بیتردید روزنگاشتهای امیراسدالله علم در زمره شاخصترین منابع در شناخت شخصیت و شیوه کشورداری محمدرضا پهلوی است. علم خود در جای جای نوشتههایش یادآور میشود که این خاطرات را به دلیل ارتباط با شاه مینگارد و از روزی که کار در دربار را رها میکند، خاطرهنگاری خویش را نیز متوقف میسازد. یکی از شاخصترین محورها که در میان نگاشتههای علم قابل رصد و ردیابی است، نگاه پهلوی دوم به مردم و شیوه اداره کشور توسط اوست. در میان مجموعه این یادداشتها، هشت مورد را برگزیدهایم که نحوه رفتار شاه در قامت یک حاکم را نمایان میسازد. امید آنکه تاریخپژوهان دوران پهلوی را مفید و مقبول آید.
شنبه، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۴۹
حکومت پادشاهان با عقل و منطق جور درنمیآید، اما ملت به بلوغ سیاسی نرسیده!
شاید برخی ناظران سطحی تاریخ بر این باور باشند که حاکمان بد عمل و بدکردار، متوجه عمق پلیدی رفتار خویش نیستند و تنها با منطق خود به پدیدههای پیرامونی مینگرند. خاطرات علم نشان میدهد که اینگونه نیست و آنان در خلوت خویش و گفتوگوهای مطرح شده در آن، این نکوهیدگی را میدانند و در مواردی متذکر نیز میشوند. بخشی از خاطرات علم که در پی میآید، شاهدی بر این مدعاست:
«در پروازمان به تهران، شهربانو خواست مرا تنها ببیند و مدت یک ساعت با هم حرف زدیم. به روش رقتآور تبلیغات دولت اشاره کرد، بیتوجهی به افکار عمومی و اینکه بسیاری از کارهایی که دولت انجام میدهد جز ظاهرسازی چیز دیگری نیست. به قول او این کارها فقط اعتماد مردم را از دولت سلب میکند. احساسم این است که شهربانو از آینده میترسد که چندان بیدلیل هم نیست. یک روز ممکن است پسرش به تخت بنشیند. هر چیزی که رژیم فعلی را تضعیف کند. خطری برای جانشینی او خواهد بود. من سالهاست به این نتیجه رسیدهام که سلطنت با سنتهای ملی ما هماهنگ است، و سرنوشت این مملکت تا قرنها به وسیله آن رقم خواهد خورد، معهذا باید واقعیتها را نیز بپذیریم. در هر کجای دیگر دنیا، حکومتهای سلطنتی از هر نوعش، بهخصوص از نوع موروثیاش، در حال افول است. به عبارت دیگر حکومت پادشاهان با عقل و منطق جور درنمیآید، به چه دلیل پسر بزرگ یک پادشاه فقط به دلیل زمان تولدش، باید سرنوشت یک ملت را در دست بگیرد؟ اگر به منظور آیین و تشریفات و قانون اساسی باشد، حرفی است، اما وقتی که پادشاه تمام اداره امور کشور را در دست میگیرد، حرف دیگری است. اما در ایران ما راه و چاره دیگری نداریم. پادشاهی که بپذیرد فقط نقش نمادین اجرا کند، حکم مرگ تدریجی خود را امضا کرده است. نمونهاش سرنوشت احمدشاه و سلسله قاجار است ـ. تازه یکی از چندین مثال. تردیدی نیست که ملت ما هنوز به بلوغ سیاسی نرسیده، که گناهی هم ندارد. تجربه دموکراسی را هم نداشته. تاکنون ما را پادشاهی که ذکاوت را با هوشیاری و عدالت را با بزرگواری توأم کرده نجات داده است.»
جمعه، ۱۸ دی ۱۳۴۹
انتقاد علم از تکروی و روش استبدادی شاه در اداره امور
شواهد نشان میدهد که اسدالله علم به محمدرضا پهلوی علاقهمند بوده، اما نسبت به برخی رویکردها- که سستی پایههای سلطنت وی را موجب میشده- در جلسات دونفره به وی انتقاد میکرده است. موردی که در پی میآید، یکی از موارد این انتقادات است:
«شاه گله داشت که بار کار او روز به روز سنگینتر میشود و دیگر نمیتواند از عهده تمام آن براید. هر روز به مدت یک ساعتونیم گزارشهای وزارت خارجه را میخواند. سه، چهار ساعت در هفته را صرف مسائل اقتصادی میکند؛ دو روز تمام به ارتش، ژاندارمری، پلیس و ساواک اختصاص دارد و بعد تصمیمهای محرمانه سیاست خارجی است که از طریق من انجام میگیرد؛ در رأس همه اینها جلسات هفتگی شورای عالی اقتصاد قرار دارد، به کوهی از کارهای شخصی و خانوادگی و ملاقات با سایر وزرا که هر یک سعی میکنند دست کم ۱۵ روز یک بار او را ببینند. به او گفتم:این کارها همه واجب و اساسی نیستند. میشود از بار کاست، ولی هر بار در این مورد پیشنهادی میکنم، مرا به ساختن دم و دستگاه امپراتوری متهم میکنید. من چه کنم که به من اعتماد ندارید؟ اجازه بدهید کار فعلیام را رها کنم و به طور غیررسمی در دفتر مخصوص شما به کار بپردازم. گفت: همین حالا هم مسئولیت بسیاری را بر عهده دفتر مخصوصش گذاشته است. گفتم: به خوبی آگاهم، اما من اصلاحات اساسیتری در ذهن داشتم، دنیای جدید به تفکر عمیق و تحلیل پرنفوذ نیاز دارد؛ هر مسئلهای پیش از آنکه روی میز شما بیاید، باید از نظر متخصصان مورد بررسی قرار بگیرد.»
یکشنبه، ۲۰ فروردین ۱۳۵۱
تنفر ملت از نحوه حکومتداری!
در خاطرات اسدالله علم به مواردی میتوان برخورد که وی عمق نفرت عمومی از حکومت محمدرضا پهلوی را ابراز کرده است. مورد ذیل، نمونهای از اینگونه اظهارنظرهاست:
«شام در کاخ والاحضرت اشرف. نخستوزیر هم در میان میهمانان بود، این بود که نتوانستم با شاه در مورد مسائل مهم صحبت کنم. به اطلاع او رساندهاند که توالتهای استادیوم بزرگ ورزشی تهران را دزدیدهاند و میخواست بداند دلیل این همه سخافت چیست؟ نخستوزیر گناه را بر گردن بیفرهنگی عمومی گذاشت. پذیرفتم که ممکن است چنین باشد ولی گفتم:، اما در عین حال به نظر من بسیاری از مردم از این واقعیت بیاطلاعند که مکانهایی مثل استادیوم ورزشی ملک عمومی است و به همه تعلق دارد و اگر کسی از آن بدزدد، از خودش دزدیده است. شاه گفت: پذیرفتن این نکته برایم مشکلتر است. پرسیدم: چرا؟ کافی است به دور و برمان در این مملکت نگاه کنیم و ببینیم که ما طبقه حاکمه، چنان رفتار میکنیم که گویی قوم فاتحی هستیم که بر کشور مغلوبی حکومت میکنیم و طبیعی است که مردم از این متنفر باشند. والاحضرت اشرف با من همعقیده بود. شاه حرفهای ما را در سکوت شنید.»
یکشنبه، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۱
بیاعتقادی شاه به مشورت، فقدان هماهنگی در سیاستهای دولت
همانگونه که اشارت رفت، در خلال خاطرهنگاریهای علم، پارهای از خصال محمدرضا پهلوی به روشنی رخ مینماید. «مشورت ناپذیری» در زمره یکی از این موارد است که علم در یکی از این یادداشتها بدان اشاره کرده است:
«شرفیابی. شاه گفت که فکر کرده مشاورین مخصوصی استخدام کند تا در مورد موضوعهای مختلف با آنها مشورت کند. گفتم: از زمانی که وزیر دربار شدهام، تاکنون متجاوز از ۱۰ بار این پیشنهاد رادادهام. با در نظر گرفتن موقعیت خطیر و مسئولانه اعلیحضرت، دستورهایی که صادر میشود بلافاصله به مرحله اجرا درمیآید و من از مدتها پیش، لازم دیده بودم بهخصوص در مورد مسائل اقتصادی و اجتماعی، پیش از اعلیحضرت دستور چارهناپذیری اتخاذ کنند، مطالب مورد بررسی متخصصان قرار بگیرد. شاه گفت: خب هدف دولت و سازمان برنامه هم همین است. یادآوری کردم که در حال حاضر هر وزیر دستوراتش را مستقیماً از شاه دریافت میکند و هنگامی که چنین دستوراتی صادر شد، وزیر مورد نظر طبعاً جنبههای وسیعتر سیاست دولت را ندیده میگیرد... ولی شاه به هیچ عنوان زیربار نمیرفت و رک و پوستکنده از من پرسید: آیا هرگز کسی در مورد تمام کارهای مهمی که برای این مملکت کردهام به من نظر مشورتی داده است؟ گفتم:البته خیر، اما مسائلی که امروزه با آنها سروکار دارید دارای پیچیدگیهای بیشتری است. هیچ کس به تنهایی نمیتواند یک تنه از پس آنها برآید. آخر چرا مردی مثل نیکسون خودش را در جمع مشاوران مخصوص محاصره کرده است؟ پاسخی نداد.»
شنبه، ۶ خرداد ۱۳۵۱
اصرار شاه به برخورد شدید با مخالفان و اعدام آنها
فقرهای از خاطرات علم که در پی میآید، نگاه شاه درباره نحوه رفتار با مخالفان سیاسی و سختگیری درباره مجازات آنان را روشن میسازد. او یکی از گفت: وگوهای خویش با شاه را در این موضوع، اینگونه روایت کرده است:
«شرفیابی. به روزنامه اطلاعات اشاره کردم که عکس پاسبانی را که به طرز فجیعی توسط تروریستها کشته شده بود، در کنار گزارشی حاکی از بخشودگی جمعی از تروریستهای محکوم به اعدام چاپ کرده بود؛ بقیه اعدام شدهاند. شاه گفت: من شخصاً با آنها که بخشوده شدهاند آشنایی ندارم، ولی بر طبق گزارشها جرائمشان نسبتاً کوچک بوده است. گفتم: خداوند طول عمر به شما عطا کند، شما هرگز نخواستهاید حکم مرگ کسانی را که دستشان به خون کسی آغشته نیست، صادر کنید. بدون تردید حکم اعدام برای کسانی که فقط به تروریستها کمک کردهاند، حکم بسیار سختی است. شاه گفت: با وجود این دادگاه نظامی این افراد را هم از زمره توطئهگران ضدامنیت ملی به حساب میآورد که مجازاتشان جز اعدام چیز دیگری نیست. تذکر دادم که اخلاقاً این عادلانه نیست، هرچند از نظر قانون درست باشد. بسیاری از این مقصرین را میشود با روشهای به مراتب سادهتری، به راه راست هدایت کرد. شاه گفت: امیدوارم که زیادی احساساتی نشوی. جواب دادم: شاید هم شدهام ولی حقیقتاً اعتمادی به کسانی که مسئول امور امنیتی کشور هستند، ندارم. آنها با خودشیرینیهای بیش از اندازه اعلیحضرت را هم درگیر ریختن خون بیگناهان میکنند.»
شنبه، ۱۷ شهریور ۱۳۵۲
خرابکار دانستن همه مردم و اعمال خشونت علیه آنها همچون ارتشی اشغالگر
توجه به راز نفرت مردم به ویژه نسل جوان و دانشجویان از کردار پهلویها، از جمله مواردی است که در یادداشتنگاریهای علم مورد توجه قرار گرفته است. او در این باره با خود محاکات دارد و در یکی از این موارد، اینگونه نتیجه میگیرد:
«کنفرانس امروز صبح در حضور شاه و نخستوزیر و وزرای مختلف و اساتید دانشگاهها افتتاح شد. معاونم، دکتر محمد باهری، دستور جلسه را با یک گزارش یک ساعته شروع کرد. با اشاره به رفتار کلی دانشجویان، اظهار داشت که بهرغم دسترسی آنها به تعداد زیادی بورسهای تحصیلی و سایر مزایا، به کلی نسبت به پیشرفتهای کشور بیعلاقه هستند. نکتهای مهم، که مطمئنم میتوان علت آن را در ندادن هرگونه نقشی چه در دانشگاهها و چه در امور سیاسی مملکت به آنها جستوجو کرد. قبول دارم که ممکن است چندتایی بازیچه دست دشمنان ما در خارج قرار گرفته باشند، اما این موضوع بههیچوجه نمیتواند بیتفاوتی کل جامعه دانشجویی را نسبت به ما توجیه کند: باور کردنی نیست که همه مردم ایران، از زن و مرد و بچه، خرابکار شده باشند. فقط اگر میتوانستیم این مسئله را ریشهکن کنیم، آنوقت ممکن است بتوانیم واقعاً خودمان را مهمترین قدرت خاورنزدیک و میانه بشماریم. این یک فاجعه است که دولت ما باید اینقدر مسامحهکار باشد. بیتفاوتی آن و گهگاه، تعرضاتش نسبت به مردم مرا به یاد رفتاری میاندازد که ممکن است یک ارتش اشغالگر با ملتی شکستخورده در جنگ داشته باشد. در کلیه سطوح، از انتخابات مجلس گرفته تا انتخابات محلی و انجمن شهر، دولت آزادی را از مردم سلب کرده و اراده خود را تحمیل کرده و نامزدهای خود را از صندوقها بیرون میآورد مثل اینکه رأیدهندگان کوچکترین حقی در این مورد ندارند. حالا که این همه مدت نسبت به خواستههای ملت کر و کور بودهایم، نباید تعجب کنیم که ملت هم با همان بیتفاوتی نسبت به ما رفتار کند.»
پنجشنبه، ۵ مهر ۱۳۵۲،
۸ میلیون بیسواد محض!
علم در خلال روزنگاشتهای خود، آمارها و اخباری تکاندهنده از شرایط وقت جامعه ایران ارائه میدهد. وی در یکی از این موارد درباره سطح بیسوادی در کشور میگوید:
«شرفیابی. افزایش قیمت زیاد مواد غذایی را گزارش کردم. قیمت گوشت نسبت به همین چند روز پیش ۴۰ درصد افزایش یافته است. شاه خیلی از این موضوع عصبانی شد. گفت: چه انتظاری دارید؟ گوشت کمیاب است، بنابراین قیمتش بالا میرود. من پاسخ دادم:اما چرا کمبود داشته باشیم؟ به عنوان چاکر اعلیحضرت وظیفه دارم به عرض برسانم که مردم ناراضیاند. بدون شک عوامل بینالمللی تا حدودی مسئول افزایش قیمتها هستند، اما تقصیر اصلی به گردن دولت است، بهخصوص شورای اصناف که کاری غیر از سوءاستفاده از اختیاراتی که به آن داده شده است، ندارد. شاه به تندی گفت: مهمل نگویید، شما بیرون گود ایستادهاید و خبر از هیچ چیز ندارید. من پاسخ دادم: بدون شک اعلیحضرت صحیح میفرمایند، اما واقعیت این است که مردم ناراضیاند و به نظر من، این میتواند خطر جدّی در برداشته باشد. لیکن اعلیحضرت آزادند که هر طور صلاح میدانند عمل کنند. سعی نکرد پاسخی دهد. سر شام صحبت درباره ریشهکن کردن بیسوادی بود. به گفته والاحضرت اشرف، بهرغم این همه مدارس جدید و ایجاد سپاه دانش، ولی رشد سریع جمعیت برای ما بدین معناست که ما هنوز ۸ میلیون شهروند داریم که حتی نمیتوانند اسمشان را امضا کنند. با توجه به جوّ شرفیابی امروز صبح، صلاح دیدم که ساکت بمانم. به هر صورت واقعاً نیازی به دخالت من نبود. خواهر شاه میداند چطور مقصودش را بیان کند.»
جمعه، ۱۱ـ یکشنبه، ۲۰ تیر ۱۳۵۵
دروازههای تمدن و ناتوانی در تأمین آب و برق پایتخت
ناتوانی هیئت حاکمه از برآوردن ابتداییترین نیازهای اجتماعی، از دیگر موارد قابل رصد درخاطرات اسدالله علم به شمار میرود. وی ناتوانی حاکمیت در تأمین آب و برق پایتخت را اینگونه به قلم آورده است:
«بیش از یک هفته همراه ولیعهد در شوروی بودم. غیرممکن بود که آنجا خاطراتی نوشت، چون هر قدر هم که قفل و رمز کیف دستیام پیچیده باشد، عوامل روسی مشکلی در باز کردن آن نخواهند داشت. مثل همیشه مردم شوروی تنها فکر و ذکرشان کمبود مواد غذایی و مسکن است. به کشورشان و میراث اسلاو آن افتخار میکنند، اما بهرغم این همه تبلیغات به نظر نمیرسد اعتقاد چندانی به کمونیسم داشته باشند. با وجود این فکر کردن درباره همه این مسائل سفر مرا ضایع کرد. در مملکت خودمان ادعا میکنیم که ایران را به دروازههای تمدن بزرگ رساندهایم، اما مملکت دائماً گرفتار قطع برق است و ما حتی نمیتوانیم آب و برق را در پایتخت تأمین کنیم. لعنت بر بیکفایتی دولتمان. تصمیم دارم این دولت را ظرف ۱۲ ماه آینده تعویض کنم، نه بهخاطر جاهطلبی شخصی بلکه به خاطر اینکه وفاداریام به شاه آن را ضروری میسازد.»
این مقوله در روزنگاشت مورخ سهشنبه، ۷ دی ۱۳۵۵ نیز بدین شکل تکرار شده است:
«شرفیابی. شاه خیلی سرحال شروع کرد، اما گزارش من حالش را گرفت. اظهار کردم که دولت با پیشنهادات ناپخته و بیمعنایش دارد مردم را بیش از حد تحمل تحتفشار میگذارد. به عنوان مثال، به دولت مربوط نیست که دستور دهد مغازهها ۹ صبح باز کنند و ۷ شب ببندند. چرا ما باید از رسوم اروپایی تقلید کنیم. در ایران زنان خانهدار صبح زود به خرید میروند تا بتوانند برای همه اعضای خانواده ناهار تهیه کنند. اگر مغازهها تا ساعت ۹ باز نکنند آن وقت زنان بیچاره فرصت انجام کارهایشان را ندارند. شاه گفت: به من گفتهاند که این اقدام برای کاهش تراکم ترافیک است و از همین حالا هم تأثیرش معلوم شده است. در پاسخ گفتم: فقط لازم است که انسان در خیابانها رانندگی کند تا ببیند مطلقاً هیچ بهبودی حاصل نشده است. یکی از خویشانم برای رسیدن به منزل من از مرکز شهر سه ساعت در راه بود. مردم دیگر تحمل چنین وضعی را ندارند و با وجود این دولت همه مسئولیتها را بر دوش شاه میگذارد. گفتم: اعلیحضرتا، چرا شما باید تقصیر را به گردن گیرید؟ شما نبودید که دستور دادید مغازهداران صبح از دو ساعت کسب و حداقل از یک ساعت دیگر از کسبشان در شب محروم شوند. درست مثل این است که اعلیحضرت قربانی یک توطئه شده باشند. قصد داشتم که مطالب دیگری را نیز مطرح کنم، خاموشیهای بیوقفه برق، کثافتکاریهای اداری و تحمیلات غیرعادلانه بر مردم. اما صلاح دیدم که او را بیش از حد ناراحت نکنم.»