنی تا زمانی که ایستگاه رادیو تلویزیون در دست افراد مجاهد از کرمانشاه و ساختمان‌های ستاد لشکر و فرودگاه مجدداً به مسئولان معین شده واگذار نگردد و سرهنگ صفری فرمانده لشکر ۲۸ کردستان خود را به ستاد نیرو در تهران معرفی ننماید، با وجود تمام ارادتی که به شخص حضرت آیت‌الله طالقانی و جنابعالی دارم، در مقابل خواست تعدادی اجنبی تسلیم نخواهم شد... این قاطعیت که بعد‌ها کاملاً مورد تأیید سران انقلاب قرار گرفت، موجب شد که در ششم فروردین ۱۳۵۸ روزنامه‌ها اعلام کنند: به دستور مهندس بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت، محمدولی قرنی از کار برکنار شود و ناصر فربد جایگزین او شود....» 
 
 استعفای خود را به امام داده ام نه بازرگان
استعفای تاریخی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی اما، داستانی غریب دارد. قرنی پس از اختلاف با دولت در باره نحوه مهار بحران کردستان، استعفای خود را به رهبر انقلاب تقدیم کرد که مورد قبول ایشان قرار نگرفت و به ادامه کار دلالت شد. با این حال و چندی بعد، مهندس مهدی بازرگان او را به دفتر خویش احضار و برکناری‌اش را به اطلاع وی رساند! ابوالفضل نورایی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ماجرا را به ترتیب پی آمده روایت کرده است:
«ماجرای حزب دموکرات کردستان و گروهک کومله، مسلح بودن ضدانقلاب در منطقه حساس کردستان و خلع سلاح پادگان مهاباد که موجب شد ضدانقلاب پادگان لشکر ۲۸ سنندج را در محاصره خود بگیرد و سرهنگ صفری فرمانده لشکر را وادارد تا در تلویزیون سنندج حاضر شده و از کارکنان لشکر بخواهد خود را تسلیم کنند و... از جمله مواردی است که فردی مانند قرنی به‌عنوان رئیس ستاد ارتش ملی- اسلامی، باید در برابرش ایستادگی می‌کرد. در اظهارات تمامی کسانی که درباره شهید قرنی صحبت کرده‌اند، شجاعت، شهامت، صداقت، راستی و درستی، از خصائص بارز وی شمرده شده و همگان بر این قول متفق هستند که او فردی مؤمن، انقلابی، وطن‌دوست و عاشق کشورش بود. شهید قرنی مسئولیت خود را به‌خوبی می‌شناخت و می‌دانست که در آن شرایط خطیر و حساس، چه وظیفه‌ای در برابر ارتش و چه وظیفه‌ای در مقابل انقلاب و رهبر آن بر عهده دارد. در اواخر اسفند ۱۳۵۷، ماجرای حمله به پادگان سنندج از سوی ضدانقلاب کردستان پیش آمد. به دنبال آن تعدادی از اعضای شورای انقلاب به سنندج سفر کردند، تا با ضدانقلاب (حزب دموکرات) به مذاکره بپردازند. شهید قرنی با کمک نیروی زمینی و هوانیروز، به‌رغم خطرات زیادی که وجود داشت، توانست لشکر را از محاصره نجات دهد. اقدامات نظامی قاطعانه شهید قرنی، مورد قبول دولت موقت نبود و از طرفی قرنی هم حاضر نبود تا روش نظامی خود را که مخالفت با مماشات بود، عوض کند؛ لذا وی استعفای خود را نوشت، به قم برد و تسلیم امام خمینی کرد. رهبر انقلاب نیز با استعفای شهید قرنی مخالفت کرده و از او خواستند که به تهران باز گردد و به مسئولیت خود ادامه دهد. چندی بعد از این اتفاقات، مهندس مهدی بازرگان شهید قرنی را به دفترش دعوت کرد. در این ملاقات بازرگان به قرنی گفته بود که استعفایش را پذیرفته است. شهید قرنی گفته بود که استعفایش را به امام داده، نه به نخست‌وزیر! آقای بازرگان گفته بود که امام استعفای شما را پذیرفته‌اند. شهید سرلشکر قرنی با شنیدن این سخن، به دفترش تلفن کرده و با امیر سرلشکر هادی شادمهر (معاونش) صحبت کرده و می‌گوید که دیگر به محل کارش نخواهد آمد! به این ترتیب بخش دوم خدمت شهید قرنی در ارتش، پس از گذشت ۴۳ روز پرماجرا و پرتنش، در ششم فروردین ۱۳۵۸ به پایان رسید....» 
 
 خشونت حداکثری در برکناری قرنی
به گاهِ مواجهه قرنی با دموکرات‌های جدایی طلب و پس از برکناری خشونت آمیز وی از سوی دولت موقت، موجی از تبلیغات منفی علیه وی ایجاد شد. گروه‌های مختلف و به اتهامات رنگارنگ، نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی را می‌نواختند! او که تنها برای صیانت از تمامیت ارضی ایران به مصاف ضد انقلاب رفته بود، در میانه این هجمه گسترده بی‌دفاع ماند و به انتظار سرنوشت نشست! با این همه و بی‌تردید، استیضاح تاریخ نسبت به این رفتار تروریستی، همچنان به جای خود باقی است. دکتر یعقوب توکلی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در تحلیل این شرایط آورده است:
«سپهبد قرنی، آگاهانه، عالمانه و امنیتی با پروژه تجزیه‌طلبی برخورد می‌کرد. وقتی این برخورد آگاهانه و علمی و مبتنی بر جامعه شناسی امنیتی کنار گذاشته شد، کشور و منطقه کردستان دچار رهاشدگی امنیتی شد! اسلحه به دست گروه‌های مسلح تجزیه‌طلب افتاد و پادگان‌ها خلع سلاح شدند. گروه‌های تجزیه‌طلب، همه امکانات ارتش کردستان را در اختیار گرفتند. مرزبانی کشور در آن منطقه دچار اختلال شد و در نتیجه کمک‌های عراقی‌ها، ترک‌ها و امریکایی‌ها، در اختیار گروه‌های تجزیه‌طلب قرار گرفت. در آن مقطع، کشور با خطر رو به گسترش تجزیه‌طلبی در استان‌های آذربایجان غربی و کردستان مواجه شد. جوانان انقلابی و نظام جمهوری اسلامی و بیش از همه خانواده‌ها و مردم مسلمان و وطن‌دوست، فرزندان خود را روانه کردستان کردند، تا این منطقه از کشور جدا نشود. مرحوم آیت الله طالقانی چند ماه بعد و در خطبه‌های نماز عید فطر خود، به صراحت بیان می‌کند که در مسئله کردستان حق با قرنی بود. اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی، از معدود افرادی بود که امام بار‌ها به سخنانش استناد و با احترام از او یاد می‌کرد. این مسئله تاریخی است که چرا بازرگان برخلاف نظر امام و با خشونت حداکثری، شهید قرنی را برکنار کرد و کسانی را بر سرکار آورد که عملاً دوستان نزدیک ژنرال الکساندر هیگ و دیگر شخصیت‌های نظامی امریکایی بودند و باعث تقویت جریان تجزیه‌طلبی در ایران شدند! روش بازرگان در برخورد با جریان تجزیه‌طلب کردستان، در زمره مطالبات تاریخی است که باید جامعه از جریان ملی‌گرا، آن را استیضاح کند. مهندس بازرگان و دولت موقت، چرابه‌رغم وجود یک آگاهی عمیق سیاسی و امنیتی در خصوص خطر گسترش بیماری تجزیه‌طلبی، به این آگاهی توجه نکردند؟ تا کار به اینجا برسد که برای مبارزه با جریان تجزیه‌طلب، خون بسیاری از جوانان ما ریخته شود؟ در حالی که می‌شد جلوی این گروه، قبل از اینکه مسئله حاد شود، گرفته شود....» 
 
 روز‌های تنهایی و انتظار
بی تردید ترور شخصیت سپهبد قرنی، مقدمه‌ای برای از میان برداشتن شخص وی قلمداد می‌شود. گروه موسوم به فرقان نیز که عزم خود را برای از میان برداشتن سران انقلاب جزم کرده بود، فرصت را برای این امر مساعد دید. ابوالفضل نورایی در ارزیابی شرایط انجام این عملیات، خاطرنشان کرده است:
«پیدا نیست که آیا پس از استعفای شهید قرنی از ریاست ستاد ارتش، باز هم عضویت ایشان در شورای انقلاب پابرجا بود، یا نه؟ قدر مسلم اینکه با این کناره‌گیری از خدمت، قرنی در حقیقت خانه‌نشین شد و شرایط به‌گونه‌ای بود که ضد انقلاب داخلی و گروهک‌های حاضر در صحنه‌انقلاب، چه در دوران خدمت و چه در دوران خانه‌نشینی شهید قرنی، با سوء استفاده از فرصت پیش آمده، به ترور شخصیت وی پرداختند. از آنجا که با کمال تأسف کسی از حریم شخصیت و وجهة شهید قرنی دفاع نکرد، دشمنان تا توانستند در مطبوعات و رسانه‌ها از وی و عملکردش در طول دوران خدمتِ پس از انقلاب، بد گفتند و او را به باد انتقاد گرفتند! شهید قرنی، فارغ از همه بدگویی‌ها و انتقادها، در خانه نشست و منتظر سرنوشت خویش شد. این انتظار برای قرنی که حالا در سن نزدیک به ۷۰ سالگی، بیش از چهل سال مبارزه را پشت سر نهاده بود، زندان رفته بود و شکنجه‌های جسمی و روحی فراوان را از سر گذرانده بود، فقط بیست‌وهشت روز به درازا کشید، یعنی تا روز سوم اردیبهشت ۱۳۵۸. در آن روز سرلشکر محمد ولی قرنی که در منزل شخصی‌اش (خیابان ولی‌عصر فعلی) به سر می‌برد، به هنگام مراجعه به حیاط منزل، از بیرون ساختمان (احتمالاً از ساختمان‌های روبه‌رو) مورد هدف قرار گرفت. صدای فریاد قرنی که می‌گفت: سوختم، سوختم، همسرش را که داخل ساختمان بود، به حیاط کشاند و وی با پیکر غرقه در خون قرنی که میان حیاط افتاده بود، روبه‌رو شد! ضارب شهید سرلشکر قرنی، یکی از اعضای گروهک محارب و منحرف فرقان به نام حمید نیکنام بود که در ماه‌های بعد دستگیر و اعدام شد....» 
 
 تیم ترورِ اولین رئیس ستاد مشترک ارتش 
فرقانیان قرنی را به همان دلیل شهید کردند که نقطه قوت وی به شمار می‌رفت، قاطعیت در برابر ضد انقلاب کردستان. آنان از هتل روبه‌روی منزل او، آمد و شدهایش را زیر نظر گرفتند و سر انجام در سومین روز از اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ و هنگامی که پیرمرد در حال آب دادن به گل‌های باغچه بود، گلوله‌های جهل و کینه را به سویش روانه ساختند! در اثر تاریخی- پژوهشی «جهل مقدس» از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تیم ترور نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی اینگونه معرفی شده است:
«پس از عزل سپهبد قرنی از ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، او از سوی گروه‌های مختلف، به‌عنوان یکی از چهره‌های نظامی حکومت شاه مطرح می‌شد که سوابقش با سیاه‌نمایی هر چه شدیدتر در بیانیه‌ها و مطبوعات منعکس می‌گردید. به طور مشخص و آشکار، می‌توان این امر را در ادعای گروه فرقان مشاهده نمود. این گروه در ارگان خود با بیان این سؤال چرا قر‏نی در جریان مشارکتش در کودتا، علیه شاه فقط سه سال به زندان رفته است؟ وی را محکوم به نفاق می‌کند. از طرفی نقش قرنی در مبارزه با ضدانقلابیون کردستان و بی‌توجهی به دستورات وزیر کشور وقت، مورد استناد فرقانیان قرار می‌‏گرفت. طرح اولین ترور فرقان از سوی اکبر گودرزی و محمد متحدی رئیس شاخه نظامی مطرح و در روز دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۵۸، اجرایی شد. در اولین ترور، فرقانی‏‌ها اتاقی در هتل روبه‌روی منزل مسکونی محمدولی قرنی تهیه کردند و به صورت شبانه‌روزی، رفت و آمد‌های داخل خانه‏ او مورد کنترل آن‌ها قرار می‏گرفت. پس از مشخص‌شدن زمان‏‌های ورود و خروج قر‌نی، تیم ترور که متشکل از چهار نفر بود، این عملیات را انجام دادند. یکی از اعضای این تیم محسن (ابوالقاسم) سیاهپوش بود که عمل شناسایی از داخل هتل را برعهده داشت. به گفته‏ سیاهپوش وی تنها در کار شناسایی منزل قرنی در هتل روبه‌روی آن سکونت داشته، اما هنگام عملیات در محل نبوده و هتل را ترک کرده بود. در بررسی پرونده حمید نیکنام، این موارد معلوم شده است: طبق مدارک به دست آمده از هتل جم - که در روی برگه‌ای رفت و آمد در منزل تیمسار قرنی کنترل شده- دست‌خط متعلق به حمید نیکنام است که با علیرضا یوسفی‏‌نسب، به آن هتل رفته که علیرضا با نام رضا نوبر، اتاق گرفته است... حمید نیکنام معتقد است: علیرضا یوسفی مسئول کنترل، ثبت رفت و آمد و یافتن فرصت مناسب جهت انجام ترور بوده است. بر این اساس روز ترور، نیکنام به همراه یوسفی از هتل خارج می‏‌شوند و بهرام آذرتیموری با موتورسیکلت، در محل درب منزل قرنی منتظر می‏‌ماند. غلامرضا یوسفی از باغبان منزل قرنی مراقبت کرده و حمید نیکنام به سراغ قرنی در درون خانه می‌‏رود. باغبان سعی دارد که در حیاط را ببندد که با شلیک نیکنام مواجه می‏‌شود....»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار