سرویس تاریخ جوان آنلاین: محمدرضا کائینی، دبیر سرویس تاریخ روزنامه جوان، بهبهانه انتشار کتاب «رضاشاه» زیباکلام در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
شیخ بهایی در مثنوی "نان و پنیر" بیتی دارد که به رغم اشتهار، عملا مورد توجه قرار نمیگیرد:
حارسی از گرگ جستن شرط نیست
جستن از غیر محل ناجستنی است
واپسین بار برای نگارنده، دیشب این بیت تداعی شد، هنگامی که تمثال عدیم المثال جناب صادق زیباکلام را بر پیج اینستایی وی مشاهده کرد که با ذوق و شادی زایدالوصف، خبر از انتشار کتاب خود درباره رضاخان در خارج از کشور میداد! این قلم نیز در آغاز به سان استاد شادمان گشت و در پی به کف آوردن تحفهای شد که پیش از همه، دست وی را گرفته بود. هرچند که به خود کتاب دست نیافت، اما فی الجمله اطلاع حاصل کرد که: جنابشان با مطالعه مکاتبات سفیر انگلیس در تهران با مخدومان خود در لندن در دوره کودتا و اظهار بی اطلاعی آنان از این واقعه، به عدم دخالت انگلستان در برآوردن رضاخان حکم فرموده اند! در اینجا بود که از سر این شادی زود هنگام، بر خویش ملامت آورد و فهمید که علاوه بر زرنگی زیاد، ذوق کردن بی جا هم میتواند به "جوان مرگی" منتهی شود!
در سده اخیر، بر راویان اخبار و ناقلان آثار و حتی طوطیان شکرشکن نیز پوشیده نبوده و نیست که به گاه کودتای هزار و دویست و نود و نه، در حاکمیت انگلستان دوگانهای جدی شکل گرفته بود. جریان نخست که لُرد کُرزون وزیرخارجه وقت این کشور و اتباع او را شامل میگشت (نورمن فرستاده کُرزون به ایران نیز، در زمره این جریان است) بر این باور بود که باید با حفظ ظواهر قانونی و دیپلماتیک و البته اعطای برخی امتیازات ناچیز، با ایران وارد تعامل شد. این جریان را میتوان طیف "امپریالیستی" حاکمیت این کشور نامید. جریان دوم که از "بالفور" و "چرچیل"و"سِر رفوس اسحاق"و... الخ تشکیل مییافت، اعتقاد داشت که روشهای پیشین نخ نما شده اند و باید به شیوههای کم هزینهتر، ساختارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دینی ایران را تعییر داد و از رهگذر، تا سالها از این کشور آسوده خاطر گردید. کودتای سوم اسفند از دل این طیف بیرون آمد که میتوان آن را جریان "صهیونیستی" حاکمیت انگلستان دانست؛ بنابراین جناب استاد در یافتن مستندات حمایت انگلستان از کودتا، کاملا به کاهدان زده اند و اگر به واقع درصدد دستیابی به اسناد مربوطه هستند، میتوانند به گزارشات مجلس لُردهای انگلستان و خاطرات آیرونساید با لواحق آن و نیز روایتهای چهرههایی چون: آشتیانی زاده، اعظام الوزاره قدسی، مصدق و... الخ، مراجعه کنند. (مصدق در خاطرات خود شهادت میدهد که از رضاخان شنیده: انگلیسیها مرا آوردند، اما ندانستند که را آورده اند!)
این اشارت از آن روی قلمی گردید تا سرنخی باشد برای دوستانِ محققی که درصدد بازپژوهی این رویداد هستند.