جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، برخی اسناد ساواک منحله درباره عبدالکریم ایادی را بازخوانده است. این مجموعه از سوی میرصمد موسوی تدوین شده و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به انتشار آن همت گمارده است. تارنمای ناشر درباره این کتاب، به نکات پیآمده اشارت برده است: «در تاریخ معاصر ایران، فعالیتهای دو فرقه ضاله از مباحث مهم تلقی میشود. پیدایش، گسترش و رشد روزافزون بابیت و سپس بهائیت، در ارتباط مستقیم و آشکار با قدرتهای استعماری روسیه تزاری، انگلستان، سپس امریکا و رژیم صهیونیستی بوده است. فرقه سیاسی بهائیت که همواره حافظ منافع رژیم اشغالگر قدس بوده، با انواع و اقسام ترفندها، منابع مالی و مواریث باستانی کشور را تاراج و به اسرائیل سرازیر کرده است. اوج اقتدار و قدرت این فرقه سیاسی در ایران، در دوره پهلوی دوم و دوران نخستوزیری امیرعباس هویدای بهایی بود که سیطره آن در تمامی سطوح جامعه آشکار شد. در میان افراد پرنفوذ بهائیان در رژیم پهلوی، عبدالکریم ایادی از نقش و جایگاه مهمی برخوردار بود. وی بهعنوان پزشک مخصوص شاه، ضمن اینکه نفوذ زیادی در دربار و تأثیرگذاری شدیدی بر شاه داشت، توانسته بود با نفوذ خود بیش از ۸۰ شغل مهم و حساس در کشور را به تصرف خود آورد و از این موقعیت، زمینههای لازم را برای خدمت به فرقه بهائیت و در نهایت اسرائیل غاصب فراهم کند. عبدالکریم ایادی که تا اواخر حکومت پهلوی در اقتدار کامل بود، علاوه بر خود توانست بسیاری از بهائیان را به مناصب عالی سیاسی، نظامی و اقتصادی برساند. اثر حاضر پژوهشی درباره نقش و جایگاه این مهره مهم اسرائیل براساس اسناد موجود است که در اختیار محققان و پژوهشگران تاریخ معاصر قرار میگیرد....»
برای فهم اهمیت این اسناد، بهتر است بر روایت حسین فردوست دوست صمیمی پهلوی دوم و از مقامات بالای امنیتی رژیم او، درباره چگونگی ورود ایادی به دربار، مروری داشته باشیم: «علیرضا تنها برادر تنی محمدرضا، یک فرد وسواسی و منزوی از خانواده و در حد مریض بود. بیماری محمدرضا و علیرضا، بیماری روانی بود. درباره خانواده رضا [شاه]گفتنی است که در تمام آنها از خود او گرفته تا تمام اطفالش، نوعی مرض روانی وجود داشت. علیرضا مبتلا به مرض روحی شدید بود و احتیاج به پزشکی داشت که به طور مداوم با او در تماس باشد تا ناراحتیهایش را تسکین دهد. در آن زمان علیرضا خواهان بهترین پزشک ارتش شد و، چون ایادی در ارتش بود، به علیرضا معرفی شد. ایادی در رشته خود یک پزشک متوسط بود و تخصصی در امراض روانی نداشت و نمیتوانست علیرضا را معالجه کند، ولی حضور یک پزشک در زندگی علیرضا برای او تسکین بود. با این حال ایادی به مدت ۱۰ سال، تا زمان مرگ علیرضا پزشک مخصوص او بود. او با تجویز انواع داروها و ویتامینها، نه تنها مرض علیرضا را معالجه نمیکرد، بلکه امراض دیگری نیز به خصوص امراض جلدی و لرزشهای عضلات بدن را بر آن میافزود. به هر روی در یکی از این روزها که محمدرضا شاه نیز به شدت دچار توهم، ترس و نگرانی از بیماری شده بود، پیشنهاد برادرش علیرضا را فوراً پذیرفت که دکتر ایادی بر بالینش حاضر شود و او را معاینه کند. به این ترتیب پای ایادی به دربار پهلوی و اندرونی محمدرضا باز شد. ایادی با همان اولین دیدار و معاینه، آن چنان شاه را تحت تأثیر قرار داد و بلکه مسحور کرد که قرار شد هفتهای سه روز به شاه مراجعه کند....»