جوان آنلاین: خانهتکانی، رفتوروب و گردگیری از آیینهای دیرینه در آستانه نوروز است که ماه اسفند به خانوادهها سلام و آنها را آنچنان درگیر خودش میکند که انگار این ماه در چشمبرهمزدنی آمده و رفته است، البته نشاط و سرحالی خانوادههایی که با برنامهریزی دقیق و رعایت نکات ایمنی این آیین را به پایان میرسانند، خالی از لطف نیست، ولی فراموش نکنیم خانه تنها یک نمود بیرونی از زندگی ماست، سعی کنیم دلها را هم پاک و عاری از هرگونه کینه یا به عبارتی دلتکانی کنیم تا به دور از هر غبار و آلودگی به استقبال نوروز برویم.
زن ۴۰سالهای درباره خانهتکانیاش میگوید: «سه هفته مانده به عید خانهتکانی را شروع میکنم، چون کمردرد دارم و پزشک مرا از انجام کارهای سنگین معاف کرده است، ابتدا کارهای سبک را شروع میکنم و بعد شوهرم برای انجام کارهای سنگین مرا کمک میکند.»
اکرم نیز که ۶۷ بهار زندگی را گذرانده است، خاطرات زیادی از خانهتکانیهای خانه مادری و زندگی مشترکش دارد. یکی از این خاطرات شستن پردههای پنجره طویل خانههای قدیمی در پشتبام خانه پدریاش است. او میگوید: «سالها قبلتر، اسفند اگرچه ماه آخر سال بود، اما سردی هوا تمامی نداشت. یادم میآید اسفند دهه ۵۰ در پشتبام خانه پدری همراه دو خواهرم در شستن پردههای ۳۰ متری کمک مادر بودیم که یک دفعه برف گرفت. مادرمان را راضی کردیم به اتاق برگردد و سه نفری پردهها را شستیم. همان شب از تب و لرز تا صبح نخوابیدم و این بیماری چند روزی طول کشید تا لحظه تحویل سال. ساعت تحویل سال بود که مادرم مرا از خواب سنگینی که بر اثر خوردن دارو بود، بیدار کرد و گفت: بلند شو تا سال تحویل نشده! آن سالها خانهتکانی به خاطر نبود گازکشی منازل و نبود آب گرم سخت بود، بیشتر خانوادهها لباسشویی نداشتند و اگر هم بود دستی بود و خودت باید لباسها را آب میکشیدی، ولی صفا و صمیمیت زیاد بود. شاید دلیلش همین کارهای سخت و نبود امکانات بود، چون خانوادگی یا چند تا همسایه دور هم جمع میشدیم و نوبتی خانههایمان را خانهتکانی میکردیم. یادش بخیر. یادم میآید در همان خانهتکانی اگر کینه و کدورتی هم بود، به خاطر کمک به یکدیگر صاف میشد و همه با دل پاک به استقبال سال جدید میرفتند، ولی این روزها حتی خواهر از سختی کار خانه خواهرش هم خبر ندارد، چه برسد به همسایه.»
زهرا هم زن سالخوردهای است که همه فرزندانش ازدواج کردهاند و او با شوهرش زندگی میکند. او پیرزن است، اما دل جوانی دارد و خانهتکانی را لازم و ضروری میداند. زهرا معتقد است: با خانهتکانی روح انسان تازه میشود. این زن سالخورده میگوید: «شوهرم کمردرد و پوکی استخوان دارد و حتی یک قاشق هم نمیتواند اینور و آنور کند. خودم به سختی کمد لباسها و کابینتها را نظافت میکنم تا یک روز همه دختران و پسرانم دور هم جمع میشوند و کارهای سنگین خانهام را انجام میدهند. با اینکه حیاط بزرگی داریم، شوهرم به خاطر کمآبی اجازه نمیدهد فرشها را بشوییم. آنها را به قالیشویی میدهیم.»
پیرزن آهی میکشد و میگوید: «یادش بخیر! در جوانی هم خانه خودم را نظافت میکردم، هم خانه مادرم را، حتی به خانه خواهرانم میرفتم و به آنها کمک میکردم. به جوانها توصیه میکنم خانهتکانی را فراموش نکنند، چون کلی روحیه و شادابی به همراه دارد، اما قدر سلامتیشان را هم بدانند و با رعایت نکات بهداشتی و ایمنی کارها را انجام دهند.»
مریم شاغل است. این زن ۳۵ساله هم درباره خانهتکانی میگوید: «یک ماه مانده به شروع سال جدید، کمد و کابینت و کارهای سبک را در ساعاتی که خانه هستم و در ایام تعطیل انجام میدهم. دو هفته مانده به عید من و شوهرم مرخصی میگیریم و طی چند روز کارهای سنگین را انجام میدهیم. سعی میکنم برای انجام کارهای خانهتکانی بچهها را هم درگیر کنم که مسئولیتپذیر شوند و بدانند این رسمی است که باید هر سال در انجام آن شریک باشند.»
بهاره ۳۷ساله خانهدار است. او هم درباره خانهتکانیاش اظهار میدارد: «به خاطر گردندرد نمیتوانم به تنهایی کارهای خانه را انجام دهم، به همین خاطر شوهرم همیشه مرا کمک میکرد. حالا چند سالی است مشغلهاش زیاد شده و نمیتواند مرخصی بگیرد، به همین دلیل از یک شرکت معتبر کارگر میگیرم و کارهایی مثل شستن دیوارها را به کمک کارگر انجام میدهم.»
علی ۲۵ساله شغلش آزاد است. وی میگوید: «دو سالی است من هم درگیر خانهتکانی شدهام.» او خندهای میکند و میگوید: «آخه قبل از ازدواج دست به سیاه و سفید نمیزدم. مادرم کارگر میگرفت و کارهای خانه را به کمک او انجام میداد. حالا همسرم وسواس دارد و کارگر را قبول ندارد. خلاصه اینکه اسفند ماه کمربسته در خدمت همسرم هستم.»
آرش هم تازه داماد است. او هم در خانهتکانی کمک نوعروسش است و میگوید: «در مجردی همیشه مادرم از من برای انجام خانهتکانی کمک میگرفت، به همین خاطر وقتی ماه اسفند میرسد، خودبهخود آماده کار میشوم. بالاخره این هم خوششانسی عروس خانم است که شوهرش اهل کار است.»
یک دختر دانشجو هم بیان میکند: «امسال به خاطر کنکور حوصله خانهتکانی نداشتم، اما وقتی دیدم مادرم مجبور است به تنهایی خانه را تمیز کند، دلم نیامد و تصمیم گرفتم چند روزی درس را کنار بگذارم و کمک او باشم. در عوض مادرم هم قول داد خانهتکانی امسال را مختصر کند تا من به درسهایم برسم. از همکاری او خوشحال شدم.»
شهروند دیگر هم زن جوانی است که میگوید: «من سالی دوبار خانهتکانی میکنم. شش ماه اول سال و شش ماه دوم سال. به خاطر وسواسی که دارم هر بار باید کاشی و سرامیک خانه و آشپزخانه را با آب بشویم. همین باعث اختلاف من و شوهرم شده است. شوهرم میگوید کمآبی است و کشیدن یک تی کافی است ولی من قبول نمیکنم، به همین خاطر همیشه سر خانهتکانی با شوهرم بحث داریم.»