سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- حسین رحیمی: طی چند سال گذشته که شبکههای اجتماعی رونق بیشتری گرفتهاند، شاهد انتشار دو نوع رفتار عجیب و نادرست با حیوانات هستیم! گروهی با پز روشنفکری و با ظاهری روزآمد و با الگو گرفتن از فرهنگ غربی، حیوانات را وارد زندگی خود کرده و با رفتاری خارج از عرف و اخلاق از اتاق پذیرایی و میز ناهارخوری تا اتاق خواب حیوانات را وارد زندگی شهری و آپارتمانی خود کردهاند! در مقابل بارها شاهد تصاویری از برخورد نامناسب و بیمارگونه گروهی دیگر از شهروندان هستیم که با رفتاری سادیسم گونه برای انتقام جویی تا کسب لذت حیوانات را مورد آزار و اذیت قرار میدهند و گاهی موجب مرگ حیوان زبان بسته میشوند! هیچ یک از این افراط و تفریطها درست نیست و حیوان زبان بسته نه عضو خانواده و نه برده شماست!
دیدن هریک از این صحنهها در صفحههای شخصی هر فردی در شبکههای مجازی، به چه میزان، موجب آزردگی خاطر و ناراحتی ما را فراهم آورده است! به راستی چرا نمیتوانیم رفتاری متعادل و درست با موجودات زنده داشته باشیم؟!
بر اساس آموزههای اسلامی و ایرانی، رفتار با حیوانات آنگونه که امروز در شبکههای اجتماعی شاهد آن هستیم، توصیه نشده است! در مکتب اسلام، درباره دفاع از حیوانات و حمایت آنها نیز قوانین و مقرراتى وضع شده که بیانگر جامعیت این مکتب و مهرآمیز بودن آن است؛ به گونهاى که رعایت آن اخلاق و حقوق و توجه به موجودات زنده و غیرزنده را در هیچ حالى فراموش نکرده است. بر اساس آموزههای دین اسلام آزار رساندن به هر جاندار حرام گوشتى منع شده است چه رسد به قتل مگر حیوان موذى که براساس برخى روایتها آن نیز باید به روشى مناسب از بین برود. در این زمینه هم چنین داستانهای عبرت آموزی وجود دارد تا بتواند به عنوان تلنگری به جامعه امروزی، اثر وضعی رفتار با حیوانات را عینیتر و واقعیتر نشان دهد.
در این مجال مختصر یکی از داستانهای جالب در رابطه با اثر عینی و تأثیرگذار محبت به حیوانات ارائه میشود. مرحوم آیتالله عبدالحسین دستغیب در کتاب «داستانهای شگفت» داستان عبرتآموزی را در رابطه با رفتار با سگ به شرح ذیل مطرح میکند: «مرحوم اعتمادالواعظین تهرانى (ره) نقل مینماید: در سالى به دلیل قحطی، نان در تهران به سختى دست مىآمد. روزى میرغضب باشى ناصرالدین شاه، به طاق آب انبارى مىرسد. صداى ناله سگهایى را مىشنود. پس از تحقیق مىبیند سگى زاییده و بچههایش به او چسبیدهاند و، چون در اثر بىخوراکى حیوان، پستانهایش شیر ندارد، بچههایش ناله و فریاد مىکنند. میرغضب باشى سخت متأثر مى شود و از دکان خبازى که در نزدیکى آن محل بود، مقدارى نان خریده و جلوی سگ میگذارد. همانجا مى ایستد تا سگ نانها را مىخورد و بالاخره پستانهایش شیر مىآورد. تولههای حیوان نیز با خوردن شیر از پستان مادر آرام میشوند. پس از آن میرغضب باشى مقداری خوراک، به اندازه یک ماه آن سگ را از آن نانوایى پیش خرید میکند و به نانوا مىگوید: «هر روز باید شاگردت این مقدار نان به این سگ برساند و اگر یک روز مسامحه شود از تو انتقام مىکشم.»
میرغضب در آن ایام با جمعى از رفقایش مهمانى دورهاى داشتند. به این تفصیل که هر روز عصر، گردش مىرفتند و تفرج مىکردند. شام نیز به نوبت مهمان هم بودند. تا شبى که نوبت میرغضب باشى شد. او زنى داشت که تقریباً در وسط شهر تهران خانهاش بود و وسایل پذیرایى در خانهاش موجود بود و زنى هم تازه گرفته بود که نزدیک دروازه شهر منزلش بود.
به زن قدیمى خود پول مىدهد و مىگوید: «امشب فلان عدد مهمان دارم و براى صرف شام مىآییم و باید کاملاً تدارک نمایى. زن قبول مىکند.» آن روز با رفقایش بیرون شهر میروند و تفرج مىکنند. تصادفاً تفریح آن روز طول مىکشد و مقدار زیادى از شب مىگذرد. هنگام مراجعت رفقایش مىگویند: دیر شده و سخت خسته شدیم، همین در دروازه که منزل دیگر تو است مى آییم!
میرغضب باشى مىگوید: اینجا چیزى نیست و در خانه وسط شهرى کاملاً تدارک دیده شده، باید آنجا برویم. بالاخره رفقا راضى نمىشوند. قرار بر این میشود که در همانجا به مختصر غذایی قناعت کنند. میرغضب باشى ناچار قبول مىکند و مقدارى نان و کباب مىخرد و آنها مىخورند و همانجا مىخوابند. هنگام سحر، از صداى ناله و گریه بىاختیارى میرغضب باشى همه بیدار مىشوند! از او سبب انقلاب و گریهاش را مىپرسند؟ مىگوید:در خواب، امام چهارم حضرت سجاد (ع) را دیدم. به من فرمودند: احسانى که به آن سگ کردى مورد قبول خداوند عالم شد و خداوند در مقابل آن احسان، امشب جان تو و رفقایت را از مرگ حفظ فرمود، زیرا زن قدیمى تو از غیظى که به تو داشت، سمى تدارک دیده و در فلان محل از آشپزخانه گذاشته بود تا موقع خوردن غذا داخل خوراک شما بریزد! فردا مىروى، آن سم را برمىدارى. مبادا زن را اذیت کنى! و اگر بخواهد او را به خوشى رها کن. دیگر آنکه خداوند تو را توفیق توبه خواهد داد. تو ۴۰ روز دیگر به کربلا سر قبر پدرم حسین (ع) مشرف مىشوى. میرغضب صبح فردا به رفقا مىگوید: براى تحقیق صدق خوابم بیایید به خانه وسط شهرى برویم. با هم وارد آن خانه میشوند. چون وارد مى شوند، زن تعرض مىکند که چرا دیشب نیامدى؟ به او اعتنایى نمىکند! و با رفقایش به آشپزخانه مىروند و به همان نشانهاى که امام (ع) فرموده بود، سم را بر مىدارند. میرغضب رو به زن میکند و میگوید: دیشب چه خیالى در باره ما داشتى؟ اگر امر امام (ع) نبود، تلافى این کار را سرت درمیآوردم. لکن به امر مولایم با تو احسان خواهم کرد. اگر مایلى در همین خانه باش. من با تو مثل اینکه چنین کارى نکردهای! رفتار خواهم کرد. اگر میل فراق دارى تو را طلاق مىدهم. همچنین هرچه بخواهى به تو خواهم داد تا راضی باشی. زن وقتی میبیند رسوا شده است و دیگر نمى تواند با او زندگى کند، طلب طلاق مىکند. او هم با کمال خوشى کسب خشنودی زن، طلاقش را مىدهد.
همچنین از شغل خودش هم استعفا مىدهد. استعفای او مورد قبول واقع مىشود. آنگاه مشغول توبه و اداى حقوق و مظالم میگردد و پس از ۴۰ روز به کربلا مشرف مىشود و همانجا مىماند تا به رحمت حق واصل مىگردد.
مرحوم آیتالله دستغیب در این داستان ضمن بیان یک روایت پندآموز، اثر وضعی محبت به حیوانات را در زندگی بیان میکند. داستانهای واقعی از این نمونه در تاریخ، ادبیات و سیره بزرگان و معصومین ما بسیارند. امیدواریم همه ما بتوانیم در سبک زندگی خود مهربانی را به عنوان یک شاخص اصلی نهادینه کنیم و به دور از افراط و تفریط رفتاری داشته باشیم که منطبق با آموزههای متعالی فرهنگ و دینمان است.
فراموش نکنیم خداوند مهربان مطلق است و مهربانی را دوست دارد. مهربانی با انسانها، طبیعت و همه آنچه خداوند در اختیار ما به امانت گذاشته وظیفه ماست. جامعه متعالی، جامعهای است که در سرمایههای اجتماعی خود به تمامی وجوه مهربانی توجه دارد و شهروندان این جامعه مهربانی با طبیعت یا حیوانات را در کنار محبت به انسانهای همنوع خود، مورد توجه قرار میدهند.